گفتگوبا توماس پیکتی، ستاره راک دنیای اقتصاد


ایزابل کومار- خبرنگار یورونیوز


• توماس پیکتی: «فکر می کنم انتخابات دسامبر امسال در اسپانیا برای آینده اروپا اهمیت زیاد دارد. چرا؟ چون فکر می کنم این انتخابات می تواند اکثریت سیاسی در منطقه پولی یورو را تغییر دهد. اگر اسپانیا به احزاب چپ یا چپ میانه رأی بدهد، اکثریت سیاسی در منطقه یورو تغییر خواهد کرد. به نظرم، این تغییر می تواند منجر به سیاستهای مالی بهتری در اروپا شود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۵ مهر ۱٣۹۴ -  ۱۷ اکتبر ۲۰۱۵




توماس پیکتی اقتصاددان فرانسوی است که درباره توزیع ثروت و نابرابری درآمد کتابها و مقالات زیادی نوشته است.کتاب مشهور او به نام «سرمایه در قرن بیست و یکم» در سال ۲۰۱۳ میلادی در فرانسه منتشر شد. این کتاب در سال ۱۳۹۳ به فارسی ترجمه شده است. پیکتی هم اکنون استاد دانشسرای عالی اقتصاد در پاریس است.ایزابل کومار، خبرنگار یورونیوز با وی گفتگویی در پاریس انجام داده است:

یورونیوز: توماس پیکتی، از اینکه در برنامه گفتگوی جهانی شرکت کرده اید، از شما سپاسگزارم. گفتمان شما درباره نابرابری حساسیت برانگیخت. کتابتان هم بیشتر از آنچه انتظار می رفت، معروف شد. آیا این مسئله باعث تعجبتان نشد؟
«من تلاش کردم کتابی بنویسم که برای طیف گسترده ای از مخاطبان در سراسر جهان قابل فهم باشد. البته انتظار نداشتم تا این حد کتاب موفقی شود. بیش ازدو میلیون نسخه از کتاب در سراسر جهان فروخته شده است که نشان می دهد این روزها علاقه زیادی نسبت مسئله نابرابری وجود دارد. نگرانی گسترده ای وجود دارد نسبت به اینکه آیا جهانی شدن به نفع همه است یا اینکه تنها به بخش کوچکی از جامعه فایده می رساند. نکته جدید در کتاب من این است که با همکاری محققان ۳۰ کشور دنیا بزرگترین پایگاه داده های تاریخی در باره ی میزان درآمد و نابرابری ثروت را گرد آورده ایم. بنابراین چیزی که واقعا تازه است این بررسی نابرابری از دیدگاه تاریخی است.

یورونیوز:پاپ فرانچسکو چند ماه پیش در حساب در توییتری اش نوشته بود: “نابرابری، ریشه همه بدی های اجتماعی است”. آیا شما با پاپ هم عقیده اید یا اینکه پاپ، موضع رادیکال تری نسبت به شما دارد؟
« بطور کلی با پاپ همداستان نیستم .اما اگر مسئله نابرابری برای پاپ جالب است، چه بهتر! البته نمی دانم کلیسای کاتولیک تا چه اندازه از نظر تاریخی در حذف نابرابری مشارکت داشته است! اما فکر می کنم این مسئله باید هم دغدغه چپیها باشد، هم راستی ها و هم هر کسی از هر رنگ و عقیده و مذهبی، کل جامعه بشری باید نگرانش باشد. نمی توانیم فقط نگران رشد اقتصادی باشیم ، بلکه چگونگی توزیع ثروت هم مهم است، باید بدانیم رشد اقتصادی به نفع چه کسانی است و چه آسیبی به منابع طبیعی می زند.»

یورونیوز: به نکته جالبی می رسیم. می خواهم نظرتان را در باره ماجرایی بدانم که در صدر خبرهاست. ماجرای ایرفرانس و مدیرانی که کارکنان خشمگین از اخراجها، به آنها حمله کردند و پیراهنهایشان را پاره کردند.
«من اینجا نیامده که به گروههای مختلف نمره مثبت و منفی بدهم. بگذارید خیلی ساده بگویم که اختلاف بر سر توزیع ثروت اغلب خشونت آمیز است، بویژه در کشورهای فقیرتر. در کشورهای ثروتمندتر مثل فرانسه می تواند شکل خیلی خیلی خشن تر هم بگیرد. فکر می کنم وقتی در باره دستمزدها، درآمد، مالکیت و اینکه چه کسی صاحب چه چیزی است، و هر کس چه قدر مزد می گیرد، شفافیت وجود نداشته باشد این اختلاف ها تشدید می شود. در نتیجه فکر می کنم به شکل عام، داشتن اطلاعات بیشتر درباره توزیع ثروت و درآمدها برای گفتگوی دموکراتیک اهمیت زیاد دارد. یکی از مسائل بزرگ این روزها امکانِ داشتن دارایی فراسوی مرزهاست و وقتی به الگوهای موجود برای این کار نگاه کنیم می بینیم مسائل مالی زیادی در پرده ابهام است.»

یورونیوز: به این نکته خواهیم پرداخت.
«بنابراین خیلی وقت ها نمی دانیم چه کسی صاحب چه چیز است و گفتگو در باره نابرابری و مالیات خیلی مشکل می شود.»

یورونیوز: به موضوع مالیات می رسیم. شما استدلال کرده اید که مالیات باید افزایش تصاعدی داشته باشد و از کسانی که درآمدشان خیلی بالاست، یعنی یک میلیون یورو یا بیشتر در سال، ۸۰درصد مالیات گرفته شود. از مخاطبان رسانه های اجتماعی خواسته ایم، پرسشهایشان از شما را برایمان بفرستند. توماس جونز پرسیده است :“چرا می خواهید افرادی را که دارایی شان را به خطر می اندازند تا شغل به وجود بیاورند و ثروت تولید کنند با گرفتن مالیات بیشتر مجازات کنید؟”
«توضیحش مشکل است چون وقتی از نابرابری و مالیات صحبت می شود، همه هیجان زده می شوند. بگذارید به یک نکته اشاره کنم. به وضعیت ایالات متحده بین ۱۹۳۰ تا ۱۹۸۰ نگاه کنید که زمان درازی است، می بینید که نیم قرن میانگین مالیات بر درآمدهایِ بیشتر از یک میلیون دلار، ۸۲ درصد ، گاهی ۹۱ درصد و گاهی ۷۰ درصد هم بوده است. اما به طور میانگین در فاصله ۱۹۳۰ تا ۱۹۸۰ نرخ مالیات ۸۲ درصد بوده است. آیا این نرخ مالیات بر درآمدهای زیاد، سرمایه داری آمریکا را نابود کرد؟ ظاهراً نه. اگر به رشد درآمد ناخالص ملی و رشد بازدهی تولید نگاه کنیم می بینیم که در دهه های ۵۰، ۶۰، ۷۰، ۸۰ میلادی آهنگ رشدشان بیشتر از دوران ریگان بود که مالیات بر درآمدهای بالا به شکل فاحشی کاهش داده شد و باعث افزایش شدید نابرابری شد. خیلی ها برای این نوع بحث آماده نیستند، فکر می کنم یکی از دلایلش فراموشکاری تاریخی است. در حالی که وقتی به این دوره ها نگاه می کنیم که مالیات تصاعدی آزموده می شد، می بینیم اوضاع از نظر بازدهی تولید خیلی بد نبوده است.»

یورونیوز: از اینکه فرانسوا اولاند، رئیس جمهوری فرانسه به پیشنهاد مالیات ۷۵ درصدی بر ثروتمندان که خودش پیش کشیده بود، عمل نکرده است ناامید شدید.
«در فرانسه خود من زیاد طرفدار این کار نیستم چون تعداد افرادی که در فرانسه درآمد بیش از یک میلیون دلار دارند، زیاد نیست. اما اولاند در ایالات متحده رئیس جمهوری خیلی خوبی می شد. این، سیاست بسیار خوبی برای ایالات متحده است. در فرانسه مشکل افزایش درآمدها در رده های بالا چندان مشکل بزرگی نیست، بنابراین این سیاست تنها بهانه ای بود برای فرار از اصلاحات مالیاتی بلندپروازانه تر. در فرانسه مشکلهای دیگری در زمینه اصلاحات مالیاتی عام وجود دارد که باید به آنها رسیدگی شود.»

یورونیوز: چون می خواهیم بیشتر در باره اروپا صحبت کنیم نگاهی سریع به سیاست ریاضت اقتصادی بیاندازیم. می دانم که شما خودتان را با مخالفان ریاضت اقتصادی همسو می دانید. اما آیا می توانید با اطمینان و از ته قلب بگویید که سیاست ریاضت اقتصادی کاملا ناموفق بوده است؟
«خوب البته همیشه می توانید بدتر از این هم عمل کنید اما وضعیت را در دو سوی اقیانوس اطلس مقایسه کنیم. واقعیت این است که اروپا بحرانی را که در ایالات متحده از بخش اقتصاد خصوصی آغاز شد، با سیاستهای بد و ریاضتی بیش از حد تبدیل به بحران بدهی های دولتی در اروپا کرد. اگر به سال ۲۰۰۸ برگردیم می بینیم بدهی های دولتی در اول کار بیشتر از بدهی دولت در آمریکا یا ژاپن نبود. وضعیت سال ۲۰۱۵ را نگاه کنید: نزدیک به ده سال گذشته و تولید ناخالص ملی در آمریکا شروع به رشد کرده و بین ۱۰ تا ۱۵ درصد بیشتر از سال ۲۰۰۷ است. در حالی که در اروپا در منطقه پولی یورو هنوز تولید ناخالص ملی شروع به رشد نکرده و در همان سطحی هستیم که تقریبا ده سال پیش بودیم.»

یورونیوز: در اروپا امروز احزاب جدیدی هستند که ایده های جدید دارند. شما طرفداراین احزاب جدید هستید. منظورم پودموس به رهبری پابلو ایگلسیاس است و جرمی کوربین رهبر جدید حزب کارگر در بریتانیا. آیا ایده های آنها بهترین راه برای رسیدن به آینده عادلانه تر در اروپاست ؟ آیا سیاستهای آنها قابل اجراست؟
«فکر می کنم انتخابات دسامبر امسال در اسپانیا برای آینده اروپا اهمیت زیاد دارد. چرا؟ چون فکر می کنم این انتخابات می تواند اکثریت سیاسی در منطقه پولی یورو را تغییر دهد. اگر اسپانیا به احزاب چپ یا چپ میانه رأی بدهد، اکثریت سیاسی در منطقه یورو تغییر خواهد کرد. به نظرم، این تغییر می تواند منجر به سیاستهای مالی بهتری در اروپا شود. فکر می کنم در نهایت این موضوع فراتر از جبهه گیری چپ یا راست باشد. به نظرم، هر کسی که ناظر اوضاع در منطقه یورو باشد، چه به چپ متمایل باشد، چه به راست، متوجه خواهد شد که تصمیماتی که تحت مدیریت آلمان و فرانسه در باره بودجه گرفته شده موفق نبوده است. روی فرانسه تأکید می کنم چون همیشه فرانسه از آلمان شاکی است در حالیکه تصمیمها مشترکا گرفته شده است.»

یورونیوز: اما از نقطه نظر سیاسی جالب است که به این احزاب چپ افراطی، چپ رادیکال هم می گویند. نمی دانم شما با این نامگذاری موافقید یا نه. اما به هر حال نهادهای اتحادیه اروپا و رهبران اروپایی از این احزاب بیشتر هراس دارند تا از احزاب راست افراطی.
«این اشتباه بزرگی است. در نهایت، خیلی بهتر است که چپ افراطی در قدرت باشد تا راست افراطی. در فرانسه، در ماه دسامبر انتخابات منطقه ای برگزار می شود، و احتمالا راست افراطی در یک، دو یا سه منطقه قدرت را در درست می گیرد. آنگاه مردم متوجه خواهند شد که چنین چیزی خطرناک تر است از اینکه سیریزا یا پودوموس که دست کم رویکردی بین المللی دارند، به قدرت برسند. نمی گویم هر چه که پیشنهاد می کنند کاملا متقاعد کننده و رضایت بخش است، اما به نظرم می توان به آنها سمت و سوی درستی داد.»

یورونیوز: به حزب سیریزا و یونان اشاره کردید. الکسی سیپراس بار دیگر نخست وزیر یونان شد. به نظرتان آیا سیپراس بازهم اقبال این را دارد که درباره برنامه های ریاضت اقتصادی مذاکره کند؟ وزیر داریی سابق او یانیس واروفاکیس گفته است که اوضاع بر اساس منطق “ادامه بده و تظاهر کن” پیش می رود.
«اروپا باید برای یونان برنامه جدیدی پیدا کند و به اجرا در بیاورد. به نظرم تصمیماتی که در تابستان گرفته شد، فقط راهی بود برای داشتن فرصت کمی بیشتر یا به تعویق انداختن تصمیم نهایی. اما در آخر مجبوریم بدهی های یونان را کم کنیم. خبر خوب این که در گذشته دیده ایم که بسیاری اوقات در بدهی ها تجدید نظر شده، مثلا در مورد آلمان که پس از جنگ جهانی دوم، بدهی عظیم دولتی و خارجی داشت. تمام برنامه های اروپا در سال ۱۹۵۰ براساس بخشش بدهی ها شکل گرفت و تفکر غالب این بود.»

یورونیوز: آن موقع وضعیت خیلی فرق می کرد.
«از جهاتی قابل مقایسه است. در گذشته، دولتهای زیادی بودند که اشتباهات زیادی مرتکب شدند و بدهی های دولتی عظیمی بالا آورند. قبل از سال ۱۹۵۰ دولتهای زیادی مرتکب اشتباهات شدند؛ بویژه در آلمان. اما در دهه ۵۰ میلادی این سیاست اتخاد شد که “رو به آینده داشته باشیم”. به نسل جوان آلمان و فرانسه در دهه ۵۰ میلادی نگاهی بندازید، و به نسل جوان امروز در یونان. فکر می کنید زمانی برسد که بتوانید به آنها بگویید:” بسیار خوب، پدران و مادران شما اشتباه کردند و شما مجبورید تا ۴۰ سال تاوان اشتباه آنها را بپردازید“؟ شما باید رو به آینده داشته باشید، در بخش تحصیلات عالی و در زیرساختهای عمومی سرمایه گذاری کنید.»

یوورنیوز: اجازه می خواهم سخن شما را قطع کنم و پرسشهایی را که در شبکه های اجتماعی ما مطرح شده بپرسم. هیزل پرسیده: “کلید اقتصاد پایدار چیست؟”
«مهمترین چیز برای آینده، سرمایه گذاری در دانش و تحصیلات عالی است. یک رقم هست و فقط یک رقم که نشان می دهد که چه کارهایی هست که انجام نمی دهیم و چه کاری را نباید انجام دهیم: در اروپا طرحهایی مثل اراسموس را داریم که به دانشجویان اجازه می دهد به کشورهای دیگر بروند. اما بودجه سالانه این طرح فقط چهار میلیارد یورو است. این را مقایسه کنید با پرداخت بهره در منطقه پولی یورو که سالانه ۴۰۰ میلیارد یوور است. نمی گویم که باید جای این دو رقم عوض شود، منظورم این است که باید به این جهت پیش برویم. بازپرداخت بدهی ها را موقتا متوقف کنیم تا بتوانیم بیشتر در آینده سرمایه گذاری کنیم.»

یورونیوز: در مورد یونان صحبت کردیم اما بریتانیا هم مشکلات خاص خودش را دارد. هر دو کشورهایی هستند که ممکن است از اتحادیه اروپا بیرون بروند و یونان که ممکن است از منطقه پولی یورو خارج شود. همچنین این احتمال هست که کاتالونیا از اسپانیا جدا شود. اینها چه تاثیری بر اقتصاد اروپا و بر اقتصاد داخلی خود این کشورها خواهد داشت؟
«به نظرم، این نشان می دهد عواقب بحران در منطقه پولی یورو خیلی گسترده شده است. مردم امروز در اسپانیا خیلی ناراضی اند، بخصوص در کاتالونیا.»

یورونیوز: پس از نظر شما اگر این کشورها از منطقه پولی یورو خارج شوند، دلیلش بحران اقتصادی است؟
«بله. می دانم که مردم در بریتانیا نمی خواهند که کشور وارد منطقه پولی یورو شود یا بیشتر از این در [اتحادیه] اروپا ادغام شود، زیرا در حال حاضر اوضاع خوب نیست. بنابراین اگر بخواهیم روزی بریتانیا، سوئد یا لهستان به منطقه پولی یورو محلق شوند باید کاری کنیم این ساختار کارا باشد.»

یورونیوز: دقیقا. امروز شاهد اروپایی هستیم که بیشتر از هر زمان دیگری قطبی شده است. به نظر شما اگر همین راه را ادامه دهیم، شما اروپا را چگونه می بینید؟ چشم اندازتان برای اروپای ۱۵ سال بعد چیست؟
«دلم می خواهد خوشبین باشم. زیرا فکر می کنم راه حلهایی برای مشکلات وجود دارد. اما با وجود خطر افزایش ناسیونالیسم و خودخواهی روبرو هستیم. اگر مردم نتوانند مشکلات اجتماعی، داخلی و مشکل بیکاری را در جامعه خودشان با سیاستهای صلح آمیز حل کنند، می شود تقصیر را به گردن دیگران انداخت و همیشه میل به این کار وجود دارد. احزاب سیاسی ای هستند که خارجی ها و کارگران خارجی را مقصر می دانند، یا اینکه تقصیر را گردن کشورهای دیگر می اندازند. شما می گویید تقصیر آلمان است و آلمان هم می گوید تقصیر یونان است. همیشه می توان دیگری را مقصر دانست. اما اگر چشم انداز تاریخی اروپا را در نظر بگیرید، می بینید که کاری که امروز باید انجام داد، سرمایه گذاری برای رشد اقتصادی است. فراز و نشیب هایی که اروپا طی ۱۰ سال گذشته از سر گذارنده این است که ما یک دهه را از دست داده ایم. میزان رشد داخلی در سال ۲۰۱۷ بسختی به حد سال ۲۰۰۷ خواهد رسید.»

یورونیوز: مسئله دیگر این است که اروپا در مورد مهاجرت مردد است. یونان در خط مقدم این مشکل قرار دارد. می شنویم که ممکن است نزدیک به یک و نیم میلیون نفر تا پایان سال ۲۰۱۶ به اروپا بیایند و در این باره سوالی داریم از کریستوفر نایبورگ که می پرسد: “فکر می کنید اقتصاد اروپا توان جذب این سیل پناهجویان و مهاجران را دارد؟”
«اروپا ۵۲۰ نفر میلیون جمعیت دارد. بین سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰ بر اساس آمار سازمان ملل، هر سال حدود یک میلیون نفر وارد اروپا شده اند و دو سوم رشد جمعیت اروپا در این دوره ناشی از مهاجرت است. بنابراین فکر می کنم هیچ مشکلی برای مهاجرت بیشتر از میزان کنونی، نداشته باشیم. اما باید توجه کرد که در اروپا وضعیتهای متفاوت داریم در فرانسه کودکان بخش بزرگتری از جمعیت را تشکیل می دهند، در آلمان بخش کوچکتر و به همین دلیل، آلمان آمادگی بیشتر برای جذب مهاجر دارد. کشورهایی هم هستند که بچه نمی خواهند، مهاجر هم نمی خواهند؛ مثلا در اروپای شرقی. این کشورها اگر همین روند را ادامه دهند ناپدید خواهند شد. این روحیه خیلی خودخواهانه است و فکر می کنم اگر خواهان رشد اقتصادی هستیم و اگر خواستار رفاه و جذاب کردن الگوی اروپایی، می توانیم و باید آمادگی بیشتری برای پذیرفتن مهاجران داشته باشیم.»

یورونیوز: می گویید اروپا می تواند پذیرای یک میلیون پناهجو و مهاجر در سال باشد؟
«نمی گویم عدد جادویی یک میلیون است، اما کسانی که می گویند نمی توانیم مهاجر بیشتر بپذیریم به این سوابق نگاه نمی کنند.»

یورونیوز: می خواهم موضوع را عوض کنم و درباره گابریل زوکمن صحبت کنیم که یکی از شاگردان شماست و به شما هم نزدیک است. او گفته که در بهشتهای مالیاتی، حدود شش هزار میلیارد دلار دارایی پنهان شده است. فکر می کنید این عدد درست است؟
«بله و این نکته برای ما در اروپا و امریکا خیلی اهمیت دارد. و برای کشورهای آفریقایی و کشورهای در حال رشد که خیلی بیشتر از ما از پنهانکاری های مالی ضرر می بینند، اهمیتش از این هم بیشتر است. گابریل زوکمن تخمین می زند که ده درصد ثروت پولی اروپا در این بهشت های مالیاتی است. اما در آفریقا این عدد بین ۳۰ تا ۵۰ درصد است و این سوال مطرح می شود که چطور می توان سیستمی مالیاتی درست کرد که توزیع ثروت را عادلانه تر کند، در حالیکه بخش بزرگی از ثروت از کشورتان بیرون می رود و مالیاتی از آن گرفته نمی شود.»

یورونیوز: اروپا رئیس کمیسیون اروپا گفته است که می خواهد بهشتهای مالیاتی را از بین ببرد. شما حرفش را می پذیرید؟
«نه ،حرفش را باور نمی کنم. زیرا در این مرحله هیچ تصمیم ملموسی در کار نیست. اگر بخواهیم مالیات شرکتهای بزرگ را تغییر دهیم، باید مالیات واحدی برای شرکتها داشته باشیم. شاید نه بر
ای کشورهایی که چنین چیزی را نمی خواهند، اما دست کم برای کشورهایی که می خواهند به جلو پیش روند، مثل فرانسه، آلمان، ایتالیا، اسپانیا و بلژیک. در گروهی از کشورهای منطقه پولی یورو یا کشورهایی که می خواهند این طرح در آنها اجرا شود، باید مالیات شرکتهای بزرگ یکسان باشد. در غیر اینصورت، شاهد رسوایی هایی خواهیم بود شبیه آنچه سال گذشته در لوکزامبورگ رخ داد.»

یورونیوز: به نظرتان ژان کلود یونکر، رییس کمیسیون اروپا بخوبی از خودش دفاع کرد؟
«عذرخواهی کافی نیست. کافی نیست بگوید متاسفم، دیگر تکرار نمی شود. زیرا عملا این اتفاق دوباره رخ خواهد داد. این مشکل، به افراد خاص مثلا یونکر مربوط نمی شود. مشکل این است زمانی که وی نخست وزیر لوکزامبورگ بود با چندین شرکت بزرگ چندملیتی قرارداد بست که تنها یک یا دودرصد مالیات بپردازند. در حالی که شرکتهای تجاری کوچک و متوسط اروپایی در آلمان و فرانسه که ۲۰ الی ۳۰ درصد مالیات می پردازند. چگونه می خواهید به یونان بیاموزید که سیستم مالیاتی خود را مدرن کند در حالی که خودتان در کشورتان چنین سیاستهایی را به اجرا نگذاشتید؟»

یورونیوز: درباره کتابتان “ سرمایه در قرن بیست و یکم صحبت کنیم. برای این کتاب از منابع ادبی زیادی استفاده کرده اید.شاید هم به همین دلیل است که کتاب را قابل فهم می کند. سوالی را که در شبکه های اجتماعی برنامه مطرح شده، می پرسم: مِکوس پرسیده است: “سه کتاب مورد علاقه شما چیست؟”
«پیچیده است. در کتاب به رمان “بابا گوریو” ی بالزاک خیلی اشاره کرده ام. به نظرم این راه خوبی بود برای اینکه از سرمایه داری در قرن نوزدهم حرف بزنم. مارکس در سالهای ۱۸۶۰ گفته با خواندن بالزاک چیزهای زیادی درباره کاپیتالیسم آموخته است. به نظرم امروز هم همینطور است. یکی از داستانهای کوتاه مورد علاقه ام “سرنوشت و آرزو“ی (La volunta y la fortuna) کارلوس فوئنتس است. که داستانی است فوق العاده درباره سرمایه داری در مکزیک. تانکرد وئآتوریه (Tancrède Voituriez)، نویسنده فرانسوی هم بتازگی کتابی نوشته به نام “خلق فقر” (L’invention de la pauvreté) که داستان بسیار جالبی است درباره اینکه چگونه اقتصاددانها ادعا می کنند که جهان را نجات می دهند و این کار را انجام نمی دهند. در نتیجه رمانهای بسیار خوبی وجود دارد که موضوع پول و سرمایه داری را می کاود.»

یورنیوز: شما را گاهی ستاره راک دنیای اقتصاد می دانند. نظرتان چیست؟
«مشکلی با تبلیغات ندارم تا وقتیکه مردم را به سمت خواندن کتاب من بکشاند. موفقیت کتابم نشان می دهد که در بسیاری کشورها مردم از این که می گویند اقتصاد مشکل است و آنها نخواهند فهمید، از اینکه گفته می شود “مسائل اقتصادی و مالی را فقط گروه کوچکی از کارشناسها می فهمند و بقیه دنیا نمی فهمد“، از این حرفها خسته شده اند. این حرفها شوخی است چیزی به نام علم اقتصاد وجود ندارد. این مسائل، مسائل سیاسی و اجتماعی هستند مسائل فرهنگی و ادبی هستند و هر کسی می تواند در این زمینه ها نظری داشته باشد.»