غزل


علیرضا بزرگ قلاتی


• خوش آن ساعت که لعلش می مکیدم
لبِ زیرین به دندان می گزیدم

به پیشانی شِکَر بودش هماره
ز شهدش صد زبانه می مزیدم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۷ آبان ۱٣۹۴ -  ۲۹ اکتبر ۲۰۱۵


 به شاعرِ ارجمند جهانگیر صداقت فر

خوش آن ساعت که لعلش می مکیدم
لبِ زیرین به دندان می گزیدم
به پیشانی شِکَر بودش هماره
ز شهدش صد زبانه می مزیدم
به دست و پای می مُردم زمانی
که چون خاری به جانش می خلیدم
هزاران جامه ی تقوا به قامت
چو یعقوبی ز بویش می دریدم
به چاهِ عارضش صد همچو یوسف
ز لعلِ دُر فشانش می خریدم
به جانِ صد هزاران کُشته ی عشق
به وصفش همچو عیسی می دمیدم
ز هجران رودِ چشمان چار شاخه
به دریایِ وصالش می خزیدم
ز هق هق گاهِ او در بیتُ الاَحزان
چو یعقوب از دو چشمان می چکیدم
اگر عرفان نبودی هَجر تقدیر
ز شوقِ وصلِ او نک می پریدم