جنایت در لیبرتی
واکنش اسفبار برخی نیروهای سیاسی پیرامون حمله به مقر مجاهدین



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۹ آبان ۱٣۹۴ -  ٣۱ اکتبر ۲۰۱۵


در حمله جنایت بار به کمپ لیبرتی تا کنون ۲۳ تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران جان باخته اند. این حمله با موشکهایی صورت گرفته است که دسترسی به آن از سوی یک نیروی فاقد حمایت دولتی قابل تصور نیست. خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران جمهوری اسلامی از قول سرکرده یک گروه طرفدار حکومت ایران در عراق نوشته است این گروه مسئول حمله به لیبرتی است.

این نخستین بار نیست که اعضای سازمان مجاهدین در عراق در حملات جنایتکارانه به اقامتگاه های آنان کشته می شوند. پیش از انتقال اجباری مجاهدین از اردوگاه اشرف به لیبرتی، اردوگاه اشرف بارها مورد چنین حملاتی قرار گرفته بود. در شهریور ۱۳۹۲ اندکی پس از روی کار آمدن دولت روحانی، در حمله به مجاهدین ده ها نفر از آنان جان باختند. همان زمان سپاه پاسداران با انتشار بیانیه ای حمله به مجاهدین را جشن گرفت.

بیش از دوازده سال از سقوط صدام حسین و خلع سلاح کامل مجاهدین در عراق می گذرد. هیچ کس باور نمی کند که یک نیروی مستقل عراقی داوطلبانه و بدون داشتن مأموریت از تهران، انگیزه ای برای تهیه ادوات گران قیمت جنگی و دست زدن به ریسک های یک عملیات تمام عیارجنگی در قلب عراق یعنی همسایگی فرودگاه بغداد داشته باشد،‌ آن هم در شرایطی که نیروهای شیعه عراقی قاعدتا باید روی مبارزه با داعش تمرکز داشته باشند. هیچ کس باور نمی کند که در وانفسای جنگ سرنوشت ساز با داعش،‌ یک نیروی مستقل از شیعیان عراق به فکر بیافتد که با حمله جنایتکارانه به یک گروه غیرمسلح خارجی که هیچ نقشی در درگیری های امروز عراق ندارد، جبهه جدیدی بگشاید. هیچ نیروی مستقل عراقی انگیزه لازم برای این جنایت را ندارد.

نگاه کسی که می خواهد بیطرفانه درباره جنایت لیبرتی تحقیق کند، به آن سوی مرزهای شرقی عراق می رود. نهادهای نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی بارها به کنایه یا آشکار مسئولیت جنایات مشابه را بر عهده گرفته اند. مقامات جمهوری اسلامی سالهاست به خود می بالند که با ابزارهایی مانند سپاه قدس، عراق را در چنگ خود گرفته اند. چند سال است که رسما گفته می شود در ماه های محرم و صفر (یعنی همین اکنون) نیروهای امنیتی ایران بر عراق به اصطلاح خودشان احاطه دارند. صفحات رسانه های وابسته به سپاه پاسداران پر است از حماسه سرایی درباره سردار قاسم سلیمانی و سپاه قدس که از عراق تا لبنان فعالیت می کنند. گروه هایی مانند آن که مسئولیت حمله اخیر به لیبرتی را بر عهده گرفته است اگر وجود خارجی داشته باشند تحت فرمان سپاه قدس عمل می کنند. غیرممکن است چنین گروهی بدون اجازه یا دستور مستقیم دولتی که همه چیز خود را مدیون اوست کاری مانند حمله موشکی به لیبرتی انجام دهد. غیرممکن است چنین گروهی بتواند بدون حمایت و اجازه ولی نعمت خود، از چند کیلومتری موشکهایی گران قیمت و با دقت و قدرت انهدام بالا به سوی هدفی شلیک کند. هر کس فیلمها و عکسهای نشان دهنده ابعاد ویرانی در لیبرتی را دیده باشد می داند آنچه در این اردوگاه رخ داد یک عملیات جنگی تمام عیار بود. این گونه عملیات جنگی تنها از عهده نیرویی با بودجه و امکانات دولتی بر می آید.

در جستجوی کسانی که انگیزه این جنایت را دارند نیز راه دور نباید رفت. حکومت ایران با مجاهدین به سختی دشمنی می کند. به گزارش کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل هنوز بیش از دو هزار مجاهد خلق در اردوگاه لیبرتی ساکن اند. همین یک ماه پیش؛ وزیر اطلاعات دولت روحانی از ادامه فعالیتهای نهاد تحت مسئولیتش علیه مجاهدین سخن گفت. این در حالی است که سازمان مجاهدین سالهاست که هیچ گونه فعالیت مسلحانه ندارد و اعضای آن در عراق نیز کاملا بی دفاع و بدون هیچ سلاحی مانده اند. اما از نظر همه جناح های حکومت ایران اگر توجیهی برای دستگاه عریض و طویل امنیتی جمهوری اسلامی وجود داشته باشد، وجود مخالفان این حکومت است. و چه هدفی برای این دستگاه و نشان دادن به اصطلاح قابلیت آن بهتر از مجاهدین.

با در نظر داشتن همه شواهد و عوامل فوق است که هیچ کس در جامعه ایرانی تردیدی در مسئولیت جمهوری اسلامی در حمله به لیبرتی ندارد. برخی از سازمانهای اپوزیسیون در بیانیه هایی که پس از این جنایت منتشر کردند، به درستی بر مسئولیت حکومت ایران انگشت گذاشتند.

جنایت لیبرتی در رسانه های غربی بازتاب چندانی نداشت. در شرایطی که وزرای اروپایی مسابقه سفر به تهران گذاشته اند و کل غرب، از دولت اوباما تا شرکای قدیمی جمهوری اسلامی در اروپا،‌ آشتی کنان خود با تهران را جشن گرفته اند، در روزهایی که پای وزیر خارجه جمهوری اسلامی به نشستهای امپریالیستی برای تعیین تکلیف سوریه باز شده است،‌ مسکوت گذاشتن نقش جمهوری اسلامی در جنایت لیبرتی از سوی دولتها و رسانه های غربی شگفت آور نیست. با این حال، برای هر کس که سکوت بی شرمانه غرب پس از کشتار زندانیان سیاسی ایران در سال ۶۷ را به یاد دارد، اوضاع فعلی خاطرات تلخی را تداعی می کند. امروز هم مانند آن روز، حقوق بشر لگدمال منافع اقتصادی و اهداف سیاسی قدرتهای امپریالیستی می شود.

اما در این میان آنچه اسفبار است واکنش آن دسته از نیروهای سیاسی ایرانی است که بسیار هراس دارند از این که کسی آنها را بخشی از به اصطلاح براندازان بداند. این هراس آن قدر بزرگ است که گاه بر اصول اخلاق سیاسی و بنیانهای انساندوستانه هرگونه سیاست مدعی آزادیخواهی و عدالت طلبی می چربد. رویدادی که این هفته در لیبرتی شاهد آن بودیم برای هر آزادیخواه و طرفدار عدالت و حقوق بشر راهی نمی گذارد جز آن که موشک باران گروهی بی دفاع را محکوم کند و آمران این جنایت را به نام معرفی کند،‌ آمرانی که اصرار چندانی بر پنهان کردن نقش خودهم ندارند.

سکوت بسیاری که خود را اصلاح طلب و طرفدار حقوق بشر می نامند در مورد جنایت لیبرتی،‌ با توجه با سابقه حضور آنها در حکومت جمهوری اسلامی و دشمنی آنها با مجاهدین زیاد شگفت آور نیست اما در عین حال، نشان می دهد که دفاع از حقوق بشر برای بسیاری از این نیروها بیش از یک ژست نیست.

از شیفتگان خمینی انتظاری نمی رود، اما هراس از هم صدا شدن با مخالفان جمهوری اسلامی به خاطر جنایتی که در لیبرتی مرتکب شده است،‌ طیفی از سایر اصلاح طلبان رانده شده یا مهاجرت کرده به اروپا و آمریکا تا بسیاری از نیروهای سیاسی اپوزیسیون - فاقد سابقه تعلق به حکومت - را نیز شامل می شود. یک نمونه،‌ بیانیه سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)‌ است که به جای پرداختن به نقش جمهوری اسلامی در جنایات مشابه،‌ بخش قابل توجهی از اعلامیه خود را به انتقاد از سازمان مجاهدین اختصاص داده است. در شرایطی که هنوز زمین لیبرتی از خون مجاهدین رنگین است،‌ عدم اشاره به نقش جمهوری اسلامی در چنین جنایاتی و از همه بدتر، اختصاص دادن بزرگترین پاراگراف از پنج بند بیانیه به انتقاد از قربانیان،‌ چه معنایی دارد؟

رهبران و اعضای سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)‌ با چنین موضعگیری هایی نباید تعجب کنند اگر نه تنها مجاهدین، بلکه بسیاری از نیروهای چپ که هیچ ربطی هم به سازمان مجاهدین ندارند، میان خود و سازمان اکثریت فاصله ای بسیار احساس کنند. نباید تعجب کنند اگر بسیاری، برخی از موضعگیری های امروز سازمان اکثریت را بازگشت اکثریت به سوی سیاستی بدانند که فداییان اکثریت را در اوایل دهه ۶۰ در کنار جمهوری اسلامی قرار داد،‌ سیاستی که خود این سازمان در کنگره های خود بارها از آن انتقاد کرده است؟