بودَنشُدن


اسماعیل خویی


• هر چیز که هست چیز دیگر بوده ست:
بوده ست شراره آنچه اکنون دوده ست.

هر چیز که کاسته ست مرگ اش ز جهان،
شکلِ دگری زآن به جهان افزوده ست. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۱ آبان ۱٣۹۴ -  ۲ نوامبر ۲۰۱۵


 
۱
هر چیز که هست چیز دیگر بوده ست:
بوده ست شراره آنچه اکنون دوده ست.
هر چیز که کاسته ست مرگ اش ز جهان،
شکلِ دگری زآن به جهان افزوده ست.

۲
چه کوه، چه برکوه، چه در درّه بُوَد،
هر چیز که هست در زمان- مرّه بُوَد.
فرقی نکند که در کجا باشد و چی:
زین گیتی ی بی مرگ یکی ذرّه بُوَد.

٣
مرگ است، به گوهر، این که نابود شوی:
نه این که بُوی آتشی و دود شوی.
هرگز نشود این که نباشی: گیرم
گه آدم و گه گُل و گهی کود شوی.

۴
هر چند که هم روان و هم آیان ایم،
در اصل، نه کاهان و نه افزایان ایم.
هستیم به هر گونه که باشد :زیرا
یک پاره از این گیتی ی بی پایان ایم.

۵
هر کُهنه به شکلِ دگری گردد نو:
بی آن که "گذشته" دارد "اکنون" به گرو.
در رفتن و باز آمدن و نوشدن است
این چرخه ی خود چرخ، که غلتد به جلو.

۶
گه سبزه و گه مور و گه آدم به تن ایم
گه خاک و گهی کرم و گهی نسترن ایم.
مرگ است دگر شدن: که، با هر چه که هست،
در چرخه ی غلتنده ی بودن- شدن ایم.

پانزدهم تیرماه۱٣۹٣،
بیدرکجای لندن