پرنده، جان میکَنَد، پرواز میکُنَد. . .
مرتضی میرآفتابی
•
های، خوابت نبرِه!
تا چشم بههم بزنی
پرنده از اتاق دِق پریده است
به افقهای دور رفته است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۱ آبان ۱٣۹۴ -
۱۲ نوامبر ۲۰۱۵
های، خوابت نبرِه!
تا چشم بههم بزنی
پرنده از اتاق دِق پریده است
به افقهای دور رفته است
به ماچین و چین رسیده است
هفتاد سال برای مردم هند
مار را رقصانده است و نیش خورده است
پرنده، گرسنه با مردم آفریقا رقصیده در خیابانها
در سرزمین خود، تازیانهها خورده است
غارهای دقیانوس را رفته و رُفته است
زنِ هزار و یکشب را دیده و گریسته است
با گریه و نعره
بچهها و زنهایِ خیابانی را به کول کشیده است
پرنده، هزاران زندانی را آزاد کرده است
پرنده، چندبار بازنشسته شده است
بارها به زندان رفته است
چهارپایه های اعدام، طنابهای دار. . .
پرنده در نمایشِ گردنزنی بوده است
هزاران بار در خندقهای مرگ
دفن شده است، اخراج شده است
چهل کتاب
چهل جهان
چهل کهکشان
در رویا و خواب دیده است
های، های با تو اَم، تو
تو که در رخت و لباسِ من
جای ماندهیی
همانطور که گفتم
خوابت نبره. . . !
ماه مهر ۱۹۹۴
|