یک سروده از "وارسان شایر"
ترجمه: پروین اشرفی


• هیچ کس سرزمینش را ترک نمی گوید، مگر اینکه
سرزمینش دهان کوسه باشد
تو فقط به سوی مرز میدوی
وقتی که می بینی همه شهر نیز در حال دویدن است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٨ آبان ۱٣۹۴ -  ۱۹ نوامبر ۲۰۱۵


 هیچ کس سرزمینش را ترک نمی گوید، مگر اینکه
سرزمینش دهان کوسه باشد
تو فقط به سوی مرز میدوی
وقتی که می بینی همه شهر نیز در حال دویدن است
همسایه هایت از تو تندتر میدوند
در گلوهایشان خون نفس می کشند
پسری که با آن به مدرسه میرفتی
کسی که در پشت کارخانه قدیمی حلبی سازی بر تو گیج بوسه زد
تفنگی بزرگتر از هیکل خود را در دست دارد
تو فقط سرزمینت را ترک میگویی
زمانی که سرزمینت نمیگذارد تو بمانی.

هیچ کس سرزمینش را ترک نمی گوید، مگر اینکه
سرزمینت با آتشی زیر پایت
خون داغ در شکمت
تو را تعقیب کند.
این کاری نیست که هرگز به فکرت خطور کرده باشد
تا اینکه تیغه تهدید
گلویت را سوزاند
حتی آنموقع هم تو در نفست سرود میخواندی
فقط گذرنامه ات را در توالت یک فرودگاه پاره میکنی
نفس نفس میزنی تا هر لقمه از کاغذ
این را روشن کند که تو باز نمیگردی.

تو باید بفهمی
که هیچکس کودکانش را در یک قایق قرار نمیدهد
مگر اینکه آب امن تر از زمین باشد
هیجکس کف دستهای خود را نمیسوزاند
در زیر قطارها
در زیر واگن ها
هیج کس شب ها و روزها را در معده یک کامیون نمیگذراند،
روزنامه بخورد تا اینکه فرسنگ ها طی شود
یعنی چیزی بیش از یک سفر.

هیچ کس زیر نرده ها نمیخزد
هیچ کس نمیخواهد کتک بخورد
مورد ترحم قرار گیرد.

هیچ کس اردوگاه های پناهندگی را بر نمی گزیند
یا تفتیش بدنی جایی از بدنش را
رها شده در درد
یا زندان،
بخاطر اینکه زندان امن تر است
از یک شهری از آتش
و یک نگهبان زندان
در شب
بهتر است از کامیون مملو از
مردانی که مانند پدرت هستند
هیچ کس نمیتواند آنرا بپذیرد
هیچ پوستی به اندازه کافی کلفت نیست
هیچ کس نمیتواند آنرا تحمل کند.

سیاهان
پناهندگان
مهاجرین کثیف
پناهجویان
ارزش های کشور ما را از بین میبرند
غلام سیاه ها با دست های آویزانشان
بوی عجیبی میدهند
وحشی
کشور خودشان را به کثافت کشاندند
و حالا میخواهند کشور ما را به لجن بکشانند.

چگونه است که کلمات
نگاه های نفرت انگیز
آزارتان نمیدهد
شاید مرگ مطلوب تر است
از دست و پای تکه تکه شده.
یا کلمات بسیار مهربان تر هستند
از ۱۴ مرد در میان
پاهای تو
یا توهین آسانتر
قورت داده میشود
ار قلوه سنگ
از استخوان
از بدن تکه تکه شده فرزندت .

من میخواهم به سرزمینم باز گردم،
اما سرزمینم دهان کوسه است
سرزمینم بشکه تفنگ است
و هیچکس سرزمینش را ترک نمیگوید،
مگر اینکه سرزمینت تو را تا ساحل تعقیب کند
مگر اینکه سرزمینت به تو گفته باشد
قدم هایت را تند کن
لباس هایت را به حال خود بگذار
بیابان را سینه خیز طی کن
از طریق اقیانوس ها برو
غرق
رسته
گرسنه
گدایی کن
غرور را فراموش کن
زنده ماندنت بسیار مهم تر است.

هیچکس سرزمینش را ترک نمیگوید،
مگر این که سرزمینتان صدای شیرینی باشد در گوشتان
بگوید
ترک کن،
اکنون از من فرار کن
من نمیدانم به چه تبدیل خواهم شد
اما میدانم که هر جایی
از اینجا امن تر است.