حنین نعامنه
یک شهر جهانی خالی شده از واقعیات ناخوشایند


پروین اشرفی


• آنچه که شهر واقعی به آن نیاز دارد بیان روایتی از شهر است که با آنچه قدرت های استعماری در مورد آن می گویند، متضاد می باشد، یعنی روایتی که زندگی مردم را در آن بیان میدارد، روایتی که همه نمادها را داغان نموده و بجای آن انسان را در یک شهر اشغال شده بازنمایی می کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۹ آبان ۱٣۹۴ -  ۲۰ نوامبر ۲۰۱۵



حنین نعامنه در روزنامه السفیر العربی مینویسد: در پشت خشونت تکان دهنده اورشلیم اشغالی، یک تشکیلات اقتصادی گسترده مستعمراتی وجود دارد که به آرامی شهر را بازسازی می کند. اورشلیم یک شهر عرب نشین است (بود؟) اما این شهر برای ناسیونالیست های اسرائیلی ، بطور "ابدی و تقسیم نشده" پایتخت کشورشان است. روند تبدیل یک شهر "خارجی" به شهر متعلق به خود، روشن است : در درجه اول، ساکنان آن باید حذف شوند، و ربط آن شهر به گذشته، باید طوری به تصویر کشیده شود که گویا این شهر متعلق به شما بوده و نشانه های واقعیت های ناخوشایند نیز حذف گردند. پروژه های گسترده ساختمان سازی ای که اسرائیل در شهر اشغالی براه انداخته است، خیلی بیشتر از فقط ساخت یک روستای مصنوعی جهت پنهان سازی بدبختی های بومیان ساکن اورشلیم می باشد – مانند آنچه که به گسترش روستای پوتمکین در سال های ۱۹۴۰-۱۹٣۵ معروف است - این پروژه ها به این منظور است که این مکان را به مثابه یک علامت تجاری اسرائیل، به فلسطین اعلام کند.   

اورشلیم که در سال ۲۰۱٣ میزبان نمایش مسابقات اتومبیلرانی بود، خود را به یک مسیر غول پیکر این مسابقات تبدیل کرد و هزاران نفر از مشتاقان آن را بخود جلب نمود. شهر مقدس، با آن محلات قدیمی و مردم بومی اش، ناگهان به دکور پشت صحنه برای جمعیت کثیری از نخبگان تبدیل گردید. این شهر، استراحت گاه های تابستانی یا زمستانی و نمایش های مختلف تفریحی و فرهنگی که در سطح مخلی و یا بین المللی تولید شده بود را، به مهمانان خود ارائه داد. همه و همه بخاطر این بود که آنها بتوانند احساس کنند که دارند از یک گوشه بسیار آرام تمدن اروپایی، بازدید می نمایند.   
در پشت همه این دستگاه های پیچیده نوسازی و شهرسازی، اسرائیل به مدت دو دهه سخت در تلاش بوده است که تصویر اورشلیم را، با هدف تبدیل آن به یک شهر جهانی ، جذاب برای سرمایه گذاری های خارجی، و تغییریافته به مثابه یک مقصد توریستی عجیب و غریب که از پاریس، لندن یا برلین کمتر جذب نمیکند، در اذهان جهانی بازسازی نماید. اورشلیم به مثابه "شهر جهانی": یک مارک تجاری جهانی اسرائیلی که سودهای بی پایانی برای سرمایه گذاری استعمار ایجاد میکند. این واقعیت که این شهر تحت اشغال می باشد، یک نکته جانبی است.
اسرائیل در این بازسازی، شهر واقعی عرب نشین را بطور روایتی و نمادین از اذهان پاک کرده و آنرا به یک زینت شرق شناسی برای پروژه استعماری خود تبدیل میکند، پروژه ای که ضمنا مردم و تاریخ شهر عرب نشین را، بطور همزمان، از شهر اورشلیم حذف مینماید. ویرانی، در جامه نو سازی پوشانده میشود.

هجوم جمعیت توریست به اورشلیم، با در نظرگرفتن اهمیت مذهبی آن، امر جدیدی نیست. این شهر یک رنسانس فرهنگی را در اواخر دوره عثمانی و در طول سال های کنترل بریتانیایی ها، تجربه کرده بود، یعنی همان زمانی که از طریق تبادل فرهنگی، اقتصادی و علمی با دیگر شهرهای مهم عرب، شکوفا گردید. حتی نکبت ۱۹۴٨ – یعنی کوچ دادن دسته جمعی فلسطینی ها – (ایجاد اسرائیل) به همراه اشغال استعمارگرایانه شهر جدید (اورشلیم غربی) هم، سیل بازدیدکنندگان را متوقف نساخت. این شهر با یک فرودگاه توسعه یافته در سال های ۱۹۵۰ ، از طرف روزنامه المنار ال مقدسی به مثابه "شبه کندوی عسل" توصیف شده بود . ستارگان معروفی مانند عمر شریف بازیگر و خوانندگانی چون فیروز و محمد عبدالوهاب، و نیز تیمهای برجسته ورزشی بین المللی، از این شهر دیدن کردند. این شهر همچنین یک مقصد دلخواه برای سفرهای دانش آموزان از سوریه و عراق بود.
اما با شکست در جنگ ۱۹۶۷، و اشغال شهر قدیمی، یعنی اشغال قلب تپنده اورشلیم توسط اسرائیل، این شهر به زانو درآورده شد. بزرگراهی که برای تردد همه آن بازدیدکنندگان از کشورهای عربی همسایه درست شده بود، بسته شد و شهر را از محیط انسانی خود جدا ساخت. اورشلیم به مثابه یک مرکز پرجنب و جوش فرهنگ اعراب، سقوط کرد، اما قدرومنزلت مذهبی آن دست نخورده باقی ماند.

گردشگری نیز مانند همه دیگر جنبه های زندگی در اورشلیم، تحت کنترل اسرائیل قرار گرفت، زیرا اشغال کنندگان بر همه موزه های شهر و مناطق باستانشناسی تسلط یافتند. اسرائیل اکنون کنترل راهنماهای گردشگری را در دست دارد. یعنی کنترل آنهایی که از کار ممنوع شده بودند، مگر اینکه از سوی وزارت گردشگری اسرائیل مجوز کسب نمایند. این امر یعنی روندی که در آن، وفاداری به روایت صیهونیستی به عنوان یک شرط کاری معنا میدهد. به همین جهت نیز تعداد آنها درست مانند تعداد فروشندگان کاردستی های شرق در شهر قدیمی، که زمانی ستون اقتصاد گردشگری شهر بودند، بطور پیوسته رو به کاهش می باشد. فروشندگان اسرائیلی مشتریهای این راهنماهای گردشگری را غصب کردند، زیرا راهنماهای اسرائیلی تورهای گروهی خود را منحصرا به سوی تجار اسرائیلی گسیل میدارند.
دو انتفاضه تأثیرات عمیقی بر روی بخش گردشگری در این شهر داشته است. با این حال، کاهش شرکت های فلسطینی در بخش گردشگری، عمدتا ناشی از عدم توانایی آنها در رقابت با همتایان اسرائیلی خود بود. بطور مثال آمار نشان میدهد که در سال ۲۰۱٣، از میان تقریبا یک میلیون و نیم توریست که در هتل های اورشلیم بودند، ٨٨ درصد آنها در هتل های اسرائیلی و فقط ۱۲ درصد در هتل های فلسطینی اقامت گزیدند. ۵٨۱۷ اطاق در هتل های اورشلیم غربی وجود دارد و ۱۹۶۹ اطاق در هتل های اورشلیم شرقی. یعنی ۹۰ درصد درآمد هتل ها، نصیب آن هتل هایی میشود که توسط اسرائیلی ها اداره میگردند.

نبود زیرساخت گردشگری فلسطینی در یک شهر به این مهمی، البته اتفاقی نیست. این امر، نتیجه غایب بودن مقام دولتی ای (فلسطینی) است که بتواند از آن حمایت نماید. آنچه که برای حفظ آن باقی مانده است، منابع قلیلی است از ثروت (متعلق به فلسطینی ها)، و همچنین چندین سازمان غیر دولتی که به منابع مالی خارجی متکی هستند. در اینجا یک وزارت گردشگری فلسطینی موثر اصلا وجود ندارد. و اگرچه یونسکوی سازمان ملل، این شهر را به مثابه یک میراث جهانی معرفی کرده است، اما این ارگان بین المللی در واقع در این شهر اشغال شده فاقد قدرت می باشد.
تسلط اسرائیل بر فرودگاه اورشلیم، یکی از آن راه های متعددی بود که حاکمیت فلسطین را از بین برد، آنها دیگر هیچ کنترلی بر روی نقاط ورود و خروج نداشتند. و این امر، قحطی و نابودی بسیاری از بخش های درآمد زا را نتیجتا به دنبال داشت. پس از قرارداد اسلو و براثر سیاست های اسرائیل برعلیه فلسطین که این شهر را از بقیه فلسطین جدا نمود، وضعیت بدتر شد. اشغالگران اسرائیلی شهر، تکنیک هایی را از سیستم های نئولیبرالیسم جهانی به عاریه گرفته و در اینجا به کار انداختند. مثلا آنگونه که دیوید هاروی، استاد جغرافیا و مردم شناسی توصیف میکند، تبدیل شهرهای بزرگ به نوعی مصرف کننده اجناس. بدیهی است که گردشگری یک بازار مصرف حیاتی برای تولید همه آن محصولاتی است که عموما برای رفاه گردشگران مناسب است، حتی اگر با هزینه آن مکان ها و یا به ضرر خود آن شهر باشد.
به همین دلیل اگر شما امروز از اورشلیم بازدید نمایید، به هرکجا که نگاه کنید جرثقیل های ساختمان سازی را مشاهده خواهید کرد که در پائین هر کدام از آنها، نشانه ها و پوسترهای قرار دارند که پروژه های عظیم شهری، آپارتمان های لوکس، مراکز خرید غول پیکر، "پارک های ملی"، موزه ها، قطارهای شهر و پل های مدرن را توصیف میکنند. همه این توسعه ها، به همراه سرمایه گذاری کمپانی های محلی و همچنین کمپانی های خارجی در این پروژه های بزرگ، که اکنون توسط بخش خصوصی اداره میشود، به این منظور است که چهره شهر و همچنین ساختار جمعیتی و اقتصادی آن را تغییر بدهند.
"اورشلیم ۵٨۰۰" (از روی تقویم یهودی سال ۲۰۴۰ نامگذاری شده است) که شاید اوج این پروژه ها باشد، کلیدی است برای درک تخریب امروزی اورشلیم. این پروژه در سال ۲۰۱۱ براه افتاد و توسط یک تاجر استرالیایی یهود به نام Kevin Bermeister تأمین مالی میشود. او کسی است که در گذشته در ساخت شهرک های یهودی نشین در قلب (عرب نشین) اورشلیم شرقی سرمایه گذاری کرد. این پروژه، تصویر دقیقی از آن اورشلیمی میدهد که قرار است در سال ۲۰۵۰ بوجود بیاید، یعنی یک مقصد بین المللی گردشگری که ۱۰ میلیون بازدید کننده خارجی و ۲ میلیون بازدید کننده محلی را بخود جلب خواهد کرد. این پروژه شهر روم را بعنوان یک الگو در نظر میگیرد، در تلاش است اورشلیم را به شکل پایتخت ایتالیا بازسازی نماید. به همین منظور طرح هایی برای ساختن یک فرودگاه جدید در مکانی در نزدیکی دریای مرده (بحرالمیت) وجود دارد تا شهر را به بقیه دنیا وصل کند. و خود اورشلیم بعنوان یک کلان شهر بازسازی خواهد شد که شامل شهرهای (کرانه غربی فلسطین) بیت لحم، رام الله، آریحا و شهرک های (اسرائیلی) اطراف به مثابه بخشهای جدایی ناپذیری از آن، خواهند بود.
خشونت ساختاری ای که زمینه این پروژه های عظیم شهری است ، ذاتی خیالات امپریالیستی می باشد که میکوشد واقعیت را با نقشه بپوشاند. نقشه هایی که مردم، تاریخ، معماری و فرهنگ و همه این موانع ناخوشایند را حذف می کند، تا واقعیت جدیدی را بسازد.
پروژه های آنها تونل های زیرزمینی را برای قطارهایی به تصویر میکشند که در زیر شهر قدیمی در حرکت خواهند بود، و آنها پله برقی شیشه ای عظیمی را نیز به تصویر میکشند، آنها میخواهند همه مناطقی که اورشلیم قدیمی را احاطه میکند، به هتل تبدیل کنند و راه تردد به شهر قدیمی را ببندند. به عبارت دیگر مرگ نهایی شیوه زندگی و هستی فلسطینی ها در سرزمین خودشان. درست زمانی که باران خبرهای خوب در مورد ثروت و رفاه قریب الوقوع بر روی ساکنان (یهودی) شهر باریده میشود، ساکنان فلسطینی شهر در حال خوردشدن از فقر می باشند، و توسط سیستمی زمینگیر شده اند که هرگز در سرکوب خود کوچکترین مکثی نمیکند.
در ماه ژوئن سال گذشته در اورشلیم، به مدت یک هفته هر شب هنگام غروب، پروژکتورها اشکال غول پیکر و تصاویری را بر روی دیوارها و مناطق باستانی شهر قدیمی ترسیم کردند. جشنواره نور که توسط شهرداری اورشلیم و مشابه جشنواره های میلان، آمستردام و مکان های دیگر سازمان دهی شد، از سوی فلسطینی ها مورد استقبال قرار نگرفت، زیرا با طرح نمادها و علامت های یهودی، سهم آنها از فضاهای عمومی شهر را نیز ضمیمه خود کرد.
این جشنواره و تصاویر نور آن، محصولات یک منطق گسترده تر اند، تجسمی از شهر است که نه تنها با تاریخ آن ، بلکه با زندگی واقعی آن نیز در تضاد می باشد، تصویری است که به قول ادوارد سعید در مقاله "طراحی اورشلیم" (۱۹۵۵)، در نظر دارد شهر را به صورت یک محور مجسم مرکزی (و ابدی) در زندگی یهودیان دنیا، بازسازی نماید.

این نویسنده شرق شناس، که خود در اورشلیم از دست رفته، متولد شد، خیلی زود از نقش تصویرسازی و فیلم سازی در روند بازتولید اورشلیم بعنوان یک شهر اسرائیلی، آگاهی یافت: در ابتدا نمادهای نوین می آیند، و سپس ساخت و ساز و جابجایی به دنبال آن رخ میدهد. او با شروع از مرور مسئله نکبت ، برشی که در سال ۱۹۴٨ شهر را قطعه قطعه کرد مورد بررسی قرار میدهد، و اینکه امروز آن برش چگونه در درون شهر اشغال شده پنهان مانده است.
سعید در مورد معنای جشنواره "اورشلیم ٣۰۰۰ – شهر داوود" مینویسد که یک جشن طولانی ۱۵ ماهه در مورد فتح شهر توسط داوود شاه در ٣۰۰۰ سال پیش است . از آن پس، داوود شاه به یک نماد همیشه مهمتر و در همه جا حاضر در حوزه های مقدس مذهبی شهر ، و همانگونه که محققین به آن اشاره می کنند، به نماد "داوودی کردن" اورشلیم تبدیل گردید.
هتل ها و خانه های لوکس به نام مقدس پادشاه نام گذاری شد. یک پارک تخیلی مقدس در قالب "شهر داوود" ، به شکل یک پارک توریستی غول پیکر در محله محو شده سیلوان برپا گردید. و ارک ماملوک اورشلیم (۷۰۰ ساله) که در دیوار غربی شهر قرار داشت، به موزه باصطلاح "برج داوود" تبدیل شد، یکی از مناره های آن به برج داوود تغییر نام یافت، این ارک، بعنوان یک نقطه کانونی برای بسیاری از آگهی های پروژه های شهری و جشنواره ها، تغییر کاربری داد، همه بخاطر اینکه گفته شود"ما هم یک برج همچون برج ایفل داریم."
و حتی زمانیکه در حال تولید این نمادهای استعمارگری شهربودند، نمادهای دیگر مصادره شد، یعنی نمادهای معتبری که در تصور عرب و غیر عرب بطور برحقی ریشه دارند: چشمگیرترین آن گنبد مطلای سنگی و بازار شلوغ شهر قدیمی می باشند. این بازار هنوز هم علیرغم اشغال کشنده اسرائیل، در جنب و جوش دائمی است.   
این نمادها بعنوان دکور محض پروژه های نوسازی، تغییر معنا دادند، اهمیت مهم تاریخی آنها محو گردید. به طور مثال گنبد سنگی، که پس زمینه اصلی تبلیغاتی برای یک مسابقه بود، از محتوای واقعی خود خارج گردید.
گردشگری در اینجا بیشتر از یک بازار مصرف است، زمینه ای است که بر روی آن یک روایت جدید میتوان ساخت و یک داستان نوی منحصربخود گفت. گردشگری در اینجا به معنای استفاده فوق العاده از قدرت شناخته شده استعمار است. این امر شاید توضیح بدهد که چرا سازمان های گردشگری اسرائیل تا این حد بر روی تحقیق، تجزیه و تحلیل و نظرسنجی متمرکز هستند تا دقیقا آن نوع از جشنواره ها و تفریحات عمومی ای را براه بیاندازند که به بهترین وجهی با تصویر اورشلیم بعنوان یک شهر جهانی اسرائیلی، جور در بیاید: تکنولوژی مدرن برای سرهم کردن نوعی از فرهنگ ساختگی که اسطوره های انتراعی اسرائیل، مانند اسطوره زن نازایی که در مقابل طالب (شفا دهنده ایمانی) به التماس زانو زده است را می پروراند.

برخی از صاحبان مغازه های کارهای دستی فلسطینی که در شهر قدیمی باقی مانده اند، در کنار سوعاتی هایی که علامت های فلسطینی را در بر دارند، سوغاتی هایی که علائم هویتی اسرائیل را نشان میدهند، میفروشند: شمعدانی های یهودی، یا تی شرت هایی که به زبان عبری بر روی آن نوشته شده است. البته شهرهای بزرگ در همه جا مکان هایی هستند که در آن متضادها، یا در تخالف و یا در روبارویی با یکدیگر، ذاتا جمع میشوند، اما آنچه که در اورشلیم خطرناک است، چیز دیگری است: یک نهاد اقتصادی تخریبی است، هم تخریب شیوه انسان بودن و هم تخریب ایده داشتن یک شهر . استعمار، شهر را از فلسطینی ها مصادره کرده است، توانایی آنها را برای بیان یک هویت جمعی، برای زندگی در شهر خود و برای حفاظت از میراث اجتماعی و فرهنگی ای که در دل رابطه آنها با سرزمین خود قرار داشت، تضعیف مینماید. همان مکانی که سابقا آنها هم به آن بهره میرساندند و هم از آن بهره مند میگشتند، امروز مکانی است که حتی امکان یک زندگی واقعی را به مردم آن ارائه نمیدهد و اکنون آنها را به طور مشخص و به صورت نمادین به خروج میراند، زیرا غیرممکن است که تخریب خانه ها و اخراج ها را، از پروژه عظیم نابودی اورشلیم به مثابه یک فضای شهری عرب نشین، و جایگزینی آن با یک اورشلیم دیگر، یعنی اورشلیم اسرائیلی ، جدا نمود.
معضل اورشلیم همواره در نمود عظیمی که برای همه طرف های منازعه به همراه خود دارد، ریشه داشته است. آنچه که شهر واقعی به آن نیاز دارد بیان روایتی از شهر است که با آنچه قدرت های استعماری در مورد آن می گویند، متضاد می باشد، یعنی روایتی که زندگی مردم را در آن بیان میدارد، روایتی که همه نمادها را داغان نموده و بجای آن انسان را در یک شهر اشغال شده بازنمایی می کند. روایتی که از هر سوراخ کنده شده در دیوارهای آن یا از تونل های کنده شده در زیر زمین سخن خواهد گفت، از تاریخی سخن به میان خواهد آورد که علیرغم تمام تلاش های آنان، مصادره آن بسادگی و بطور واقعی غیر ممکن است.

منبع: www.newpol.org