از : ناصر زراعتی
عنوان : اقلیت و اکثریت...
بله... این ثابت شده که تا این موجودِ دو پا در «اقلیّت» است و «قدرت» ندارد، خوب است و از «بنی آدم اعضایِ یک پیکرند»بودن دَم میزند و این که باید باهم مهربان باشیم و تساهل داشته باشیم و تاب بیاوریم همدیگر را و به نظرات و آراءِ دیگران احترام بگذاریم و حق حیات قائل باشیم برای حتا کسانی که مخالفِ ما هستند... امّا تا دستش به دُمبِ یابویِ «قدرت» بند شد و در جایی از این جهان، در «اکثریّت» قرار گرفت، همه چیز یادش میرود و فقط خودش را «اشرفِ مخلوقات» میداند و دیگران را «ناخودی» و «نژادِ پست»... و هر کار از دستش برآید، علیهِ «ناخودی»ها انجام میدهد و اگر رضایت بدهد که آنها نفس بکشند و به جایِ زیرِ خاک، رویِ خاک بمانند، میخواهد آنان را به شکلِ خودش دربیاورد: اگر مذهبی دارد، دیگران هم باید همین مذهب را بپذیرند و اگر دارای ایدئولوژی ای است، دیگران باید دربست و بدونِ چون و چرا آن ایدئولوژی را قبول کنند...
حالا باز خدا پدر این کشیشِ پیروِ عیسامسیح را بیامرزد که بسنده کرده فقط به غسل تعمید پیروانِ محمد... اگر مثلِ شاه عباس صفوی بود، احتمالاً فرمان میداد مسلمانانِ مختون بروند بخوابند رویِ تختِ جراحی... جراحانِ مومنِ مسیحی میباید تکه گوشتی از جایی پیدا کنند و پیوند بزنند به نوکِ «حَمدانِ» مسلمانانِ سابقِ غسل تعمیدداده شدهی تازه مسیحی گشته...
۷۱۲۱٨ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۴
|