از : حسن نکونام
عنوان : سیر، از گرسنه خبر ندارد، و سوار از پیاده
آقایان میرزا و شهریار، با درود!
نمیدانم حود شما در کجای این جهان هستید، پناهنده بوده و هستید، و یا در «ایرانتان» مشغول به یک زندگی سعادتمندانه هستید، که امیدوارم حتمن سعادتمند باشید. و همزمان امیدوارم که اگر به حرفه و شغلی مشغولید، در رابطه با «امور پناهندگان» نباشد، و گرنه با این داوری و قضاوتی که از واژه های شما جاریست، هیچ انسان محتاج و دردمندی، بجائی نخواهد رسید.
وقتی از «کارهای خشن» و «برخورد سبک» مینویسید، خود را، برای لحظه ای هم که شده،بجای این انسانهای گرفتار قرار داده اید، و به این اندیشیده اید که چرا این انسانها در این وضعیت قرار دارند، و چرا اعتراضشان را به این شکل عنوان کرده اند؟
هم میهنان عزیز! اینها جوانانی هستند که در دوران همین حکومت ترور و وحشت، متولد و بزرگ شده اند، و از همین جهنم ترور و وحشت فرار کرده اند. اگر نمیخواهید و یا نمیتوانید «مرهمی» بر زخمهایشان باشید، چرا «نمک» بر آنهائید؟
مگر نمی بینید که اینها در همین جائی که هستند هم مورد تبعیض قرار گرفته اند. کسانی را که از افغانستان و عراق و سوریه آمده اند، اجازه عبور میدهند، و دیگران را نه.
کمی از موعظه های اخلاقی خودتان و منزه طلبی «ناسیونالیستی» خودتان فاصله بگیرید، و د نیا و زندگی را همانگونه که هست، ببینید. اگر بر پیشانی خود کلمه «ایران» را نوشته اند، اتفاقن دست به ابتکار جالبی زده اند. بعنی بر «ایران» ما هم «جهنمی» حاکم است، و ما از این جهنم فرار کرده ایم. چرا حس «ایرانیت» شما بنفع این انسانهای گرفتار بر انگیخته نمیشود، و در عوض، از «آبروی کشور»(یا آبروی نظام!!؟؟) و «شئونات اخلاقی کشور»( یا شئونات اخلاقی نظام!!؟؟) دم میزید؟
برای «بازاندیشی» هیچوقت دیر نیست!
تندست باشید!
۷۱۲٨۹ - تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱٣۹۴
|