تحریف تاریخ یا پریشان اندیشی؟
احسان عباسی


• نقد سخنانی از این دست نه از سر مهم بودن اندیشه یا صاحب آن، بلکه جهت نشان دادن تحریف تاریخ در یک ذهن پریشان است که به قصد فشردن لیبرالیسم در "چارچوب شرع" انجام می شود. نوشتن ترهاتی از این دست حتی تحریف و سبک سازی اندیشه لیبرالیسیتی است و جا دارد آنان که به واقع دل در گرو چنین مکتبی دارند، در نقد آن کوشا باشند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۰ آذر ۱٣۹۴ -  ۱ دسامبر ۲۰۱۵


می گویند "بهترین دفاع، حمله است" و این جمله عینا مصداق مکتوبات ژورنالیست های نولیبرال وطنی است. این نحله که برای بقای خود و حفظ امنیت نشریه شان، به درگاه هاشمی رفسنجانی پناه برده اند و اخیرا هم در بازی سیاست "سردار سازندگی" نقش فعال بازی می کنند، مجبورند که از تناقضات درونی رژیم دفاع کنند. از سویی خود را متدین بنامند و در وصف "اسلام فقاهتی" صفحه سیاه نمایند و از سویی برای زمینه سازی رابطه با غرب، خود را لیبرال بدانند. اجبار دارند که همه خوبی های قابل تصور را در دولت روحانی ببینند و بر وضعیت حقوق انسانی مخالفان چشم فرو بندند. در این وضعیت پارادوکسیکال، تنها چاره برای نماندن گوشه رینگ انتقادات، حمله به گذشته و تخریب هر انسانی است که گذشته قابل قبول تاریخی دارد. چگونه می توان کوتوله های سیاسی رژیم را سرو چمان نشان داد؟ بریدن پای هر قامتی که در تاریخ ایران بوده و هست. با چنین روانشناسی می توان دریافت که چرا نشریاتی مانند "مهرنامه"، "اندیشه پویا" و "صدا" چنین کمر به تخریب هر انسان و اندیشه ای بسته اند.
از نوشته های متناقض و نادرست سرسلسله این جریان (محمد قوچانی) کم به تالیف و نظر نیامده است. طرفه این که حضرتش، کم و بیش بسیاری از این نقدها را می خواند و می داند اما همچنان با کمیتی رو به تزاید و کیفیتی رو به تباهی، قلم می لغزاند. در این میان، عوامل دست دوم هم اندک اندک به زبان می آیند. چنان که در پروژه چپ سازی این افراد، روزنامه "شرق" چپگرا می شود (1). این "فرهنگی کاران امنیتی" (2) چنان در یافتن دشمن متبحرند که اندک نقد غیرمستقیم این روزنامه را نیز بر نمی تابند و به نیروهای امنیتی گرا می دهند که آی کجایید که شرق جولانگه اغیار شد.
از کارکرد این تیم که بگذریم، محتوی مقالات (به ویژه آنها که روندی تاریخی را بازگو می کنند) سرشار از برداشت های ناقص و حتی خطاهای فاحشی است که از کم سوادی چون نگارنده این سطور نیز بعید و عجیب و خارق العاده محسوب می شود چه رسد به "نایب رییس کمیته سیاسی حزب کارگزاران سازندگی ایران" .
در شماره 62 هفته نامه "صدا"، آقای محمد قوچانی سرمقاله ای دارند با عنوان مطنطن "بورژوازی ملی علیه استیلای خارجی". از تناقض استیلای خارجی و جهانی شدن سرمایه (که قاعدتا یک لیبرال منکر امپریالیسم و مدافع سرمایه داری است) بگذریم، انتظار می رفت که این مقاله نیز به مد روز سخن پراکنی در مورد "نفوذ" بپردازد تا ولایی بودن خود را به بالاترنشینان ثابت نماید اما مواردی که در زیر آورده می شود، سخن از هدف دیگری دارد:
1- "بازار ایران نهادی ارتجاعی نبود و با تجارت خارجی و سرمایه گذاری خارجی مخالف نبود اما دخالت دولت در بازرگانی خارجی را ناقض اصول اقتصاد آزاد می دانست..." از آنجا که ادعای این جمله مخالف همه کتاب هایی است که در مورد تاریخ مشروطه نوشته شده است ، نگارنده نیازی به نقد مفصل آن نمی بیند.
2- "متاسفانه با کودتای محمدعلی شاه مشروطه اول شکست خورد و مشروطه دوم نیز بیش از آنکه تحت تاثیر بورژوازی ملی و نهاد بازار باشد ، تحت تاثیر روشنفکران رادیکالی شد که طرفدار دولت سالاری جدید بودند و در این راه از ترور و خشونت هم ابایی نداشتند. این روشنفکران به تدریج با حذف بازاریان و مجتهدان از عرصه سیاسی زمینه به قدرت رسیدن رضاخان را فراهم کردند و بورژوازی ملی را به بورژوازی دولتی بدل کردند."
ناگفته پیداست که منظور آقای قوچانی از روشنفکران رادیکال ، چپ اندیشانی است که نه پس از مجلس اول، بلکه پیش از کودتای محمدعلی شاه، امثال اتابک را ترور کردند. از سری تناقضات قوچانی و شرکا، یکی هم انکار نقش سوسیال دموکراتها در ایجاد و پاسداری از مشروطه تا پیروزی نهایی آن است. باید مرکز غیبی تبریز، حزب سوسیال دموکرات قفقاز و ستارخان را گرد فراموشی پاشید تا "بازار و روحانیت" مشروطه خواهان جا زده شوند. شکی نیست که رادمردی کسانی چون طباطبایی و بهبهانی و حمایت مراجع نجف، در همراهی عامه مردم نقش اساسی داشت. اما آن زمان که جنبش به محاق رفت و مظفرالدین شاه، از دادن دستخط مشروطیت ابا ورزید ، این پایداری تبریز و رشت بود که به هدایت سوسیال دموکراتها تا حصول نتیجه از پای ننشستند. اگر مبارزات آنان نبود، مشروطه پس از کودتای محمدعلی شاهی، چیزی شبیه جنبش سبز می شد که از آن تنها نوستالژی و اشک و آه باقی می ماند. اگر سلاح همین روشنفکران رادیکال نبود، محمدعلی شاه تحت حمایت روسیه تزاری، هرگز به تبعید نمی رفت. اگر تلاشهای اجتماعیون عامیون مجلس اول نبود، کجا قوانین اقتصادی که قوچانی آن را "شاهکار" می داند نوشته می شد. ترکیب طبقاتی مجالس اول و دوم در تاریخ مضبوط است. ایشان براساس کدام مدرک از حذف بازاریان در مجلس دوم سخن می گوید؟
مورد دیگری که در این عبارت قابل استخراج است، اصرار قوچانی بر تحلیل لیبرالیستی با ادبیات مارکسیستی است که از قضا شناختی در آن ندارد و با خوداجتهادی، آب گل آلود می کند که ماهی خود بگیرد. اگر بورژوازی دولتی به معنای دولتمردان سرمایه دار باشد یا سرمایه داران دست اندرکار حکومت، اتفاقا کمترین نقش را روشنفکران رادیکال در ورود این اقشار به مجلس و دولت داشتند. چرا حضرت "نایب رییس" پیش از صدور تز در مورد مشروطه به نحوه انتخابات و نفوذ شاهزادگان و بازار، نظری نمی افکنند؟ چرا گاهی اینطور فکر نشود که هرج و مرجی که منجر به ظهور رضاخان شد، نتیجه تذبذب و منفعت پرستی همین بورژوازی راه یافته به مناصب حکومتی بود؟
3- "با وجود این بازار ایران حتی تا دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت دارای اقتدار بود و دربرابر سوسیالیسم حکومتی پهلوی ها مقاومت می کرد..." سوسیالیست بودن حکومت پهلوی از اکتشافات موسی غنی نژاد است که البته برای شاه در دهه چهل و اصلاحات ارضی به کار می برد اما وقتی صحبت از تحریف تاریخ باشد، چرا این سخن را به دهه سی هم توسعه نداد؟ حالا اگر حتی خود محمدرضا شاه هم در گورش از خنده ریسه رود، چه باک؟ حداقل منفعت چنین مدعایی این است که ما نشان داده ایم چقدر چپ ستیزیم که حتی ریشه آن را در رژیم پهلوی نیز شناسایی کرده ایم. اگر حتی عوامل رژیم سابق نیز خود معترفند که اصلاحات ارضی نتیجه سیاست آمریکا و به عنوان سد ریزش کشورها به کمونیسم بود، چه ضرری دارد ما بنویسیم "سوسیالیسم حکومتی"؟
4- "اشتباه بزرگ تر مرحوم مصدق اما بعد از کودتا رخ داد: در ضعف تاریخی بخش خصوصی واقعی و فقر بورژوازی ملی ایران. او نفت را از دولت انگلیس گرفت و به دولت ایران داد که خود تحت نفوذ دولت های انگلیس و آمریکا بود." این دیگر شاهکار آقای قوچانی است و حتی از ماجرای "1927 سه سال بعد از جنگ دوم جهانی" نیز مهیج تر است. عمق آشنایی سردبیر با تاریخ معاصر ایران را می توان در این جمله بدیع فهمید.
حتی اگر از اشتباه تاریخی آن بگذریم و آن را توطئه روشنفکران رادیکال بدانیم که پیش از چاپ متن مقاله را تغییر داده اند، از نتیجه گیری مقاله نمی شود گذشت. در مقاله ای که در تجلیل از بورژوازی ملی نوشته شده، ملی کردن صنعت نفت "اشتباه بزرگ تر" است. باید نفت را سالها تقدیم بیگانه می کردیم تا "بخش خصوصی واقعی" که به قول آن نخست وزیر ترور شده در صنعت لولهنگ سازی هم لنگ می زد از "فقر" نجات یابد و کشور را از "استیلای خارجی" نجات دهد. چیزی شبیه همین "اتاق بازرگانی" فربه شده امروزی که پیشتاز مبارزه است و لیبرال های خیلی فهمیده هر شماره در نشریه شان، از آنها نوشته "به فرموده" چاپ می کنند.
5- "اگر رضاشاه تنها به استناد اقتدار فردی اش می توانست بازار را سرکوب کند محمدرضاشاه که از این اقتدار محروم بود با پول نفت این کار را می کرد." این جمله مغلوط و معوج خود به قدر کتابی نقد می طلبد که تنها به ذکر چند سوال بسنده می شود. اقتدار فردی رضاشاه به پشتوانه کدام سرمایه بود؟ آیا در زمان رضاشاه نفت استخراج نمی شد و ایران از آن سهم نداشت؟ پول نفت در زمان رضاشاه به بوروکراسی اداری و نظامی آن تزریق نمی شد؟ آیا سرکوب جنبش ملی نتیجه ملی شدن صنعت نفت بود؟ کدام مدرک تاریخی تایید می کند که رژیم در زمان پهلوی دوم اقتدار نداشت؟
6- " به زودی لشکری از طبقه جدید متوسط به نام کارمندان دولت شکل گرفت که نه مانند کارگران به انقلاب پرولتاریایی معتقد بودند و نه مانند بازرگانان به نهضت بورژوایی." ملاحظه می شود که در راستای گرفتن ماهی مقصود، آب چنان گل آلود می گردد که حتی کارمندان دولت، ترمز "نهضت بورژوایی" تلقی می شوند. فارغ از این که بوروکراسی دولتی در زمان پهلوی اول شکل گرفت، باید از سردبیر پرسید که کدام طبقه در رژیم پهلوی بیشتر ناراضی بودند؟ خرده بورژوازی یا بازرگانان؟ در جریان انقلاب 57، جدا از این که چه سهمی از آرمان های انقلاب به فعلیت رسید، کدام طبقه شرکت فعال داشت؟
نگارنده پیشنهاد می کند سردبیر محترم، پیش از نوشتن چنین جملاتی، سری به مشاوران نشریه بزنند و یاد بگیرند که بورژوازی ملی همان بازار نیست. بپرسند که طبقه متوسط شهری در انقلاب چه نقشی داشت؟ "نخبگان فرهنگی جامعه" بازاریان و روحانیون نبوده و نیستند. این همانی بازار و بورژوازی ملی، چنان در ذهن سردبیر محکم شده که حتی برای تضعیف اتاق بازرگانی ایران پس از انقلاب مرثیه سرایی می کنند. باید از ایشان پرسید پس از چند دهه حرکت در مسیر نسخه های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، اتاق بازرگانی چه سهمی از بورژوازی ملی دارد؟ آیا تاسیس شرکت های واردکننده در دوبی و چین ، سرمایه دار را "ملی" می کند؟ اگر این دسته نویسندگان سرمایه داران رانتی را "کارآفرین" بنامند، مشکلی از شش هزار فارغ التحصیل دکترای بیکار حل می کند؟ (3)
7- "جامعه مدنی اقتصادی یعنی همان بخش خصوصی واقعی و بورژوازی ملی است که به آزادسازی اقتصادی قبل از خصوصی سازی باور دارد. آزادسازی به معنای رقابتی ساختن و شفاف سازی عرصه ثروت و کارآفرینی است تا نه خصوصی سازی به اختصاصی سازی تبدیل شود و نه حکومتی کردن اقتصاد جای دولتی شدن آن را بگیرد." سخن پسندیده ای که تنها برای دیگران کاربرد دارد! آیا ایشان به عنوان نایب رییس حزب کارگزاران نمی دانند که ایجاد این حزب درنتیجه اختصاصی سازی های دوران هاشمی رفسنجانی و بقای آن حاصل ادامه این روند در دوران خاتمی بود؟ آیا هرگز از خود حجم عظیم افشا شده یا نشده رانتی را که اعضای این حزب داشته و دارند، پرسیده است؟ آیا وجود نشریات متعدد وابسته به "گروه هم میهن" را به سبب همین اختصاصی سازی نمی داند؟ آیا باوجود اعتراف به تیراژ بسیار پایین و فروش پایین تر آنها، بقا و حفظ کیفیت و کمیت، نشانگر عدم وجود شفافیت در منابع مالی این نشریات نیست؟ چطور است "شفاف سازی" را از خودتان شروع کنید؟
8- "یک جامعه مدنی اقتصادی قوی یعنی یک بازار آزاد و مستقل و مشروع و قانونی می تواند ایران را به آن سطح از توسعه ملی برساند که امکان نفوذ خارجی را به حداقل برساند." این جمله متعلق به دوران پیش از جهانی سازی سرمایه است. در جهان امروز بازار آزاد به معنای حرکت سرمایه در سطح جهان (به سمت مراکز با هزینه تمام شده کمتر) است. در چنین دورانی نفوذ معنا ندارد و استفاده از چنین ترم هایی تنها کاربرد داخلی دارد و جهت عرض ارادت به بالاتری هاست و بس.
9- "در یک جامعه باز و اقتصاد آزاد نفوذ، استیلا و استعلای خارجی دشمن آزادی است و بورژوازی (طبقه متوسط) ملی دشمن این استیلای خارجی است." ظاهرا نویسنده فراموش کرده که اندکی قبل طبقه کارمندان دولت را که سهم عمده ای در ایجاد طبقه متوسط دارند، ترمز "نهضت بورژوایی" دانسته و اکنون آن را معادل بورژوازی ملی می داند.
10- "بورژوازی ملی همان شهروندان ثروتمند اما متدین و میهن دوستی هستند که در چارچوب شرع و قانون تولید ثروت می کنند و ثروت خود را برای ارتقای جامعه و فرهنگ خویش خرج می کنند." دم خروس مصرف داخلی مقالات این چنینی باز از این جمله بیرون زده است. چرا باید بورژوازی حتما متدین باشد؟ حتی با متر آقایان، اگر یک "شهروند ثروتمند" متدین نباشد اما تولید ثروت کند و برای ارتقای جامعه و فرهنگ خود هزینه کند، بورژاوزی ملی محسوب نمی شود؟ آیا چارچوب شرع با اقتصاد جهانی شده کنونی تباینی ندارد؟ آیا براساس "مکاسب" می توان وارد دنیای سرمایه داری کنونی شد؟ پاسخ شان روشن است: "همین سرمایه گذاران ملی بودند که دربرابر رسانه های دولتی پهلوی با سرمایه گذاری، رسانه غیردولتی و مستقلی مانند مجله مکتب اسلام در دوران حکومت پهلوی را به وجود آوردند که در آن دوران تیراژی طلایی داشت بدون آنکه حکومت از آن حمایت کند." کارنامه و تیراژ و حامیان نشریه مکتب اسلام با یک جستجوی ساده قابل دستیابی است و می توان به اندیشه این طرفداران لیبرالیسم در چارچوب اسلام فقاهتی دست یافت.
در پایان لازم است یادآوری شود که نقد سخنانی از این دست نه از سر مهم بودن اندیشه یا صاحب آن، بلکه جهت نشان دادن تحریف تاریخ در یک ذهن پریشان است که به قصد فشردن لیبرالیسم در "چارچوب شرع" انجام می شود. بدیهی است که آزمون آزاد اندیشی این دسته از نویسندگان تواب، نه تنها در فضاسازی برای منتقد که در رعایت انصاف و استناد به حقیقت روشن می شود. نوشتن ترهاتی از این دست نه تنها به خروج از بن بست کنونی یاری نمی رساند که حتی تحریف و سبک سازی اندیشه لیبرالیسیتی است و جا دارد آنان که به واقع دل در گرو چنین مکتبی دارند، در نقد آن کوشا باشند.

پانوشت:
1- www.nazarnews.com مصاحبه آقای اکبر منتجبی که مسبوق به سابقه است. در سال 89 نیز مقاله نشریه شهروند که به همین طیف تعلق داشت و به قلم آقای قوچانی ، زمینه ساز برخورد امنیتی با جنبش چپ دانشجویی شد.
2- این ترکیب پرمعنا و سازگار برساخته آقای فرج سرکوهی است .
3- alef.ir

احسان عباسی