پهلوان چپ ایران
به بهانه هفتاد سالگی پرویز قلیج خانی


جمشید طاهری پور


• برای من پرویز قلیچ خانی آشنائی پهلوان و وجودی سزاوار احترام و دوست داشتن است؛ به خاطر انسانیت ورفاقت پهلوانی-اش . او پهلوان چپ ایران است نه به این خاطر که با این یا آن سازمان چپ مربوط و مرتبط است، پهلوان چپ ایران است به خاطر منش او در رفاقت و آرمانخواهی چپ به گونه –ای که در روایت پهلوانی در نزد ما ایرانیان محفوظ و محترم است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۴ آذر ۱٣۹۴ -  ۵ دسامبر ۲۰۱۵



صبح سپیده نزده بود که بلند شدم. به تلخی احساس کردم خالی تر از روزهای پیشین هستم! هرشب خواب های عجیب و غریب می بینم. بعضی شب ها هم خواب می بینم که دارم مقاله می نویسم! دیشب خواب پرویز قلیج خانی را دیدم حکما" چون تا دیروقت که چشمم خسته و خوابید، به او فکر می کردم. روز-اش مقاله –ای در باره او و هفتاد ساله شدن-اش خوانده بودم! او را با وصف و حالی از لوطی مسلکی، بی آن که خواسته باشند کوچک کرده بودند و این غمگین و پر از درد و دریغم کرده بود!

چهار سال پیش در"دیدار" او را دیده بودم. برای اولین بار بود که او را می دیدم. بعد از آن هم دیگر او را ندیدم. هیچوقت پیش نیامد او را ببینم و گپ و حرفی با او داشته باشم. آن اولین بار هم که او را دیدم نشناختمش! فکر کردم رفیقی است شاید زندان شماره ٣ یا ۴ قصر بوده! دیدم مثل من سبیل –اش سفید شده، اما شکر خدا برخلاف من محکم و استوار، جست و چالاک، با قد و قامتی کوتاه و کوبیده، با خنده-ای که به نظرم شکوه آمیز و آمیخته به استهزا آمد. از این ضبط صوت های دستی کوچک که خبرنگارها دارند در دست-اش بود، مرا که دید آمد جلو و گفت؛ میشه چند سوال بکنم؟ سوال هایش در باره سیاست سازمان اکثریت در سالیان ۶۱-۵۹ بود. از سوال هایش دستم آمد چه تیپی فکر می کند. با یک هشدار محکم و بیدار باشی که پر بود از یقین به باور خود، از من می خواست به آرمان سوسیالیسم پایبند بمانم! وسط سوال کردن هایش پرسیدم؛ شما؟ جواب داد؛ پرویز قلیچ خانی! خجالت کشیدم که نشناختمش! او برایم وجودی آشنا بود و دوست-اش می داشتم.

من از ورزش هیچ نمی فهمم، همه-ی عمر؛ آدم ورزش گریزی بوده-ام. اما به این جمعیت عظیم فوتبال دوستان شهر ما؛ "شهر فوتبال آلمان" که نگاه می کنم، به نظرم می رسد فوتبال اسطوره مدرن انسان این روز و روزگار است؛ همچون نماد هویت ملی و همبستگی انسانی و اجتماعی. از منظر این فکر به "کاپیتان" پرویز قلیچ خانی که نگاه می کنم دلم می خواهد او را بر فراز اساسی ترین نیاز امروز ایران ببینم و توصیف کنم.

من خیال می کنم می توان میان مفهوم کاپیتان در اسطوره –ای که امروز فوتبال است با مفهوم پهلوانی که در اساطیر ایرانی است نسبتی بر قرار کرد، چرا که در اسطوره پهلوانی، سرنمونی از همبستگی ملی، انسانی و اجتماعی موجود است! کما اینکه در تعریف و توصیف جهان پهلوان تختی، چنین موجودیتی صورت واقعیت یافت!

من در نگاه و تفکر به کاپیتان پرویز قلیچ خانی، ترجیح می دهم به او از منظر مفهوم پهلوانی نگاه کنم.
شاید این تمایل از شاهنامه خوانی های پدرم در من مانده و تا امروزم آمده؛ آرزوی دلم برای پرویز قلیچ خانی پهلوانی است! اندیشه پهلوانی همیشه با من بوده، در آرزو و عوالم من پهلوانی، یک صورت بیان دیگری از رفاقت آرمانخواهانه است و همان طور که در وصف پهلوان های قدیم و جهان پهلوان تختی گفته-اند، جوانمردی، مردم خواهی و میهن دوستی اجزای جدائی ناپذیر آن است. جانبداری از زحمتکشان، دستگیری از افتاده و جور دیده مردمان، پایداری در ستیز با ستمگران و ظالمان، و آشتی ناپذیر ماندن با دشمنان میهن و خائنین به مردم، و بالاآخره وفای به عهد و پیمان ناشکن ماندن، جملگی در مفهوم پهلوانی موجود و مستتر است.   

برای من پرویز قلیچ خانی آشنائی پهلوان و وجودی سزاوار احترام و دوست داشتن است؛ به خاطر انسانیت ورفاقت پهلوانی-اش . او پهلوان چپ ایران است نه به این خاطر که با این یا آن سازمان چپ مربوط و مرتبط است، پهلوان چپ ایران است به خاطر منش او در رفاقت و آرمانخواهی چپ به گونه –ای که در روایت پهلوانی در نزد ما ایرانیان محفوظ و محترم است. پیمان ناشکنی و وفای به عهد پرویز؛ در این روزگار عسرت و ورشکست چپ، در این واقعیت که او در این روز و روزگار نکبت و سیاه نیز، همچنان زبان و صدای جور دیده مردمان آینده خواه و آرش صفت ایران است، بر شناسائی من گواهی می دهد.

می خواستم شرحی بنویسم در این باره که چپ ایران به پهلوان پرویز قلیچ خانی چیزی نداده است اما تا آنجا که توانسته از او ستانده و از پهلوانی او کاسته است. خواستم بنویسم اما یادم آمد نگاه خطاپوش، و زبان خاموش نیز از خصیصه های پهلوانی است.

برای پهلوان پرویز قلیچ خانی عمر دراز سرشار از سرفرازی آرزو می کنم.