وقتی فوتبال ایران «رسم عاشق‌کشی» در پیش گرفته



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۶ آذر ۱٣۹۴ -  ۷ دسامبر ۲۰۱۵



سرگرمی‌های متعددی در دنیا وجود دارد اما کمتر موردی مانند فوتبال دلباخته و عاشق دارد؛ ورزش هنری که آنقدر هیجان دوستدارانش را بالا می‌برد که گاهی صندلی ورزشگاه را به محل وداع با زندگی تبدیل می‌کند. اینگونه است که فوتبال چیزی است فراتر از زندگی.

هفته گذشته در جریان دیدار تیم‌های پرسپولیس و نفت تهران در لیگ برتر فوتبال ایران، یک هوادار در ورزشگاه جان باخت. نجی‌الله حسینی، مرد ۶۹ ساله‌ای که به عشق تیم محبوبش به ورزشگاه رفته بود، قلبش از شدت هیجان ایستاد. شنبه شب هم در اسپانیا و در ورزشگاه مستایا وقتی والنسیا گل تساوی را به بارسلونا زد یک هوادار این تیم دچار ایست قلبی شد و از دنیا رفت.
به گزارش ایسنا، فوتبال این دلمشغولی دوست داشتنی تاکنون جان‌های زیادی را اینگونه گرفته است. شماتت نمی‌توان کرد آنهایی را که به عشق فوتبال جان می‌دهند. هر چه نباشد آنها به پای عشق خود صادقانه ایستاده‌اند و پاک باخته در محضرش نشسته‌اند.
ذات فوتبال این جذابیت را دارد که حس و روح و قلب مردم را به سمت خود بکشاند اما آنهایی که فوتبال را در دست دارند برای آن چه کرده‌اند؟ آیا فوتبال ایران آنقدر می‌ارزد که جانی برایش فدا شود؟
گاهی مرگ آغازگر حیات یک تفکر است. در گذشت هوادار سرخ‌ها در ورزشگاه تختی ما را به این فکر می‌اندازد که آیا فوتبال ایران آنقدر جذاب و تماشایی است که بشود برایش جان داد؟
حساب عاشقان سینه چاک فوتبال از همه علاقمندان آن جداست، این افراد تحت هر شرایطی به فوتبال عشق می‌ورزند اما اکثر قریب به اتفاق هواداران فوتبال در ایران آنقدر پای تیم خود می‌ایستند که یا خوب بازی کند یا خوب نتیجه بگیرد؛ غیر این باشد ترجیح می‌دهند ورزشگاه را خالی بگذارند.
فوتبال ایران که روزگاری به تعداد هوادارانش می‌بالید و ممکن بود در بازی دو تیم استقلال و پرسپولیس با تیم‌هایی چون شاهین، بهمن، پاس، سپاهان یا غیر آن ده‌ها هزار نفر راهی ورزشگاه شوند امروز با فقر هوادار روبروست.
آنچه امروز از خیل هوداران آن روزگار برای فوتبال ایران مانده معدود عاشقانی است که انگار برای ورزشگاه رفتن خلق شده‌اند؛ سرمای هوا و سردی بازی هیچ کدام آنها را از حمایت تیم خود منع نمی‌کند و همچنان صندلی‌های ورزشگاه از حضورشان گرم است.
در چنین فضایی است که موقعیت هدر دادن‌های اعصاب خردکن یک تیم پرهوادار قلبی را از کار می‌اندازد و عاشقی را می‌کشد. در طول یک هفته یک هوادار در ایران و یکی در اسپانیا آخرین نفس‌هایشان را در ورزشگاه کشیدند ولی آیا فوتبال، این افیون دوست داشتنی ارزششش را داشت؟ اگر ذره ای جنون عشق فوتبال‌ها را درک کرده باشید خواهید گفت که داشت.
اما یک نکته هنوز قابل درک نیست. چرا فوتبالیست‌ها و دست‌اندرکاران فوتبال در ایران هنوز عمق علاقه مردم به این رشته را درک نکرده‌اند؟ چرا مسئولان ورزش و سایر مقامات و مسئولان مرتبط با امر کلان ورزش در کشور هنوز به قدرت وحدت‌آفرین فوتبال در ایران پی نبرده‌اند؟ چرا هنوز هم عده‌ای از درون و بیرون فوتبال می‌خواهند دیوارهای این بنای قدیمی را روی سر ساکنانش خراب کنند؟
وقتی «نجی‌الله» به دنیا آمد فوتبال در ایران هنوز عمومیت نیافته بود. شاهین تازه چهار سال بود که تاسیس شده بود. تیم ملی فوتبال ایران هنوز موجودیت نداشت و گاهی منتخب تهران به نام تیم ملی با برخی تیم‌های خارجی بازی دوستانه انجام می‌داد. رفته رفته فوتبال به میان مردم رفت و سرگرمی جدید و مدرن مردم آن روزگار شد.
«نجی‌الله» بزرگ می‌شد و رشد روزافزون فوتبال ایران را می‌دید. او قهرمانی‌های ایران در جام ملت‌های آسیا را به خاطر داشت، صعود تیم ملی به جام جهانی ۱۹۷٨ آرژانتین جزو بهترین خاطراتش بود. شاهین که پرسپولیس شد، او هم پیراهن سرخ به تن کرد. شاید «نجی‌الله» در بازی معروف «شش تایی‌ها» هم در ورزشگاه آزادی بوده است.
پرسپولیس شانه به شانه سایر تیم‌های فوتبال رشد می‌کرد و به فوتبال ایران رنگ و جلا می‌داد. فوتبال ایران در برهه‌ای از زمان خیلی دوست داشتنی شده بود؛ جام جهانی ۹٨ را تجربه کرده بود و امیدوار بود در جام ۲۰۰۲ هم حضور داشته باشد. بازیکنان زیادی در تیم‌های اروپایی داشت و تا رده پانزدهم رنکینگ فیفا هم رسیده بود. آن روزها نجی‌الله هم خوشحال بود و از اینکه به ورزشگاه می‌رفت تا فوتبال ببینند لذت می‌برد.
امروز اما فوتبال باشگاهی ایران چندان چننگی به دل نمی‌زند. جز چند تیم که نمایش تماشاگرپسندی دارند دیگران فقط دنبال توپ می‌دوند. فوتبالی که امروز در لیگ برتر ایران نمایش داده می‌شود آنقدر زیبا نیست که ورزشگاه‌ها را از تماشاگر پر کند. تنها عده‌ای عشق فوتبال همچنان به استادیوم می‌روند. «نجی‌الله» ۶۹ ساله هم یکی از این عاشقان بود که شعله زندگی‌اش در سرمای ورزشگاه تختی و هنگام تماشای دیدار نفت و پرسپولیس خاموش شد.
فوتبال ایران به یک جنبش نیاز دارد؛ جنبشی از جنس حرکت‌های تاریخی و انقلاب‌گونه، تا کیفیت از نو در آن متولد شود. اکنون که روح جوانی در فوتبال ایران دمیده شد و تیم ملی هم مجال مناسبی برای جوان‌ترها فراهم کرده، وقتش رسیده که از سیستم‌های قدیمی دل کند و کمی جرات به خرج دهد. باید اسم‌های تکراری را کنار گذاشت رابط‌ها را کم کرد و از بین برد و ضابطه را جایگزین‌اش کرد.
امکانات استاندارد فراهم کرد، ورزشگاه‌ها را مدرن ساخت و به حضور هواداران متعصب و پرشور و وجود آنها احترام گذاشت و شرایط خوبی را برای آنها فراهم کرد.
باید کاری کرد که باز هم فوتبال دلچسب‌ترین سرگرمی مردم باشد. عشق به فوتبال در ورزشگاه‌ها فوران کند. هیجان به اوج برسد و آن وقت می‌شود با خیال راحت فوتبال تماشا کرد و برایش جان داد.