چرا هموطنان در مقابل "رنج بلوچستان" بی تفاوت هستند؟ - عبدالستار دوشوکی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۲ آذر ۱٣۹۴ -  ۱٣ دسامبر ۲۰۱۵



در هفته ای که درآوردن بخیه های یک کودک اصفهانی در بیمارستان، ملتی را به فغان و فریاد برآورد، قطع کردن وحشتناک سر یک نوزاد بلوچ توسط پزشک و پرستارغیربومی در بیمارستان دولتی چابهار موضوعی نبود که مایه دل نگرانی و اعتراض هموطنان "پراحساس و دردمند" را فراهم آورد. روی سخنم نیز عمدتا رسانه های فارسی زبان و افکار عمومی ایرانیان برونمرزی و وزیر بهداشت است.

تقریبا همزمان با "حادثه بخیه" در اصفهان، یک مادر ٢٣ ساله بلوچ بنام خیرالنساء جدگال برای وضع حمل به بیمارستان دولتی امام علی چابهار که سرویس پزشکی و پرستاری اسف بار آن زبان زده همه است منتقل می شود. در طی پروسه زایمان کادر پزشکی عجول که نمی خواستند با صبر و حوصله حرفه ای نوزاد را بدنیا بیاورند، با کشش و فشار بیش از حد سر نوزاد را از بدنش جدا می کنند و سپس با دستپاچگی برای جلوگیری از خونریزی و بیرون آوردن بدن نوزاد مرده، مادر نگونبخت را عمل می کنند که وی نیز هرگز بعد از عمل جراحی به هوش نیامد و جان باخت. بیمارستان درخواست ١١ میلیون تومان هزینه درمان از خانواده عزادار می کند و تهدید می کند که جسد را بدون تحویل پول به خانواده نخواهد داد. خانواده نیز متقابلا تهدید می کنند که از مسئولان بیمارستان شکایت خواهند کرد. و بیمارستان نیز اصرار به دریافت ١١ میلیون تومان هزینه در قبال تحویل جسد می کند. بعد از چند روز با میانجیگری های مختلف بیمارستان تصمیم می گیرد جسد را تحویل دهد اما به شراط آنکه این موضوع رسانه ای نشود و خانواده نیز هیچگونه شکایتی از مسئولان بیمارستان و یا پزشک و پرستار نکنند. دو روز قبل از مرگ خیرالنساء جدگال، زن بلوچ دیگری بنام بدرالنسا هوت جهت زایمان به بیمارستان چابهار مراجعه کرده که در حین زایمان جان باخته است. متاسفانه هیچگونه رسیدگی، تحقیق و بررسی رسمی توسط بیمارستان هرگز صورت نمی گیرد و پزشک و پرستار نیز توبیخ یا تعلیق نمی شوند. آمار مرگ و میر نوزادان و مادران در بیمارستان امام علی چابهار جزوء اسناد طبقه بندی شده امنیتی می باشد، ولی به گمان شهروندان چابهاری، با مناطق عقب مانده آفریقا رقابت می کند. این در حالی است که دو روز پیش هنگامی که حسن روحانی هنگام حضور در بیمارستان مجهز امام رضا در مشهد به همراه وزیر بهداشت مدعی شده بود که طرح تحول نظام سلامت یکی از افتخارات دولت یازدهم است. بی آنکه بداند تفاوت بین "کشتارگاه" چابهار و بیمارستان مشهد از زمین تا آسمان است.

بلوچستان فقیرترین استان کشور است و تاثیر فقر بر نحوه دریافت سرویس پزشکی و کیفیت آن بر همه ایرانیان آشکار است. گروگان گیری بیمار و حتی گروگان گرفتن جسد مردگان در بیمارستانهای کشور (اعم از دولتی و خصوصی) هم به امری عادی تبدیل شده است و بلوچستان از این امر مستثنی نیست. اگرچه میزان مرگ و میر مادران و فرزندان در حال زایمان در استان سیستان و بلوچستان ٣ برابر متوسط کشور است. اما این فاجعه تلخ و ناگوار درچابهار و گروگان گیری جسد توسط بیمارستان و بی مبالاتی غیر حرفه ای و مجرمانه کادر پزشکی و پرستاری، که همزمان با "حادثه بخیه" در اصفهان صورت گرفته بود مبین تبعیض و نارواگزینی می باشد که در فرهنگ استبداد زده ما نهادینه شده است. در حادثه اصفهان وزیر بهداشت بلافاصله یک تیم بازرسی را به اصفهان گسیل می دارد و دانشگاه علوم پزشکی اصفهان نیز بخاطر تخلف کادر پزشکی و نقض منشور حقوقی بیمار عذرخواهی می کند و پزشک و پرستار تعلیق شده از کار را به دادگاه رسیدگی به تخلف‌های درمانی و پزشکی معرفی می کنند و رسانه های درونمرزی و برونمرزی اعتراضات بر حق هموطنان و خانواده کودک را بازتاب فراوانی می دهند. اما در مورد کشته شدن نوزاد و مادر بلوچ سکوت اختیار می کنند. پرسش بدیهی این است که چرا؟ چرا در مورد نقض منشور حقوقی بیمار در اصفهان همه مسئولین و رسانه ها وارد می شوند. اما در مورد حادثه چابهار کاملا بر خلاف آن عمل می شود؟

امام جمعه اهل سنت سراوان در خطبه های نماز جمعه این هفته خدمات پزشکی را یکی از حقوق اولیه برای همه مردم دانست و افزود: خبر پزشک متخلف اصفهانی در برخورد با بیمار چون رسانه ای شد جهان را تکان داد، اما فقط این یک مورد نیست موارد مشابه از بازداشت، حبس مریض، زجر روحی و فیزیکی آن هم بر اثر فقر و نداشتن پول کم نبوده اند. ویدر مورد قطع سر نوزاد حین زایمان و فوت مادر در بیمارستان امام علی چابهار این اتفاق را برابر با "قتل شبه عمد" و "خطای فاحش" دانست.

شیوه رفتار با بیماران فقیر در سیستان و بلوچستان بسیار بدتر از بقیه نقاط ایران است. زندانی کردن بیمار و عدم ترخیص و یا گروگان گیری جسد بدلیل فقر و عدم توانایی مالی در پرداخت هزینه های بیمارستانی در استان سیستان و بلوچستان به معضل بزرگی تبدیل شده است. اخیرا نیز نوجوان ١٦ ساله بنام محمد نعیم سنجرزهی را به دلیل ناتوانی در پرداخت هزینه بیمارستان به مدت ١٠٢ روز در بیمارستان خاتم الانیباء ایرانشهر عملا زندانی کردند. در نهایت یک خـیـّر تهرانی هزینه های وی را پرداخت کرد و او مرخص شد. محمد نعیم سنجر زهی تا کنون چهار نامه به وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی دولت روحانی نوشته است. اما تا کنون جوابی دریافت نکرده است. وی در یکی از نامه هایش می نویسد: دکتر واژه عدالت را میدانی، میدانی خداوند در کلام پاکش در رابطه با عدالت چه گفته مگر امام خمینی نگفته این انقلاب مال پا برهنگان است. من محمد نعیم سنجرزهی هستم از شهرستان ایرانشهر ساکن بخش دامن که حدود دو ما قبل از بیمارستان خاتم ایرانشهر با هزاران مشقت وتهدید مرخص شدم، جناب دکتر هاشمی عزیز من چندین بار برایت نامه فرستادم اما مثل اینکه هیچکدام از این نامه ها به دستتان نرسیده، من ١٠٢ روز از روی فقر و بدبختی و ناداری در بیمارستان خاتم ایرانشهر بستری بودم با من و مادرم که بالا سر من بود زشت ترین رفتار را داشتند، مادرم از روی فقر حتی لباسهای خودش را فروخت تا روزی دوبار کرایه ماشین بکند. لعنت بر فقر که هیچ کسی صدای من را نشنید، دکتر هاشمی مگر ما ایرانی نیستیم؟ مگر شما وزیر قسم خورده بهداشت ودرمان ایران نیستی؟ چطور آن طفل معصوم اصفهانی را که دوتا بخیه زده را باز کردند دیدی صدای مادر و پدرش را شنیدی همه را آوردی پای کار، حتی پزشک فوق تخصص جراحی پلاستیک. وزیر محترم به این میگن عدالت یعنی شنیدن صدای مظلوم و درمانده و...
جناب آقای وزیر میدانی تبعیض یعنی چه ؟ کجا خدا و پیامبر و امامان معصوم نسبت به مسایل جامعه تبعیض داشته اند؟
چرا صدای من را نشنیدی؟
چرا آه و ناله های شبانه روزی من را نشنیدی؟
چرا به فقر و درماندگی من توجه نکردی؟
من بهت خبر دادم من برایت چهار بار نامه نوشتم چرا چرا با من مثل این طفل معصوم اصفهانی رفتار نکردی مگر شما قسم یاد نکردی که برای تک تک ایرانیها مثل هم رفتار کنی. جناب آقای وزیر چرا ما اینقدر بد بخت هستیم چرا صدای من وامثال ما شنیده نمیشود؟ اگر در برابر این همه بی عدالتی و تبعیض سکوت بکنی خدا شما را نمیبخشد آقای وزیر من هم مثل همان کودک اصفهانی منتظر رسیدگی به احوالم ازجانب شما هستم من هم فقیرم، من هم ایرانی هستم.

سکوت معنی دار رسانه ها در مورد جدا شدن سر نوزاد از بدن و مرگ مادر در چابهار و بی تفاوتی وزیر بهداشت در مقابل نامه ها و فریادهای یک نوجوان ١٦ ساله بلوچ که اکنون در یک اطاقک کاهگلی محبوس و محروم از سلامت و تدریس است، نشانگر واقعیت تلخ تبعیض و ناروایی مرگباری است که مردم بلوچ در زندگی و مرگ روزه مره خویش با آن روبرو هستند و صدایشان هم به جایی نمی رسد.

عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
doshoki@gmail.com