آیا من ایرانی هستم؟ - کیهان یوسفی

نظرات دیگران
  
    از : امیر ایرانی

عنوان : مشت محکم به دهان فارسیسم
گاهی وقت ها پدیده هایی باعث شکوفائی دیگران می شوند بغضی از نوشتارهای افرادی پدیده گونه چنینند. وقتی با دیدن نوشتارهای جناب یوسفی ارجمند، دچار شاهکار ادبی خلق کردن میشوم و چنین می کنم وآنها را ارسال می کنم اما بعداً متوجه می شوم، آن شاهکارهای ادبی با یک اشاره به جایی خاص می روند(پرتاب می شوند) بعد از این حوادث به گروه قضا وقدری می پیوندم و می گویم شاید حکمتی درآن بوده که چنین شده است.اما نتیجه کارچه می شود؟ این می شود: جناب آ-طهرانی که در نبودش آنهم برای مدتی طولانی دچار ناراحتی و نگران سلامتیش شده بودم ایشان خود را با یک حرکت شیرجه مانند به نظرگاه می رساند و نظری جانان می دهد وبا همان شعار همیشگی ی ضد فارسیش، مشت محکمی به دهان هر فردی که علیه قوم گرائی می نویسد می زند. حادثه جالبی رخ دادن .مگه نه!. آرزوی سلامتی پایدار برای آطهرانی ها طلب می شود تا آنان بتوانند چراغ قوم اندیشی را در این مملکت روشن نگهدارند.
۷۱۶۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱٣۹۴       

    از : آ طهرانی

عنوان : جمهوری فارسستان
خانم فریبا علیخانی سرکار که اعتقاد دارید ،قومی به اسم قوم فارس وجود نداردمیشود به من توضیح دهید بس این افسانهایی
که هر روز در مدارس مغز کودکانرا با ان شتشو می دهند متعلق به کدام ملتی می باشد ؟میلیاردها تومان مالیات مردم کوردو تورکوعرب خرج ترویج این زبان عقیم میشود . بس این زبان مال کدام ملت می باشد. دلارهای نفتی همه در اصفهان یزد کرمان سرمایهگذاری می شوند.اگر اینها فارس زبان نیستند بس دارای کدام هویتی می باشند حتمأ ؟ چرا وقتی که از این اقایان
وخانمهادرخارج سوالمی شود اهل کجا ئی فورأ می گویند پرشین !!!بس این پرشین کجا ست ؟ وهزاران مورد دیگر....... ׳
..مولاحظهمیفرمائی که ،سرکار آدرس عوضی می دهید نه آقای یوسفی .د رایران همه چیز برمهور فارسیسم می چرخد . حق حیات دراین سیستم منوط به حل شدن درسیستم می باشد .حل شدن درسیستم چیزی نیست جز ترک اجباری هویت
ملی Assimilation. ׳
۷۱۵۶۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۴       

    از : فریبا علیخانی

عنوان : فارس!؟
کیهان عزیز با نوشته ات در کلیات توافق و در جزئیات اختلاف دارم.
نمی توانم دریابم که چرا مرکز نشینان را "فارس" میخوانی. این خوانش نه پایه ی جغرافیائی دارد نه پایه ی زبانی و نه فرهنگی.
عزیز تو نیز خوب میدانی این زبان گفتاری و نوشتاری که امروز من و تو بوسیله ی آن با هم ارتباط میگیریم صرفا ً یک ابزار ملیست نه یک ارزش. اینکه من در تهران بدنیا آمده و سکنا دارم، نشان از ارجحیت من به تو نیست. اینکه زاهدان شبیه تهران و ماکو شبیه اصفهان نیست و یا اینکه چرا خاش رنگ و بوی رشت را ندارد مستدلی با پای چوبیست. فهم مسئله ی ملی در اندیشه ی سیاسی ما معیوب است و الا میتوان بسیار آذری و بسیار خوزستانی و کم و بیش کرد و لر و بلوچ در ارکان حکومت فعلی یافت که جملگی مرکز نشینند و با قوم فارس!؟ (هم اکنون قومی با این نام و نشان در کجای جغرافیای ایران ساکن است؟) هیچ هم ریشه گی ندارند لیک جمله گی مروجان و مجریان سیاستهای ضد ملی و تبعیض آمیز جمهوری اسلامی هستند. دوست گرامی با معرفی کردن قوم مجهول الهویه "فارس" بعنوان عامل اصلی نابسامانیهای حاکم بر جغرافیای ایران صرفا ً آدرس غلط دادن است و در نهایت هیچ منافع ملی- قومی را راهبری نخواهد کرد.
۷۱۵۵۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۴       

    از : peerooz

عنوان : "The right thing at the wrong time is the wrong thing." --Joshua Harris
من مدت هاست که از شرکت در گفتگوهای قومی - نژادی - ملتی خود داری کرده ام چون این مسائل به حد اشباع در سایت های دیگر مورد بحث قرار میگیرند. دلیل کامنت من بر خورد به جمله ای از یک کشیش آمریکایی است که چیزی میگوید شبیه به " دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی " منتها به معنی کامل تری که عمل درست در زمان غلط, غلط است. و من اینرا با علم بر این میدانم که بر من " بسی کمان ملامت " کشیده خواهد شد. اکثر آنچه جناب یوسفی فرمودند درست است برای زمانی که گرگ و میش از یک چشمه آب بخورند. ولی در زمانی که سیاست صاحبان زر و زور به ویژه در خاورمیانه بر تفرقه انداز و حکومت کن استوار است, باید دید با این گفتار ها آب به آسیاب کی میریزیم. و البته سوال اینست که کی, اگر نه اکنون ؟ : زمانی که گرگ و میش از یک چشمه آب بخورند. آن زمان ممکن است به عمر ما وصال ندهد و ما محکوم به آن باشیم که آب به آسیاب دشمن بریزیم.
۷۱۵۴٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۴       

    از : کیهان یوسفی

عنوان : درود
دوست عزیز ممنون از اینکه وقت گذاشتی و مطلب بنده را خواندی. بدون شک من نیز با نظر حضرتعای موافقم.
۷۱۵۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۴       

    از : البرز

عنوان : ساختن زندگیی انسانی در ایران...
آقای یوسفی گرامی، سخنت را با تذکر تحکم آمیز، «...اگر من ایرانی هستم و بناست ایرانی باقی بمانم، باید ضمانتی برای تحقق حقوقم باشد، حقوقی که من می گویم نه اینکه تو برایم بلغور کنی...» به پابان می رسانی.
در پاسخی خطاب به شما و خودم، لازم می دانم، که بگویم، هرگز اجباری در اینکه شما و یا من خودمان را ایرانی بدانیم، در کار نبوده است. اما با مروری در نوشتار خوب شما، و نیز مروری در خودم یقین دارم که هم شما و هم من ریشه هامان در واژه ی ایران و سرزمینی به نام ایران گره خورده، و تمام تلاشمان در جهت ساختن زندگیی انسانی در ایران است.

اما متأسفانه بواسطه ی عدم مراقبت و توجه گروههای مردمی مختلف کشور از هم دور افتاده، و در اثر تفرقه ی مزمن غالب بر مردمان کشور استبداد و فرهنگ استبدادی همواره حاکم مطلق کشور بوده است.

همه بهتر از هر کسی میدانیم، که راه نجاتمان، راه نجات قطعی کشور اتحاد مردمان کشور حول فراگیرترین خواستها یعنی آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی است. تعلل در اتحاد زمینه ساز استمرار حکومت استبداد بر کشور، و فلاکت بیشتر برای مردم کشور، حتی مردم تهران و اصفهان است.
۷۱۵٣۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۴