از : shohreh pirzad
عنوان : !
مقاله خانم یوسفی را خواندم و خیلی خوشم آمد. نقد شعرانه اقای خرسندی را هم خواندم و خیلی لذت بردم و خوشم آمد. خیلی شاد تر شدم که خانم یوسفی طنز منظوم اقای خرسندی را پسندیده بودند. رسیدم به این چیز هایی که آقایی به نام ثات قدم نوشته بودند. فخر فروشی بود بی اساس و بی پشتوانه. با جملاتی عصبی و خشن. حتی به دیگران هم بد و بیراه گفتند. قاطی شدن در موضوعاتی که فقط برای مطرح شدن نوشته بودند. یاد حرف پدرم افتادم می گفتند قدیم ها جوانهای جویای نام برای معروف شدن با پهلوان ها کشتی می گرفتند. اما این زمان می روند با چاقو آن ها را زخمی می کنند تا دیگران بگویند ببین این آمد و پهلوان را زد. این آقا هم همش زخم زبان زد و هیچ استدلال محکمی هم نکرد. متاسفم.
۷۱۶۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱٣۹۴
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام و بدرودی؛ و از جمله سلام بر مهرداد جوانرودی. خسروی عزیز در مورد آلمانی من از واژه ها نگفته ام
بلکه «احتیاط» را بکار برده ام. به عنوان نمونه آلمان هنوز جز نادر کشور های اروپای غرب است که زبان انگلیسی را به عنوان زبان رسمی دوم نپذیرفته، زیرا می داند می تواند تا اندازه ی زیادی حل شود.
من دیگر اینجا چیزی برای اضافه کردن ندارم؛ ولی مطلبی دارم در وبگاه «جهانِ زبان و واژه شکافی» که به این بحث ما هم مربوط می گردد.
نشانی: jahanezaban.blogfa.com
بسیار گاه، ما «شناخت» را با «سلیقه» یکی می گیریم. بدی دیگری نیز داریم: در هیچ حالی حاضر نیستیم بگوییم: «نظرم نادرست بود» - فرافکنی، فرار به جلو.
و بر مبنای همین اصلِ نا اَصل، بار ها دیده ام، افرادی برای اینکه "ثابت" کنند "حق" با آنهاست، دهان به هر زشتی ای آلوده اند تا از بی محتوایی سخن پیشین خود دفاع کنند! و این در حالی است که من در همان حال - ناسزاگویی - باز به آنها احترام کرده ام.(این سخن کلی است)
چرا دروغ بگویم؛ ولی دلم سخت برایشان سوخته؛ زیرا من بزرگتر از اینها را در چُنان انسان هایی جستجو می کردم.
اعتراف بسیار زیبا، آرامش بخش و انسان ساز است؛ در اعتراف کردن هرگز کوچکی نیست. فرار به جلو، اما پر است از کوچکی کردن.(این سخن نیز کلی ست)
برای اینکه عدالت برقرار شود، در مَنگُفتِ بعدی، واژه ی پهلوی «خوسرو» یا «هوسرو» را نیز ریشه یابی می کنم.
۷۱۶۷۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱٣۹۴
|
از : خسرو ثابت قدم
عنوان : خرسندی عزیزم
خرسندیِ گرامیِ خودم،
پیشتر عرض کردم عزیزم که نه دعوایی و نه جنگی در کار است. دهن به دهنی هم نیست، داریم دوستانه گفتگو می کنیم.
خب طبیعی ست که من "اتهامی" به شما و دیگر دوستانِ "روشن بین و روشنفکر و نویسنده و مترجم و امثالهم" وارد کرده ام و این عصبانی کننده است.
مگر وضعِ خودم بهتر از اینست؟ من هم روزانه با انتقاد و تذکر و هشدارِ دوستان و خوانندگان روبرو ام. شاید من هم جایی و زمانی عصبانی شده باشم. اما تلاشم همیشه آن بوده که بشنوم و بخوانم و ناراحت نشوم و ببینم بجا انتقاد شده یا بیجا.
سیستم و روندِ نوشتجاتِ مطبوعاتی ئی که این حقیر در همین ورقه (اخبار روز) به درج رسانده است به شکلی ست که گاها" به نابسامانی های زبانِ فارسی هم اشاره شده است (یعنی امثالِ همین ایراداتی که شما از نوشتارِ حقیر می گیرید). منتهی ظاهرا" همین ها را هم نخوانده اید.
در موردِ ایرادِ آخری که گرفته اید - چون اهلِ تفریح و خنده هستید - بیائید با هم کمی بخندیم، چون بامزه بود.
این ترکیب، یعنی (مجددا" تکرار می کنم)، دقیقا" به همین شکل، یعنی به اصطلاح با تاکیدِ مضاعف، در زبانهای بسیاری موجود است و مختصِ فارسی نیست. مثال می زنم:
(آلمانی)
Erneut wiederhole ich.
Nochmals betone ich.
(انگلیسی)
I repeat it again.
Once more i repeat it.
I repeat it once more.
می بینید که این مباحث به این سادگی ها هم که ما ایرانیان - که هنر نزدِ ماست و بس - می پنداریم نیست.
جایگاهِ شما در تاریخِ ادبیاتِ ایران برجا و پابرجاست. از انتقاداتِ ثابت قدم نگران یا دلگیر نشوید. پیکانِ انتقادِ بسوی همه ماست. بسوی من هم هست.
با درود
۷۱۶۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱٣۹۴
|
از : مهرداد جوانرودی
عنوان : عجب
شعر هوشیار هادی خرسندی را خواندم و خیلی لذت بردم. برای آقای خرسندی و دانش ادبی اش احترام زیاد قائلم. من سال ها است اخبار روز را می خوانم و دوست دارم و تا به حال اظهار نظری ننوشته بودم. اما دلم خواست این چند جمله را بنویسم. حق با آقای ثابت قدم است. بعضی از به اصطلاح روشنفکران ما خیلی سطحی و کم سوادند. از آن بالاتر بعضی از آنان خیلی هم بی ملاحظه تشریف دارند. شما به نوع نوشتن و زبان همین آقا ثابت قدم نگاه کنید. ببینید چه قدر سست و بی ملاحظه می نویسند و استدلال می کنند. تازه ایشان نه تنها استدلالات شیرین و شوخ آقای خرسندی را قبول نمی کنند بلکه دیگرانی را هم که بد دهنی ثابت قدم ایشان را زشت می دانند به *مرید* تشبیه می کنند. واقعا آدم نمی داند چه بگوید. می بخشید.
۷۱۶۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱٣۹۴
|
از : خسرو ثابت قدم
عنوان : جنابِ تلنگرِ عزیز،
درود بر شما که بی تعصب مایل به مُنزه نگه داشتنِ زبانِ پارسی هستید.
به زبانِ آلمانی اشاره فرموده اید.
آلمانی پُر است از واژه های لاتین. همچنین پُر است از لغاتِ زبانهای همسایه (فرانسه؛ انگلیسی). در آلمان، آوردنِ جمله ای لاتین، نشانه سواد و اطلاعات محسوب می شود. و هیچ خردمندی هم در آلمان به فکرِ زدودن و پالایشِ زبانِ آلمانی از لغاتِ بیگانه نیست. چرا که اینرا یک غناء و نه یک فقر می دانند.
برعکسِ این، ما ایرانیان در سالهای اخیر با تعصبِ بیشتری بسوی «پارسی سرائی و پارسی گرائی» پیش می رویم. در حالی که کلِ خط مان عربی ست.
از نظرِ من، چنین تلاش هائی با «تلاشِ معقول برای پاکیزه نگه داشتنِ زبان» فرق می کند.
شاید بد نباشد که علاقه مندان دوباره نوشته «زبان، سرچشمه توصیفِ حقایق» را در همین «اخبار روز» بخوانند.
ورود و خروجِ واژه ها از زبانی به زبانهای دیگر، تابعِ قوانینی بسیار پیچیده تر از «احساس و تصمیم های شخصی ست». معمولاً کسانی که از این قوانین بی خبرند، تصمیم می گیرند که زبانی را با ارادهی شخصی منزه و پاکیزه نگه دارند. حال آنکه چنین تلاشی، تنها نشان از بی اطلاعی دارد.
درود
۷۱۶۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱٣۹۴
|
از : هادی خرسندی
عنوان : گاهآَ آنقدر مجدداَ تکرار کن که .....
پیش از این که آقای محترم بیش از این جماعت را به بد و بیراه ببندد، من از دهن به دهن با او میگذرم و با همه ی پیری خودم - که به قول ایشان - در یک تذکر ادبی! و غیر پزشکی! - «بد دردی است»!! - همچنان میکوشم مثل یک طفل دبستانی، فارسی ساده را درست بنویسم و نه همیشه و نه «گاهاَ»!! بلکه هرگز ننویسم که «مجدداً تکرار می کنم»! ای بابا .....
۷۱۶۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱٣۹۴
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام دوستان. حال که اینجا از واژه ها سخن به میان است، و از سوی دیگر من واژهِ فارسی «خُرسَند» را به شکلِ
پهلوی - تالشی، آن «خُورسَند»، در اولین کامنت خود بکار بردم؛ خوب است کمی روشنگری شود.
باری، اصلِ این واژه «خُورسَند» است. خورسند، واژه ای است مثلِ «لیس سَند» = جایگاهی که روی تخته سنگ های کوچکی چوپانان به گله نمک می دهند؛ یعنی گله آنجا نمک می لیسَد.
حال این سوال پا پیش می کشد که پس چرا این واژه که در «خُور» بُن دارد را برای خوشی، شادمانی و رضایت بکار می بَرَند. برای اینکه هرچه روشنی بخش است، مایه ی شادمانی می باشد؛ و وقتی خورسند است، یعنی حضورِ انبوه روشنایی، و در نتیجه شادمانی بسیار.
بر مبنای همین اصل، عکس قضیه نیز درست است؛ مثلِ تیره شدن روابط که نتیجه اش ناخوشی است؛ که از مصدر(بُندارِ) عربی کدورت = تیره شدن، نیز در این باب استفاده می شود.
پس خورسند = جایگاه خُور = حضور انبوه روشنایی، که مایه ی شادمانی است.
۷۱۶۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱٣۹۴
|
از : خسرو ثابت قدم
عنوان : تلنگر جانِ گرامی،
به زبانِ آلمانی اشاره فرموده اید.
آلمانی، و نیز دیگرِ زبانهای غربی، پُر اند از واژه های لاتین. همچنین از واژه های زبانهای همسایه (فرانسوی و انگلیسی). و هیچ خردمندِ آلمانی ئی هم به فکرِ پالایشِ زبانِ آلمانی، به شکلی که برخی ایرانیان مشغولند، نیست. چون این امر را غنا می دانند و نه فقر.
اما در باره استفاده صحیح از زبان و لغاتِ بیگانه، شاید بد نباشد که مجددا" نگاهی به "زبان، چشمه ای برای توصیفِ حقایق" در همین "اخبار روز" بیندازید.
درود
۷۱۶۴۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱٣۹۴
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : خسرو ثابت قدم عزیز، اولن، من هرگز طرفدار «جنبشِ فارسیِ سره نویسی» نبوده ام. دومن حرف من این نیست
که فلان لغت خارجی حالا در فارسی جا افتاده و یا نه؛ لطفن خوب دقت نمایید؛ حرف من این است که از دیرباز سه گروه(امکان باز کردنِ بحثش اینجا نیست)، بیجا واژه وارد می کردند و می کنند.
وگرنه من با ورود اصطلاحات علمی مخالف نیستم.
سر «پیتزا» که یک غدای ملی ایتالیایی ست، مدتی در اینترنت قلمی جنگیدم و گفتم: «هیچ واژه ای جای آن زیبا را نمی گیرد؛ چنانکه هیچ واژه ی خارجی جای «فسنجان» - غلط مصطلح -(ویز اینجَن - شکلِ کهن و درستِ آن) را نمی گیرد.»*
لطفن وقتی با من بحث می کنید آن دو سه واژه ی این بحث را اصلن ولش کنید؛ سخن من این است: بیهوده واژه وارد کردن نادرست و خرابکاری ست. شما نگاه کنید آلمانی ها در مرکز اروپای غرب، اگر همین احتیاط ها را نمی کردند آیا می توانستند زبانی چنین قوی داشته باشند؟
دعوای من سر ورود واژه های علمی نیست؛ حرف من این است: بیهوده واژه وارد مکن که «سخن ها به کردارِ بازی بُوَد»(ش. ج.)
پیروز و شاد باشید
* «ویز اینجَن» = گردوی خُرد شده. «ویز» = گردو. «اینجَن»، از بُندارِ «اینجَندِن» = ریز ریز کردن، «گَل آوَز»(مشتق) شده است.
۷۱۶٣۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱٣۹۴
|
از : خسرو ثابت قدم
عنوان : آقای تلنگرِ عزیز و خوبم،
این پنجمین باری ست که برایتان می نویسم. گویا چون با «موبایل» می نوشتم، به دلایلی ارسال نمی شده است.
خطابِ من ابداً به شما نبوده است. روی سخنِ من با دوستانی بود که به نظرِ من، به حمایتِ احساسی و مریدانه پرداخته بودند.
من نیز نظیرِ هر کاربری، تنها نظرم را بیان داشته بودم، مبنی بر بی اطلاعیِ خرسندیِ گرامی از این امور (نظیرِ شمارِِ بسیاری دیگر از شبه روشنفکرانِ ایرانی).
طبیعی ست که چنین نظری به عصبانیتِ برخی افراد منجر شود. مجدداً تکرار می کنم: سوای مقبول بودن یا نبودنِ کانتکست یا کانسپت، این لغات سالهاست که در متونِ علمیِ فارسی موجود اند. منتهی نه در متونی که خرسندیِ عزیز یا دیگرِِ شبه روشنفکران بخوانند.
من معتقدم که «جنبشِ فارسیِ سره نویسی»، در جائی که کُلِ خط عربی ست، نادرست و متعصبانه است.
با درود
۷۱۶۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱٣۹۴
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : شوخی و خوش طبعی خیلی هم خوب است زیرا باعث انبساط خاطر جمع می شود؛ اما ...
جناب امیر ایرانی در وسط بحث جدی یک مِزاح هم فرموده اند.
آن شوخی ایشان مانند این است که وقتی از سر کار بر می گردند به جای رفتن به خانه ی خود بروند خانه ی همسایه بنشینند و بگویند از خانه ی شما بیشتر خوشم می آید.
زبان ها دارای قاعده اند.
تنوین، خاص عربی است و در فارسی نمی تواند بکار رود. از آن غلط تر، نگذاشتن تنوین است روی کلمات عربی.
چرا «غلط تر»؟
برای اینکه وقتی ما «قبلاً»= قبلن، را «قبلا» می نویسیم، معنی آن نیز عوض می شود. قبلا، یعنی ای قبل! فعلا، یعنی ای فعل! حتما، یعنی ای حتم! و ... که هیچ ربطی به «قبلاً» = «قبلن»، «فعلاً» = «فعلن» و «حتماً» = «حتمن» و ... ندارد.
در ضمن علامت تنوین در حرف Q یا ض ثبت است.
۷۱۶۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱٣۹۴
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : جناب ثابت قدم آنچه من نوشته ام، نظر من است که خیلی سال پیش به آن رسیده ام؛ یعنی زادهِ امروز و این بحث
نیست.
من با کمال احترام با شما برخورد کرده ام؛ و حتی نوشته ام: «تردیدی ندارم که منظور بدی نداشته اید و ...»(حالا می بینم از کیسهِ خلیفه بخشیده ام.)
چرا توهین می کنید!؟
چه مریدیتی در مَنگُفتِ منطقی و بسیار روشن من که سال هاست نظر من است، دیده می شود!؟
اگر شما به مَنگُفتِ شخص خاصی نظر دارید، آنوقت باید مشخص به نوشته ی همان شخص اشاره نمایید.
من پیش از این چندین بار پای مطالب شما با کمال احترام نظر نوشتم؛ آیا من مرید شما بودم!؟
در این نوشتهِ شما جز فرا فکنی دیده نمی شود. چرا بحث زیبا را مخدوش می کنید!؟ فرار به جلو، هرگز علامت پیروزی نیست - بخاطر بسپارید؛ من دوست شما هستم.
بله متأسفانه مرید بازی بیزاری آور نیز در اینترنت رواج دارد؛ ولی اینجا بحثی لازم رخ داده که من نیز با کمال صداقت در آن برای روشنگری شرکت کرده ام و بس.
۷۱۵۹۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۴
|
از : ثابت قدم
عنوان : فاجعه همینی ست که می بینیم، و این وحشتناک است.
نخست آنکه من در نوشتار دچارِ خطا شده ام و همانطور که خرسندی گرامی اشاره کرده است، کانسپت را با کانتکست عوضی گرفته بودم. از این بابت معذرت می خواهم.
اما این خطای نوشتاری ام، موضوعِ بحث را عوض نمی کند.
متاسفم که می بینیم که:
- مریدانِ خرسندیِ عزیز از روی تعصب با ایشان همدردی می کنند، گویی که جنگی در کار بوده است.
- تمرکزِ نظرات بروی واژه و موضوعِ (پیر و پیری) و (گاها") نشان می دهد که منظورِ حقیر را اساسا" متوجه نشده اند.
- خودِ خرسندیِ عزیز هم که کار را با زبانِ تمسخر خرابتر کرده است.
خب من این میان چه دارم که بگویم؟
سطحِ ما همینی ست که می بینیم.
با درود
۷۱۵۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۴
|
از : امیر ایرانی
عنوان : زیبایی می تواند،بپوشاند ضعفی را!.
درست است که گفته شده، لغات فارسی را با تنوین بکار نبرید. گاهاً:گاهاًبسیار زیبا بنظر می آید .نمادی می شود: چشم نواز و زیبا پیکر.
۷۱۵٨٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۴
|
از : نصرت دبیری
عنوان : حرف ها
بعضی ها از هول حلیم می افتند توی دیگ. این گاف ها را قدیم ها کم تر داشتیم. فوقش چند تایی ملانقطی بودند که طفلکی ها گاف هاشان از سر وسواس زیاد بود و با روشنگری مخاطب راضی می شدند. اما امروزه این جوان ها [البته در نگاه و نوشتن جوان] چنان اعتماد به نفسی دارند که با نیم متر شیلنگ می روند به نبرد پهلوانی کارکشته، روزنامه نگار شاعر و طنزپردازی که نمونه اش را در تاریخ طنز میهنمان کم داریم، امروز که اصلا نداریم. حاصلش هم می شود آن که: شد غلامی که آب جو آرد، آب جو آمد و غلام ببرد.
۷۱۵٨۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۴
|
از : ماهرخ راد
عنوان : گاهاً
آقای خرسندی گرامی!
دست و قلم و صفحهی حروفِ [کیبوردِ] کامپیوتر [رایانه] شما درد نکند!
اگر حوصله دارید لطف کنید «شعرانه»ای هم در مورد مظلوم واقع شدنِ این کلمهی مادرمرده ـ و البته زیبای ـ فارسی: «گاه» بسرایید که برخی هم میهنان محترم نمیدانم چه اصراری دارند تهش تنوین عربی بچسبانند و واژهی بدترکیب و بدآهنگ «گاهاً» را بسازند.
من نمیفهمم همین «گاه» و «گاهی» و «گاه به گاه» به شکل درستش چه ایرادی دارد که «گاهاً» [گاهن!] میکنند آن را؟!
۷۱۵٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۴
|
از : Hadi khorsandi
عنوان : گاهاَ کانسپت پیری!
آن آقای محترم چندان در نظرنویسی شتاب کرده که کانتکست را کانسپت خوانده و راجع به آن داد سخن داده و در اظهار نظر بعدی تازه کانتکست را هم مثال زده و یادآور شده! در واقع چندان حواسش به سن و سال من بوده که دامنش از دست رفته! حرف من این بود که حیفم آمد در نثر یکدست خانم یوسفی کانتکست (نه کانسپت!) ببینم اما آن شعرانه را برای ایرانیانی گفتم که در مکالمات روزانه راه و بیراه انگلیسی قاطی میکنند و به فرهنگ ایرانی میبالند! سن من از آن آقای محترم خیلی بیشتر است اما هیچوقت «گاهاَ» نمینویسم!
۷۱۵۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۴
|
از : امیر ایرانی
عنوان : تجربه پیرانه و استادانه
تجربه پیرانه و استادانه وظایفی را برای بزرگانی می آفریند وآنان نیز برحسب وظایفشان در بزنگاه هایی، تذکرات خویش را به زبان می آورند. جناب خرسندی ارجمند در نوشتارش نگرانی خویش را:در آسیب رسانی به زبانی که گذشتگان با هزار مشقت به ما رسانده اند و همچنین، نگرانی خود را از نوع رفتار تازه بدوران رسیدگان آنهم بصورت تذکرات استادانه وپیرانه در دو پیام به جوانان و حتی پیران ره گم کرده چنین گوش زد می کند: ۱) لر فرنگی نباشید. یعنی برای نشان دادن کلاسی خاص، کلمات فرنگی را در گفتارتان و گفتگوهایتان بکار نبرید!. این کارتان نشان از دانا بودنتان نیست! بلکه می تواند نشان از تازه بدوران رسیدنتان باشد!.بعنوان مثال در خواستن هایتان چنین عمل نکنید[ ای ام ز غمت وری وری ساری پیکچرت را بده سی یادگاری] ۲) مترجم در مقام واسطه در بین متن و خواننده ای که زبان آن متن را نمی داند بایستی درست عمل کند. و مترجم نباید ناتوانی در یافتن معنی درست را توجه کند. عمل مترجم ضعیف یک بد فهمی می آورد و بد آموزی را تشدید می کند. علاوه براین مترجم نباید لر فرنگی گونه عمل کند و با لغات متن و لغات زبان خواننده یک آش شله قلمکاری را درست کند.
۷۱۵۷۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۴
|
از : شمسی متقی
عنوان : تعجب!
جناب آقای خسرو واقعا تعجب اور است! شما به متن اصلا توجه نمی کنید و به حاشیه می روید. باز که نوشتید پیر! این که عیب نیست. چرا دیگر یقه باقی روشنفکران ایران را می گیرید؟ حرف شما درست نبود و این پاسخ شما هم درست نیست. خود خانم مخاطب و حتی غیر از من اقای لیث هم این اظهارات شما را ناوارد می دانند. چرا حرف تو دهن من می گذارید و از قول من دروغ می نویسید. من کجا گفته ام (فکتور سن در این رابطه) را متوجه نمی شوم. شما متوجه نیستید که نقد و پرداختن به متن ربطی به سن ندارد. شما به سن ربط می دهید و بعد به همه روشنفکران ایران هم تعمیمش می دهید. من خواستم شما را جدی بگیرم و پاسخ بدهم. اما مثل این که اشتباه کردم. اما همین قدر بگویم با توجه به ظرفیت گسترده زبان فارسی این زبان قدرت دارد که مستقل از زبان های دیگر به خود و گنجینه واژه هایش تکیه کند. اقای خرسندی هم همین را گفته و خانم نویسنده مخاطب هم پذیرفته. شما این وسط چرا اصرار بی خود می کنید؟ عجیب است والله!
۷۱۵۶۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۴
|
از : خسرو ثابت قدم
عنوان : خانم متقی گرامی،
سرکار خانم متقی گرامی،
ممنون از توجه و کامنت تان.
فرموده اید که "فاکتورِ سِن در این رابطه" را متوجه نمی شوید.
در تمامِ حوزه های زبانی، با افزایشِ سِن، فاصله ای میانِ پیر و جوان ظاهر می گردد که طبیعی و عمومی ست. پیران، بسیاری از لغات و اصطلاحاتِ جوانان را نمی شناسند، و برعکس. بویژه که این پیران، بروز نباشند، اهلِ مطالعه عمیق نباشند، و در دنیای ذهنی و بیرونیِ بسته خود زندگی کنند (نظیرِ خرسندی عزیز و دیگرِ به اصطلاح روشنفکرانِ ایرانی).
نتیجه گاها" همین موردی خواهد شد که الآن می بینید: جایی و زمانی به واژه ای برخواهیم خورد که میانِ جوانان رایج بوده است، اما ما آنرا برای نخستین بار دیده ایم و متحیر شده ایم.
سوای درستی یا نادرستیِ این واژه، مدتهاست که در متونِ مربوطه فارسی بدان برمی خوریم.
به اعتقادِ شخصیِ بنده، این واژه جای خود را به درستی و خوبی در فارسی باز کرده است. همچنین است واژه های دیگری نظیرِ "کانتکست" یا "دیسکورس". و برعکس است واژه هایی نظیرِ "ارگانیک" و غیره.
بقیه فرمایشاتِ شما استنباطاتِ شخصیِ شما است و نیازی به راستگردانی ندارد.
درود بر شما
۷۱۵۶٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۴
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام بر عمو هادی خورسندی و بر همه ی دوستان سلام. من مطلب آن گرامی بانو را نخوانده ام، ولی من نیز از
ایشان تشکر می کنم که باعث شدند شما به این موضوع دامن بزنید نیک.
خسروی عزیز، موضوع خیلی مهمتر از اینهاست. سه گروه در بین ایرانیان - از دیرباز - به این بازی با کلمات خارجی دامن زده اند و می زنند.
اصلِ موضوع این است که این افراد به هر بهانه ای، و نه بر مبنای ضرورتی علمی که آن گرامی بانو در توضیح خود نوشته اند؛ کلمات خارجی را بی مورد وارد فرهنگ ایرانی می کنند. این خرابکاری و غلط است - «سخن ها به کردارِ بازی بُوَد»(ش. ج.)
این باید گفته می شد. اگر دقت کرده باشید، خود ایشان نیز می نویسد که با خواندن مطلب آن گرامی بانو، بهانه ای یافته برای بیان.
یعنی حتی اگر در چند مورد خاص حق با شما باشد، اصل موضوع محکم پابرجاست. من چند ده سال است که در جهانِ شگرفِ واژه ها با عشق می زیم؛ بسیاری از واژه های ما باری تاریخی، زمردین و گران دارند؛ و احتیاجی به جایگزین نیست. اینجا جایش نیست تا برای دریافتِ درست، سخن گسترده گردد؛ پس بمانَد.
با شمسی عزیز نیز موافقم؛ گرچه تردیدی ندارم که شما منظور بدی نداشته اید؛ ولی به یاد داشته باشید که هر بیانی بار خود دارد.
۷۱۵۶۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۴
|
از : شمسی متقی
عنوان : زبان
عجب زبان تلخی دارید آقای خسروقدم. چه ربطی دارد استدلالات به پیری آقای خرسندی. شما که اینقدر عصبانی شده اید و غرغرو پیرید! خود مخاطب جوان اقای خرسندی خیلی از حرف های ایشان را پذیرفته اند. ایشان نوشته اند ( با دغدغه ی نویسنده همدلم). شما بک دفاع بد کرده اید و خرسندی یک نقد خوب با زبان شیرین شعر طنز. نویسنده مخاطب هم با شما هم نظر نیست.
۷۱۵۵۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۴
|
از : خسرو ثابت قدم
عنوان : پیری بد دردی ست آقای خرسندی عزیز...
مشکل در واقع سنِ من و شماست و نه فقط کانسپت نوشتنِ برخی از دوستان. موضوع از این قرار است که این واژه، به همین شکل، در میانِ چند هزار کتابخوانِ جوانِ ایرانی، رایج و معمول است و گویا شما بی خبرید.
حالا کانسپت را ول کنید که به لحاظِ ادبیات و زبانشناسی وارداتی چندان بد نیست. بروید و "ارگانیک" را بچسبید که دوستانِ خودتان دائم بکار می برند و خبر ندارند که در فارسی چه معنائی دارد. با درود
۷۱۵۵۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۴
|
از : میترا یوسفی
عنوان : کالچر و لنگویج دیالکتیکال هم را می سازند
راستش با دغدغه ی نویسنده همدلم اما فکر میکنم بار معنایی/فلسفی کانتکست به عنوان مثال - با توجه به حجم نوشتار و تدقیقی که در پس پشت این واژه می آید - با جایگزین زمینه/متن یکسان نیست. در واقع انگار که کلمات همواره بخاطر کاربری شان در متون مختلف بار معنایی و دلالتی پیدا میکنند و اینجاست که حفاظت از زبان به مثابه مجموعه ی کلمات جایش را می دهد به حفاظت از زبان به مثابه ی مجموعه ی مفاهیم و معناها.
درست است که می شود انتقاد کرد که این تدقیق در معنی کلمات پیش نمی آید مگر همین که این کلمات را جایگزین کنیم و مدام استفاده کنیم تا جا بیفتند و بار معنایی بیابند. اما باز هم می شود استدلال کرد که زبان دست ناخورده نمی ماند و حفظ زبان با غنا بخشیدن به کارکردها و عمق مفهومی آن ممکن ست و شاید اینجا دیگر شکل ظاهری کلمات آنقدرها اهمیت بنیادین نداشته باشد اگر که کلمات بیگانه بتوانند در پیوند با زبان مبدا به روشن شدن معنا کمک کنند و یا حتی مرزهای زبان را باز تر کنند. مثلا در بسیاری از کشورهای مهاجر پذیر کلمات زبان های میهمان به طریقی با زبان میزبان می آمیزند و ترکیب ش از هر دوی این طرف ها فرا می رود. با این حال من هم قبول دارم که بخشی از این کاربری کلمات انگلیسی و بیگانه به دلیل این ست که دستگاه علمی و تحلیلی را از غرب وام گرفته ایم و لاجرم کلمات هم با آن وارد شده اند و اگر دغدغه ی تغییر وضعیت خودمان را داشته باشیم باید به جایگزین ها فکر کنیم چرا که در این صورت این دانش وارداتی می ماند و با مخاطب آنطور که باید متصل نمیشود. بهر روی تنها با آفرینش نظری و توضیح و تبیین مفاهیم میشود واژه ساخت و معادل ها را جانشین کرد. این کار یک نفر و یک دوره نیست و چه بسا تلاش جمعی و جدیت و ممارست جمعی می طلبد. گرنه نمونه های کمیک حکومتی فرهنگستان ادب فارسی و حتی غیرحکومتی اپوزیسیون بسیارند که این نقد مهم را به واژه فرو میکاهند و پس پشت ماجرا را نادیده میگیرند.
با تشکر از حسن توجه شما.
۷۱۵۵۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۴
|