صلح


شهلا بهاردوست


• از آن طرف آبها
می آید
و بدنبال صدایم، نفس گل را می بوید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۵ آذر ۱٣٨۵ -  ۶ دسامبر ۲۰۰۶


از آن دورها
پشت خطی که جا مانده هنوز
ردِِّ پایم پهن
 
از همآنجا که هزاران اسب
هر شب
بر فراز قّله اش می تازند
 
از همان فاصلهء دور
که همیشه کر و لال   
ما را در نگاهی می جوییم
 
از آن دورها
پشت خطی که سرزمینم خوابیده
 
از همآنجا که هر شب
میان جوی پر آب  
زن و مرد میوه فصل می چینند
 
 
 
از همان فاصلهء دور
که هم آواز با مرگ
سایه ها می سوزند
 
از آن طرف آبها
می آید  
و بدنبال صدایم، نفس گل را می بوید
بر گردن شبهای تبعیدم
عکسی از خنده اش آویزان کرده  
می آید و هر چه نامش دلتنگ
در این غربتِ سرد
آتش می گیرد
همه جا تکرار کنان
با من و تو هر پرنده می خواند
آمد
  آمد
صلح آمد
 
 
هامبورگ، ۶ دسامبر ۲۰۰۶