ایست‌گاه‌هایِ تروریست
زرتشت خاکریز


• آن که خُرده‌اخگری را می‌کارد    کاروانی ویران کننده از آتش را می‌درود
و آن که آمپولِ هوا را به رگی تزریق می‌کند   
خون‌اش به رنگِ رِزق و روزی‌یِ دروازه‌بانانِ قبرستان خواهد بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۷ آذر ۱٣۹۴ -  ۱٨ دسامبر ۲۰۱۵


 برایِ قربانیانِ حمله‌یِ تروریستانِ اسلامی در پاریس(۱٣ نوامبر ۲۰۱۵)





در این هفته یک هم‌بسته‌گی‌یِ روشن‌فکرانه و بلند از دریایی زیبا

سر درآورد و ۶ گُلِ جورواجور و ۵ چکامه‌یِ تازه را

بر گورِ ۱۲۹ قربانی‌یِ بمب‌گذاری و گلوله‌پراکنی‌یِ تروریست‌هایِ اسلامی

در سرزمینِ هنرپرورِ فرانسه گذاشت   

توهُمِ تکه‌ابری را از رویِ سرِ ما برداشت   

تکه‌ابری که فکر می‌کرد تارِ عنکبوت   

آرشه‌یِ به‌ترین رهبرانِ ارکسترِ جهان را می‌طلبد   

و رقص و طرب و ترانه درخارزاران    حضورِ پاهایِ کشیده‌یِ آهو را /

آن که خُرده‌اخگری را می‌کارد    کاروانی ویران کننده از آتش را می‌درود

و آن که آمپولِ هوا را به رگی تزریق می‌کند   

خون‌اش به رنگِ رِزق و روزی‌یِ دروازه‌بانانِ قبرستان خواهد بود

عمرِ هم‌بسته‌گی‌هایِ زیبا    بیگانه با هفته و ماه و ستاره   

با دستانی سرشار از شعر و پروانه‌هایِ گُل‌باره    راضی از سرنوشت

پای‌کوبان به جانبِ بهشتی می‌رود که در آن بر خاک   

ابرها غزالان و نت‌هایِ عشق را می‌بارانند    و خارشِ پوستِ وجدان‌ها

سخن از گناهِ هسته‌ها بر زبان می‌رانند   

ای دریایی که یکی از امواجِ بلندِ هنرت    فرانسه است   

ای که کرانه‌هایِ فروتن‌ات را آرشه‌یِ پاک‌باخته‌یِ ماه   

خَم‌شوان و مریدانه می‌بوسد    ما ۱۲۹ پروانه‌یِ در خاک خفته   

تهی از توهُم    ما ۱۲۹ نتِ گرم و امیدوار    سرشار از قیام و تلاطم

می‌دانیم که آن آمپول‌به‌دستانِ خود را پزشک معرفی کرده   

آن معروفان به داشتنِ قلبی رئوف    مغروقانِ نادانی

حاضرند که دریا و همه‌یِ خیزابه‌هایِ هنرمندش را قربانی کنند

در قبالِ کسبِ خزانه‌یِ خرافه‌ای    سفره‌یِ پُر از آبی و نانی

در قبالِ هم‌بستر شدن در بهشت با فاحشه‌گانی   

اما کی‌ست که حالا دیگر نداند که روز و ماه و ستاره‌گان

یکی‌یکی از زیرِ توهُم و ملحفه بیرون می‌آیند   

به احترام کلاه از سر برداشته و اشک‌ریزان   

از برابرِ هم‌بسته‌گی‌هایِ خُرد و درشتِ در خاک خفته می‌گذرند

و بی‌اعتنا به ایست و هشدارهایِ ایست‌گاه‌هایِ تروریست

با انگشتِ امیدوارشان در فضا می‌نویسند:

آن عنکبوتی که خون و خرافه و حباب را در دلِ دریا می‌کارد

برایِ تبارِ خویش و خویشاوندانِ آبزی‌اش نهنگان   

                                             جز بمب و نفرین و جهالت هیچ چیزِ دیگری را نمی‌درود