بازگشت به گذشته، به مارکس، به ۱۵۰ سال پیش، به چه معناست؟! - تقی روزبه - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : تقی روزبه

عنوان : در پاسخ به دوست گرامی
رئالیسم انتقادی به گمان من جز تشریح و تدقیق متدمارکس نیست و در برابرهم قرار ندارند. چنان که در خودمقاله رویکرد و نظریه پراکسیس در نقدرجعت به گذشته بطورمبسوطی موردتأکید و آستناد قرارگرفته است.
آیا دوران گذاری میان بود دولت و بودمداخله مستقیم وجود دارد؟ دوره گذار اگر به معنی تأسیس دولت یعنی قدرتی جداشده از کارگران و زحمتکشان و بر فراز آن ها باشد پاسخ منفی است. چرا که قدرت جداشده خود مشرف بر کارگران و زندگی آنان و دارای منافع ویژه ای خواهد بود که اجازه نشو و نما به عامل ضدخود یعنی به کارگران و زحمتکشان خلع قدرت شده را نخواهد داد. چنین چیزی همان بازتولیدنظم طبقاتی و نجات سیستم آسیب دیده خواهد بود. اما اگر مراد از دوره گذار بلوغ اشکال مجامع خودگردان به شکل یک روند باشد، بی تردید چنین چیزی یک شبه رخ نخواهد داد و حالت روند خواهد داشت و از قضا در این نوشته به اشاره و در نوشته ای دیگر مبسوط تر به آن پرداخته ام که این روند باید از هم اکنون در دل نظم کنونی هم چون خرده بدیل هائی در برابرنظم مسلط ساخته و پرداخته شود. البته اشکال سازمان یابی آینده را هم خیلی هم نمی توان پیشگوئی کرد.
آیا "موقعیت های نوین اجتماعی" جایگزینی برای حزب طبقه کارگراند؟ آگر خیر وظیفه حزب طبقه کارگر در این مرحله چیست؟
حزب طبقه هیچ گاه معنای واقعی یعنی حزب تمام کارگران وجودخارجی نداشته و نمی تواند هم داشته باشد. در بهترین حالت نماینده بخشی از کارگران است و در عمل ما با احزاب و جریان های مختلف کارگری مواجه بوده ایم که جول نمایندگی آن منازعه و رقابت داشته و دارند و سهم آن ها تابعی از قدرت و توانشان بوده است. ولی مساله فراتر از این ها است. پیشفرض این مقاله پارادایم جدیدی است که جنبش های جدید بالقوه حامل آنند. مختصات این پارادایم در ۹ بندخلاصه شده است و اساسا با مقولات و مفاهیم متعلق به پارادایم سپری شده نمی توان به تحلیل وضعیت نوین پرداخت. بندچهارم آن ناظر بهمین سوال است، به شرح زیر:
برقراری دموکراسی مستقیم ومشارکتی مردم، پایه ای ترین بسترحرکتی این جنبش هاست. درمرکزپارادیم جدید و اندیشه دموکراسی مستقیم...، باوربه نقش آفرینی کارگران وزحمتکشان وهمه استثمارشوندگان وطردشدگان، و یا بعبارتی دیگر مردم سوژه گی قرار دارد که مبین سپری شدن مرحله تاریخی حزب سوژه گی، رهبرسوژه گی وسایرمیانجی هائی است که مستمرا جایگزین نقش آفرینی خود طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیر وطردشدگان ازنظام گشته وآنها را به سیاهی لشکرِفرمان بر تبدیل می کند. دراین راستا وظیفه تمامی گروها وعناصرآگاه تر جز بارورساختن عمل و اندیشه خودحکومتی و کنشگری خلاق نیست.....
همانطور که مشهوداست نقش و اهمیت احزاب و عناصرآگاه تر هم چنان وجود دارد اما در قیاس با گذشته ماهیت آن تغییرکیفی کرده و از یا جایگزینی طبقه به بارور ساختن عمل و اندیشه خودحکومتی و کنشگری خلاق تبدیل می شود. آن ها دیگرنهادهائی نیستند که کارگران را بتوانند چون سوژه و نه ابژه زیرچترخود گردآورده و یا به حرکت در آورند. اساسا معنای طبقه در پارادایم جدید دیگر به شکل گذشته صلب و یکدست و بسیط نیست که حزبی بخواهد یا بتواند آن را نمایندگی کند و کارگران و زحمتکشان هم دیگر زیر چنین اتوریته های نمی روند.
البته هرکس آزاداست و می تواند از منظرنگاه خود برداشت هائی از این مقاله داشته باشد. اما به گمانم نکات گرهی و اصلی مقاله را می توانیم در دو محورزیرخلاصه کنیم: نخست نقدقدرت که گرچه دولت تبلورآن در جامعه طبقاتی است اما قدرت فقط معادل آن نیست،بلکه همه مناسبات اجتماعی و سطوح و یاخته های گوناگون آن را در برمی گیرد. با نقدقدرت به مثابه یک رابطه اجتماعی و البته دولت در رأس آن به یکی از مهم ترین مختصات مغفول مانده جوامع طبقاتی-هرمی-بورژوائی می رسیم که بر طبق آن مبارزه علیه انباشت سرمایه از مبارزه علیه انباشت قدرت، هم چون سرشت مشترک رابطه اجتماعی در نظام های طبقاتی جداشدنی نیست. و این یعنی آن که نمی توان با توسل به یکی-قدرت و یا سرمایه که هرکدام وجهی از رابطه اجتماعی هستند- علیه آن دیگری برخاست. یا علیه هردو به طورهمزمان مبارزه می کنیم یا آن که مبارزه امان در چهارچوب سیستم و معطوف به مرمت و رفع و رجوع ایرادهای آن است.
نکته دوم آن که منشأ بحران چپ را بدلیل نگاه معطوف به گذشته و نابهنگامی اش نسبت به تحولات شگرفی می داند که از مدت ها پیش در حال رخ دادن است (دریک دوره انتقالی دردناک). بجای آن که این چپ در پیشاپیش طلوع این پارادایم جدید و زایمان دردناک شکل گیری جوامع نوین قرار داشته باشد، ناظر و تماشاچی و چه بسا، دانسته و ندانسته بعضا در برابرآن قرار دارد.
۷۱٨۵۷ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣۹۴       

    از : فرهاد عاصمی

عنوان : «متد رئالیسم انتقادی»
در مقاله سه نکته مطرح می شود که می توان آن ها را عصاره مقاله ارزیابی نمود: ۱- «متد رئالیسم انتقادی»، ۲- مساله «دولت» و «نه دولت» و ۳- «غنای تئوریک بخشیدن به ... انکشاف جنبش مبارزه طبقاتی هم چون نیروی محرکه تغییر و تحول ... [از طریق] رصد کردن موقعیت های نوین اجتماعی».
۱- از «متد رئالیسم انتقادی» تعریف و یا توصیفی برای عملکرد آن در مقاله ارایه نمی شود. آیا باید آن را «متد» جایگزین برای اسلوب ماتریالیسم دیالکتیکی مارکس که ”مضمون” پدیده را آشکار و قابل شناخت و از این طریق درک پدیده را ممکن می سازد، دانست؟
۲- مرگ تدریجی دولت طبقاتی مورد نظر مارکس که در مقاله «نه دولت» نامیده می شود، باید «در سوسیالیسم رهایی بخش با مداخله مستقیم خود کارگران و زحمتکشان و کنشگران» عملی گردد. شکل عملکرد «مداخله مستقیم» چگونه است؟ آیا دوران گذاری میان بود «دولت» و بود «مداخله مستقیم» وجود دارد؟
۳- آیا «موقعیت های نوین اجتماعی» جایگزینی برای حزب طبقه کارگرند؟ اگر خیر، وظیفه حزب طبقه کارگر در این مرحله چیست؟
۷۱٨۱۵ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣۹۴