•
معنا، که من از بودن در سر دارم،
این است کز آن هنوز بر خوردارم.
وز معنی ی"دین"، حرفِ اگوستین بس ام است:
کاو گفت که: -"من به ژاژ باور دارم" *!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۷ دی ۱٣۹۴ -
۲٨ دسامبر ۲۰۱۵
"من گنگِ خواب دیده وعالم تمام کر:
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدن اش."
مولوی
۱
عمری به میانِ اهلِ دین سرکردم:
وَ هرچه شنیدم همه باور کردم.
دیدم، به سرانجام، که جُز ژاژ نبود
در دین، خِرَدِ خویش چو داور کردم.
۲
مادر می گفت ام که:-"پسر ! سنگ شوی:
با دینِ خدا اگر که در جنگ شوی!"
نع! دخترک ام! سنگ نخواهی شد از این:
از هیچی ی مانده، لیک،دلتنگ شوی.
٣
کُشتی تو خدا را و پشیمان شده ای:
دلتنگِ صفای نابِ ایمان شده ای.
دانی که پشیمانی سودی ندهد:
بیهوده چنین سر به گریبان شده ای!
۴
رفتن، چو هدف نیست، بُوَد بیگاری:
ای من، که ز بیگار به جان بیزاری!
زین روست که پنداری بر گورِ خدا
باید که خدای دیگری بگماری!
۵
گر مقصدِ رفتن را رفتن گیریم،
پیوسته رویم و خستگی نپذیریم.
گُلگشت و تماشاست و ماییم کز آن،
سیر آمده یا نیامده، می میریم.
۶
معنا، که من از بودن در سر دارم،
این است کز آن هنوز بر خوردارم.
وز معنی ی"دین"، حرفِ اگوستین بس ام است:
کاو گفت که:-"من به ژاژ باور دارم"*!
۷
صیّادی ام، انگار، کز اقیانوسی
باز آمده ام، یا خزفِ افسوسی.
چون با تو- کرا!-گویم بر من چه گذشت؟
من گنگ ام و خواب دیده ام کابوسی.
٨
اکنون، که ز دور دیده ای روی زمین،
مانده ست به یادت رُخِ دلجوی زمین.
باید اگرت خدا، مرو دورتَرَک:
شایانِ پرستش است بانوی زمین.
۹
آن سوی جهان، جهانی و جایی نیست؛
نیکی و بدی و زشت و زیبایی نیست.
معنای جهان بودنِ آن باشد و بس:
معناست همین، وگرنه معنایی نیست.
هفتم امرداد۱٣۹٣،
بیدرکجای لندن
*CEREDO AD ABSURUM!
|