این زنان، سرپرست خانوارند
ترانه بنی یعقوب


• فاطمه دست‌هایش را روی هم می‌گذارد، تکیه می‌زند به پشتی و ادامه می‌دهد: «سرای محله شوش، مطهری، مظاهری، همه جا رفتم. اتاق نمی‌دهند گفتند در همین راهروها کار کنید. محصولاتتان را بیاورید و بفروشید، رهگذرها می‌خرند. یکی از همین سرای محلات به ما گفت لیف بیاورید ما می‌خریم، ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۲ دی ۱٣۹۴ -  ۲ ژانويه ۲۰۱۶




ایران: سبزی پاک کرده، لیف بافته، خیاطی کرده، ترشی درست کرده، این روزها هم در خانه شابلون می‌زند ومی‌فروشد. خلاصه کاری نیست که انجام نداده باشد؛ اما همیشه زندگیش به سختی چرخیده. سخت‌تر از سخ ت. فاطمه سرپرست خانواراست. شوهرش چند سال پیش معتاد شد. چند بار ترکش داد اما باز هم رفت سراغ مواد. خلاصه همه خرج خانه افتاد روی دوشش.
فاطمه می‌گوید: «تا نوروز ۹۳ می‌رفتم میدان بزرگ میوه و تره بار تهران سبزی دسته‌بندی می‌کردم. کیلویی وزن می‌کردند و پولش را می‌دادند. من تنها نبودم خیلی خانم‌ها هم بودند. اول گفتند حقوق وزارت کار می‌دهیم، بعد کیلویی حساب کردند. سبزی‌ها رو با کارتن می‌گذاشتند روی ترازو پولش را می‌دادند. تا یک سالی درآمد داشتم، ماهی ۱۰۰ هزار- ۲۰۰ هزار تومانی می‌شد اما بعد دیگه پولم را ندادند. گفتند شهرداری کاررو داده به بخش خصوصی. ۲۰۰ تومن پولم را ندادند دیگه. یه مدتی بیکار بودم الان شابلون می‌زنم هر جا که بگن کارهست می‌رم. ترشی درست کردم مدتی توی پرورش قارچ بودم اما بازهم کفاف زندگی‌مون رو نمیده این کارها.»
فاطمه دو دختر و یک پسر دارد.۸، ۱۳ و ۱۸ ساله. خرج آنها، کرایه خانه و همه چیز بر عهده اوست. دخترها هم گاهی کمکش می‌کنند اما خب درس و مشق هم دارند. گلایه دارد از وضعیت کارش. نه بیمه‌ای، نه آینده‌ای. فاطمه برایم تعریف می‌کند که تنها نیست و توی محله‌شان نزدیکی میدان خراسان خیلی‌ها وضعیت مشابه او را دارند. به سرای محله هم سر زده‌اند. نه فقط منطقه خودشان که حتی سرای محله‌های دیگر هم دور از خانه‌شان. گفتند خانه‌های کوثرکمک شان می‌کنند. همان‌هایی که با هدف توانمندسازی زنان سرپرست خانوار و تحت نظارت شهرداری تهران تأسیس شده‌اند اما بعد پیمانکارها آمدند و پرداخت‌ها نامنظم شد و فاطمه از آنها هم دل کند.
فاطمه دست‌هایش را روی هم می‌گذارد، تکیه می‌زند به پشتی و ادامه می‌دهد: «سرای محله شوش، مطهری، مظاهری، همه جا رفتم. اتاق نمی‌دهند گفتند در همین راهروها کار کنید. محصولاتتان را بیاورید و بفروشید، رهگذرها می‌خرند. یکی از همین سرای محلات به ما گفت لیف بیاورید ما می‌خریم، بعد می‌فروشیم. یک هفته لیف بافتیم ۱۲ تا. دانه‌ای ۵۰۰ تومن با ما حساب کردند. ۱۲ تا لیف شد ۶ هزار تومن. باورت نمی‌شه تا سر چهار راه آمدم شش هزار تومن خرج شد. اعتراض کردیم گفتیم خیلی پول کمی‌یه. گفتند همین قدر می‌توانند بپردازند. دیگه نرفتم دیدم اصلاً نمی‌ارزه. الان شابلون می‌زنم برای تزئین روی لباس ۱۰۰ تا ۲۰۰ تا می‌زنم بعد می‌فروشم. توی خونه کار می‌کنم. این هم پولش زیاد نیست، اما چه کنم!»
فاطمه سواد چندانی ندارد، شوهر معتاد و خانواده‌اش هم با همه مشکلات زندگی آزارش می‌دهند. این روزها کمردرد دارد و مانده چه کند.
این مشکل فاطمه تنها نیست و تعداد زیادی از زنان سرپرست خانوار مشکل او را دارند. نمی‌دانند باید برای اداره زندگی‌شان چه کنند؟ زنانی که یا بی‌سرپرستند یا بد سرپرست.
یک تسهیلگر اجتماعی که مدت‌ها در سرای محلات کار کرده به «ایران» می‌گوید: « بنیه مالی زنان بی‌سرپرست و بد سرپرست پایین است. اکثر آنها سواد زیادی ندارند برای همین کاریابی برای‌شان دشوار است. یکی از این زنان دائم به ما می‌گفت فقط می‌توانم در سرای محلات یا جاهای زنانه کار کنم چون برادرانم اجازه کار در جای دیگری را به من نمی‌دهند. حقوق‌ها هم که پایین است. بیشتر زنان سرپرست خانوار حداکثر ماهی ۳۰۰-۲۰۰ هزار تومان درآمد ثابت دارند. بسیاری از این زنان به خاطر کارهای سنگین مشکلات سخت فیزیکی دارند و بچه‌هایشان هم به خاطر تک سرپرست بودن تنها هستند و نمی‌توانند با این درآمد کم آنها را به مهد کودک بفرستند. برخی از این زنان جدا شده‌اند و مشکلات بیشتری هم دارند.»
حمیده یکی دیگر از زنان سرپرست خانواراست. او سه سال پیش همسرش را در یک تصادف اتومبیل از دست داد. یک پسر۱۰ ساله و یک دختر ۶ ساله دارد. از وقتی شوهرش رفته با بیکاری دست و پنجه نرم می‌کند: «یک روز بافتنی می‌بافم، یک روز خیاطی می‌کنم این روزها سبزی پاک و خرد می‌کنم. توی خونه کار می‌کنم. بیرون برای جاهای مختلف کار کردم اما همه جا سرم یه جورهایی کلاه می‌رفت. از کار بیرون خسته شدم. الان ترجیح می‌دم تو خونه کار کنم. حدود ۷ ماه در یک تولیدی کار کردم. ماهی ۲۰۰ هزار تومن حقوق می‌گرفتم. ساعت ۸ صبح تا ۱۰ شب. بچه‌ها تو خونه تنها می‌موندند. خونه ریخت و پاش بود تا غذا درست کنم، خونه رو مرتب کنم می‌شد نصف شب. اول گفتند براتون سرویس می‌گیریم ناهار می‌دیم اما هیچ‌کدام را نکردند بیمه هم که هیچی.»
ناهید در خانه خیاطی می‌کند. بلوزهای بچگانه می‌دوزد. هر پیراهن ۵ هزار تومان. سبد که پر می‌شود می‌برد به صاحب کارش تحویل می‌دهد. شوهرش فوت کرده و روزی را به یاد نمی‌آورد که بعد از مرگ او آب خوش از گلویش پایین رفته باشد:«یک مدتی هم هست که در سرای محله‌مان در منطقه ۱۴ حوالی پیروزی تهران با خانم‌ها ترشی و مربا درست می‌کنیم و می‌فروشیم. ۳ روز در هفته در سرای محله عرضه می‌کنیم و بقیه‌اش را هم گاهی در نمایشگاه‌هایی که برایمان می‌گذارند می‌فروشیم. می‌دونید مشکل ما سر درگمی‌مان است. یک روز اینجا یک روز آنجا. شغل‌های با درآمد کم. نبود بیمه. کاش کسی یک فکر جدی برایمان کند.
ناهید، فاطمه و حمیده تنها زنانی نیستند که این مشکلات را دارند. تعداد زنان سرپرست خانوار در کشور سال ۷۰، یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر بود و در سال ۸۵ به یک میلیون و ۶۰۰ هزار نفر رسید این آمار در سال ۹۰ به ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر افزایش یافته است. مسئولان بهزیستی و شهرداری هراز گاهی از مشکلات این زنان سخن می‌گویند برای‌شان کار آفرینی می‌کنند، اما به نظر می‌رسد این حمایت‌ها کافی نبوده است. زنانی که یک دنیا انر‍ژی برای کار دارند، اما سردرگم و درمانده‌اند.