سروده ای از سهراب رحیمی
سهراب رحیمی
•
آویخته ام از برگی
که انگشتهای مرا
می شمارد
تا مه آلود
چون حنجره ای
در یادهای خیس بمانم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱٨ آذر ۱٣٨۵ -
۹ دسامبر ۲۰۰۶
robinmail1@yahoo.com
آویخته ام از برگی
که انگشتهای مرا
می شمارد
تا مه آلود
چون حنجره ای
در یادهای خیس بمانم
بازتابی از باران
که در رگهای تو
گم می شود
ضربه ای بر در
تا ساعت
به آرامی
زیر عکس ها بچرخد
و بشقابی
خورشید را
به اتاق بیاورد
این برف نیست
سپیدار پیری ست
که دیگر شکوفه نخواهد داد
لیوانی پلاستیکی
میان من و باد
آوازی از زمستان و
سلول های سیمان
طنین در جلجتا و
بیمارستانی میان تابستان
عاشقانه ترین ترانه ها
به شکل سبز زرد آبی
در ستونهایی از سفید
شهری از فروردین
که در سرفه های طناب
زیر رقصی سیاه
خالی می شود
شبهای رمبو
در بدمستی های لاله زار
مثل شوق کاکتوسی
که از گیتار
به گریه می افتد
مثل لاک پشتی
که گوشهایش را
به حافظه ی جهان
قرض می دهد.
|