«هدف سیبل مقابل» - ماهان مهر ( محمدی)



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۷ دی ۱٣۹۴ -  ۱۷ ژانويه ۲۰۱۶


 سال ها پیش زمانی که دوران خوش محکومیت زندان را بدلیل خطی خطی کردن یک کتاب طی میکردم، رویای یوتوپیایی در سر داشتم که دورنمایش با این سه کلمه ترسیم میشد ؛ عشق ، علم ، اقتصاد ، و بر سر این اولویت بندی ساعت ها از اوقات فراغت یا بهتر بگویم بیکاری زندان را با دوستان همبند که بعضا از اساتید فن سیاست، اقصاد، جامعه شناسی، فلسفه، تاریخ، نجوم، اتم شناسی و ... بودند، بحث و جدل داشتم یا بهتر بگویم جر و لجات، چرا که غالب این دوستان بر این باور بودند، تا مشکلات اقتصادی حل نشود انسان ها نمی توانند عاشق شوند، یا امکان دسترسی به تحصیل داشته باشند و تاکید آنها بر این که تنها راه نجات بشر و بویژه محرومان یا بقولی توده، خواه اقتصاد سوسیالیستی خواه لیبرالیستی است .
اما مگر میشد انسان را تنها به داشتن الویت نان، پوشاک و سرپناه خلاصه کرد و همسان زندگی حیوانات در حیات وحش که بر مدار همین سه نیاز در چرخه بقا و تولید مثل قرار دارند دید و تعریف کرد؟ مگر می شد انسان که معنا کننده جهان هستی و در مرکز فهم آفرینش قرار دارد را با الویت رسیدن به هدف تامین معاش برای ادامه حیات شناخت؟ مگر میشد انسان را موجودی فرض کرد که تا مادامی که گرسنه، برهنه و بی سرپناه است به چیز دیگری به جز زنده ماندن فکر نکند؟ خیر، قطعا اینطور نبود و اقتصاد باوران با نگاه لیبیدویی در خطا بوده اند.
این خلاصه ای بود از باورهای انسانی که نه از جهان ماورا آمده بود، نه از ادامه نسل رمانتیک ها بود، نه پیرو مکتب انتقادی فرانکفورت و نه مرید افلاطون. بلکه انسانی بود که در هیاهوی شعار و هیجان، سرود و دادگاههای انقلابی پدر را به حکم این گفته که سال ها بعد معنایش را دانست «إِنَّمَا جَزَ وُاْ الَّذِینَ یحُارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فیِ الْأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الْأَرْضِ ذَالِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فیِ الدُّنْیَا وَ لَهُمْ فیِ الاَخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیم.»
از دست داده بود. و با فریاد محمره محمره و قادصیه ثانیِ انسانی بیمار، و با همان کلام، طعم غربت را در میان آشنایانِ به ظاهر هم وطن چشیده بود و بعد از آن هم هیچگاه به حداقل آرزوهای دوران نوجوانی و جوانی اش نرسیده بود.
و حالا در میان سالی، در میان بتن و ردیف میله های آهنی و قفل و فریاد شبانه نگهبان برج دیدبانی و خاموشی به دستور افسر نگهبان محترم وقت و دلتنگی های زانو خم کنِ بعد از وقت ملاقات و انتظار برای آزادی معجزه آسا، به مانند انسانی سرگشته و روان پریش دم از دنیای خیالی میزد که الویت آن عشق است و بعد علم. غافل از اینکه بازی روزگار حقیقت عریان را چنان از غلاف زندگی بیرون می کشد که رویای شهر خیالی در اولین تماس با آن ذره ذره می شود و ذوب. مرخصی، فرار از ایران، ترکیه و کانادا. دنیای آن سوی اقیانوس، غرب و جذابیت های گوناگون که دیر زمانیست قبله آمال انسان شرقی شده. از ژاپن، هند، چین و پاکستان گرفته تا روسیه، ایران و خاورمیانه همیشه بیمار، و حتی اروپای همیشه دانا.
اینجا همه چیز سر جای خودش است، مانند چرخدنده های یک ساعت دقیق و آنتیک که با چنان دقتی طراحی شده که هیچ خطایی در حرکت در نظام اقتصادی اش به سوی تولید سود بیشتر و انباشت بی انتهای سرمایه به قصد محقق کردن فلسفه اقتصاد آزاد ندارد.
انسان اینجا برای دیگری فرصتی است تا حرکت این ساعت بدون وقفه ادامه پیدا کند. اینجا دیگر کار تنها برای رفع نیازهای اولیه و ادامه حیات تعریف نمی شود. اینجا رفاه در گرو انباشت سرمایه است، بیگانه شدگی کار چنان انسان ها را مسخ خود کرده که به چیزی جز نرخ ساعت کار فکر نمی کنند و موقعیت شغلی مناسب یعنی ساعت کار بیشتر. منطق دقیق و بی نقصی که سنگینی حقیقت تعیین کننده تمام روابط را به رخ می کشد. از سیاست گرفته تا بشر دوستی سیاسی و سیاست ورزی بشردوستانه تا اقتصاد سیاسی و حقوق بشر اقتصادی، از خصوصی سازی لجام گسیخته تراستی و نظم بازار هایک گرفته تا اندیشه خاک گرفته نظارت دولتی چماق به دست و چکمه پوش در کلام دلالان شیفته سرمایه، همه و همه در خدمت تامین خوراک، پوشاک و مسکن است و بس. و برای رسیدن به این هدف والا همه چیز ابزار کار است و وسیله تولید، حالا چه این تولید نان باشد و سرپناه، چه ناو هواپیمابر و موشک کروز و بمب ناپال و اتم، چه خدای غار حرا باشد و دین و اسامه بن لادن و برج های نیویورک ، چه نفت باشد و مکه و مکعب، چه شیعه گری و گردن زنی آل سعود و داعش و قطع رابطه ارباب عرب، چه بیانیه محکومیت نقض حقوق بشر باشد و ساقط کردن هواپیمای مسافربری در خلیج فارس، چه پافشاری هیستریک بر ادامه تحریم های اقتصادی باشد و عصبیت مزمنی که بر طبل جنگ می کوبد برای رسیدن به آزادی و دموکراسی، چه هدف، سیبل مقابل سرنگونی جمهوری اسلامی باشد به هر قیمتی و تسویه حساب های شخصی به بهانه دفاع از حقوق بشر با تعریف خودی و غیر خودی، و چه شعار دهکده جهانی با مالکیت نظام بانکی، این چرخه تولید سود بیشتر به هر نام و هر شکلی تنها یک هدف را دنبال می کند، نجات محرومان و ستمدیدگان و احقاق حقوق بشر!
و حالا با عبور از گذرگاه تاریخ اینگونه به باور خود شک می کنم و به گفته اقتصاد باوران اعتماد، که الویت در این جهان مادی و غیر مادی و سراسر توهم، عشق نیست و علم هم جز در خدمت کسب سود بیشتر.
چه کنم با دل خویش؟ هم غم گرگ دهد رنجش و هم غصه میش
ماهان مهر (محمدی)
۱۷ ژانویه ۲۰۱۶
کانادا، تورنتو