غمِ سالِ نو


اسماعیل خویی


• از آن غمی نو ام افزون به بارِ غم شده است
که تک زبانزدِ مردم «شنیده ام» شده است!

شنیده ام که، شبِ جشنِ سالِ نو، در کُلن،
نشاط و شادی یِ مردم بدل به غم شده است؛ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٣۰ دی ۱٣۹۴ -  ۲۰ ژانويه ۲۰۱۶


 
در هم آوایی با سعید جانِ یوسف

از آن غمی نو ام افزون به بارِ غم شده است
که تک زبانزدِ مردم «شنیده ام» شده است!
شنیده ام که، شبِ جشنِ سالِ نو، در کُلن،
نشاط و شادی یِ مردم بدل به غم شده است؛
و کشوری، که رهیده ست از مصیبتِ جهل،
اسیرِ رنجبران از همین عَلَم شده است:
چرا که، از سوی مُشتی پناهجویِ شرور،
به دختران و زنانِ جوان ستم شده است.
مرا به آن دگران کار نیست: از ایران
دو سه چهار تَنی نام شان علم شده است:
علم شده ست به بی حرمتی به زن، کامروز
رواج یافته: چون شیخ محترم شده است.
چه می رود به گیاهانِ جنگلی انبوه
که آبیاری دیری به سیلِ سم شده است؟
چگونه نخل رطب بر دهد، اگر او را
روانه زهر در آوند دم به دم شده است؟
چه بَر بَرَد ز جوان آن نظام آموزش
که، از نخست، شکاننده ی قلم شده است؟
چنین شده ست که خورشیدِ دانش و فرهنگ
روان به سوی سیه چاله ی عدم شده است.
به خیلِ آن همه عمامه در نگر از دور:
ببین که میهنِ ما مزرعِ کلم شده است.
جنایتی شده، ویرانگری ش ماناتر
از آن بلا که نفس گیرِ شهرِ بم شده است.
سخن ز حرمت و از آبروی فرهنگی ست
که پایمالِ تنی چند بدجَنَم شده است.
فزود حرمتِ زن در جهان از آنچه گذشت:
دریغ! حرمتِ ما بود آنچه کم شده است.

۲٨ دیِ ۱٣۹۴
بیدرکجایِ لندن