از : حسن نکونام
عنوان : «چپ» آوازه افکند و از راست شد
آقای پورمندی، با درود! نوشتید:
«حالا(حالا؟) اما، به این نقطه رسیده ام که انقلاب جانور درنده و خطرناکیست و امیدوارم که دیگر هیچ ملت و مملکتی گرفتار سرپنجه قهارش نشود.»
و در پایان نوشته اتان هم نتیجه گرفتید که:
«باور کن! انقلاب یک خسران عظیم است و هیچ چیز نفرت انگیز تر از آن نیست که جنازه یک افسر، بر دار اعدام تاب بخورد.»
اول- شما نه امروز و «حالا»، بلکه از همان سال ۱۳۵۹، بیزاری خودتان را از انقلاب اعلام کرده بودید. همان زمانی که سازمان فدائیان اکثریت شما، با همین «سرداری» که مخاطب نامه شماست، به همکار ی بی دریغ پرداختید، تا نه تنها آن افسر زندان، بلکه بسیاری از انقلابیون و سایر نیروهای آزادیخواه و ملی را زیر چنگال خونین حکومت اسلامی گرفتار سازید.
دوم- پس از دور زدن در اردوگاه «سوسیالیستی» ادعائیتان، که قصد داشتید «راه رشد غیر سرمایه داری» آنرا در ایران پیاده کنید،و پس از تلاشی اردوگاه سوسیالیستی پوشالی، در آنجا هم نماندید، و به غرب آمدید. مبارزه پیشین شما بر علیه دیکتاتوری سلطنتی قابل ارج است، و رسیدنتان به «نقطه فعلی» فقط مایه عبرت و تاسف. تندرست و شاد باشید!
۷۲۵۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣۹۴
|
از : امیر ایرانی
عنوان : مرغ یک پا دارد
مبارزه سیاسی روشهای مختلفی دارد. اما میتوان به عقیده ای معتقد شد و گفت: مبارزه فقط یک روش دارد و مرغ هم یک پا دارد.
۷۲۴۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣۹۴
|
از : ایکاروس
عنوان : شکستن توهم رفرمیسم
اقای پورمندی، این نامه به سردار سپاه نیست. این توهم رفرمیسم است. این سرپوش گذاشتن بر بی عملی و انفعال رفرمیسم است. این سرپوش گذاشتن بر بی اعتنایی به وظایف انقلابی است. این خیره شدن به تحولات به جای تاثیر بر تحولات است. این فریب مردم و نگه داشتن توده مردم در اتاق انتظار جناح "دموکرات" حکومتی جهنمی است به انتظار انجام اقدامات "دموکراتیک" و ایجاد "رفاه اقتصادی". این بی عملی، آچمز شدن و فلج شدن "چپ" "دموکرات" شده است. این خاک پاشیدن بر چشم مردم است به جای آگاهی بخشیدن. این کمک به تداوم یک حکومت آدمخوار و تداوم فقر و فلاکت مردم است. جنایتکاران با نصیحت قدرت را به مردم واگذار نخواهند کرد، بدون حتی یک استثنا در تاریخ. انقلاب با شکوه خود از راه خواهد رسید و "جانوران وحشی و درنده ای" که سد راه آن بوده اند را زمینگیر خواهد کرد. جریان امور توهم رفرمیسم را فرو خواهد ریخت. صدای در هم شکستن استخوانهای رفرمیسم زودتر از صدای درهم شکستن بنای حکومت جنایتکاران به گوش می رسد.
۷۲۴۵۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣۹۴
|
از : کیم : میر
عنوان : تاریخ نه فرمان شهنشه نه انگاره شیخ است
خطابیه از دیدگاه روانشناسی وروان شناختی بسیار هوشمندانه ست و ملموس . پذیرش موضوع و مسئولیت اعمال ارتکابی چندان شجاعتی نمیخواهد و پذیرنده و تارک مسند شجاع اثیری یا اسطوره ای نیست. چون با خروج از این مهلکه که صدای بلند و آزار دهنده تیک تاک ساعت شمار این بمب ساعتی بسیار واضح بگوش میرسد نتنها بار گناهان خود را کم میکند بلکه از فاجعه ای جلوگیری کرده و اجازه میدهد تاریخ با قانونمندی خود در بستر زمان بحرکت خلاق و فعال ادامه دهد . و این همان برد -برد است . هر چند امید خود را از دست نمیدهم ولی خصلت استبدادی و خوی دیکتاتوری در بند بند اعصاب و روان ما ایرانیها جا خوش کرده و به آن اضافه میشود شخص و شخصیت پرستی و کیش شخصیت و خود را تافته جدا بافته دانستن و توهمات بیشماری که با رنگ و لعاب مذهب همراهست و علاقه هستیریک بجاه و مقام دولتی که دیگران بدروغ بدولا راست شدن وا میدارد (جالب اینکه در اینمورد دو طرف قضیه بمصنوعی و غیر واقعی بودن این چاکری واقفند )و اوهن تلپ که به اعتبار مقام دولتی و پول و ثروت ناشی از این جایگاه که اورا بفخر فروشی ناشیانه ادنی درجه وا مبدارد مانع از آن میشود چشم بگشاید و خود را تطهیر کند و لذت با مردم بودن را که از هر لذتی لذیذتر است بچشد اینکه حداقل بعد از پیروزی انقلاب مشروطه که وجه غالب و سمت سوی آن ضد استبدادی و نابودی دیکتاتوری سر منزلگه مقصود و مقصد آن بورزا دموکراتیک بود استمعار با شناخت از روانشناسی ایرانی از باغ سفارت بفاصله کوتاهی با درهم پیچیدن طومارمشروطیت برای ما دیکتاتور و استبداد را باز تولید کرد و یک منجی از آستین بدر آورد که هنوز تاوان آنرا میدهیم.از آنجائیکه امید هپورتی هم یکی از حلقه های روان ماست امیدوارم دم گرم شما در آهن سرد مغز و روان مخاطب کارگر افتد. تا یار که را خواهد و میلش بکه باشد
۷۲۴۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣۹۴
|
از : البرز
عنوان : نرود میخ آهنی بر سنگ است...
داش احمد گرامی، واقعاً دم قلم مهربان و چیز فهمت گرم. بالاخره یکی باید به این برادرهای از خط خارج شده، دو تا حرف حساب می زد.
باور کن پس از خواندن مطلب خوبت، نه که بگم دلم خنک نشد، شد، اما بیش از خنکی دلم، به سخنان مهربانانه ی شما فکر کردم. گر چه حکایت این برادرهای دست به شلاق و قاچاق در کُن، مصداق عینی "نرود میخ آهنی بر سنگ است"
اما برای پرهیز از آشوبِ فلاکتبار دیگری در کشور، اجبار داریم، که هر از گاهی یاسین هایی از این دست را دَرِ گوش..... از این دست بخوانیم.
ولی گذشته از محتوای خوب، انساندوستانه و میهن دوستانه ی مطلبت، گمان می کنم، باید سری به اکابر زده، و در معیت یکدیگر املای فارسی تمرین کنیم. چه استاد زبان فارسی اکابر محل می گوید؛ که هیچ چیزی نمیتواند" مخدومه اعلام شود"، اما میتواند "مختومه اعلام شود".
از قرار جایی از مطلبت نوشته ای ؛ «... با حزب مثلاً کمونیست ۱۴ میلیونی، با ارتش سرخ به آن عظمت و با دستگاه عریض و طویل کا. گ. ب مخدومه اعلام شد و تمام شد، تمام!...»
۷۲۴۴۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣۹۴
|
از : مجید أصلانی
عنوان : شیفتگان قدرت
أقای پورمندی عزیز ممنون از مقاله اموزنده اتان
متاسفانه شیفتگان قدرت "صدای انقلاب" را دیر می شنوند و از این طریق هم خود را دچار مشکل می کنند و هم مردم را!
۷۲۴۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣۹۴
|