درس های سیاهکل پایان نمی گیرند


فریبرز رئیس دانا


• نه چه گوآرا دیگر دست از سر تاریخ و امپریالیسم جهانی بر می دارد، نه سیاهکل از سر ستم گری ایران. جنبش مسلحانه علیه نظام فاسد و زورگو و وابسته ی شاهنشاهی پهلوی، فرزند تاریخ مبارزه‏ ی نوین مردم ایران، از تحرک‎های پیشامشروطه تا مشروطه و جنبش‏های کارگری و نهضت ملی کردن نفت و مقاومت های پراکنده بعد از کودتای ۲۸ مرداد بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱٨ بهمن ۱٣۹۴ -  ۷ فوريه ۲۰۱۶



نه چه گوآرا دیگر دست از سر تاریخ و امپریالیسم جهانی بر می دارد، نه سیاهکل از سر ستم گری ایران. جنبش مسلحانه علیه نظام فاسد و زورگو و وابسته ی شاهنشاهی پهلوی، فرزند تاریخ مبارزه‏ ی نوین مردم ایران، از تحرک‎های پیشامشروطه تا مشروطه و جنبش‏های کارگری و نهضت ملی کردن نفت و مقاومت های پراکنده بعد از کودتای ۲٨ مرداد بود. جنبش مسلحانه محصول تصمیم گیری ماجراجویانه یا قهرمانانه ی مبارزان آگاه و معتقد و از جان گذشته نبود بلکه فرزند خلف همه ی تاریخ مبارزاتی بود که یا عقیم ماندند یا شکست خوردند یا به بی راهه رفتند. این جنبش که تاریخ آغاز آن را، بنا به قرارداد درون ساز مبارزه، ۱۹ بهمن ۱٣۴۹ می دانند، در واقع می کوشید از تجربه های تاریخ طولانی مبارزه در ایران و تجربه‏ های جهانی به ویژه الجزایر، کوبا، فلسطین، ویتنام الهام بگیرد. برخورد سیاهکل شاید در خود اشتباه های تاکتیکی و شتاب زدگی داشت، اما تولد گریزناپذیر مقاومت در سرزمینی بود که ستم طبقاتی و فساد و سلطه گری درباری و حکومت پلیسی و بیداد دستگاه امنیتی آن ساواک، راه بر هر نوع ابراز عقیده، مشارکت سیاسی، بیان رنج ها و خواست آزادی و عدالت بسته بود.
جنبش مسلحانه می کوشید راه را برای جنبش توده ها باز کند. به احتمال بسیار قوی و به گمان من آنچه در حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل رخ داد، از جمله تصمیم های قطعی و برگشت ناپذیر مبارزانی که در جنگل به تدارک مبارزه ای بزرگ مشغول بودند نبود. این برخورد زودرس و نارسا، گرچه اکنون سرآغاز دور جدید مبارزه علیه بیداد و دیکتاتوری و برای به حرکت درآوردن جنبش خلقی و کارگری به شمار می آید، اما بی تردید از یک سو تصادفی ناگزیر و از دیگر سو به ظن قوی محصول ناگزیر لو رفتن فعالیت تدارکاتی بوده است. بی شک اما قرار مبارزان سیاهکل و مبارزان شهری در تهران، مشهد و تبریز و در زندان بر آغاز موثر و برانگیزاننده ی مبارزه در موقعیتی مناسب بوده است. هم از این رو است که هر چه باشد، روز ۱۹ بهمن، را به عنوان روز آغاز مبارزه نوین و مقاومت تهاجمی به حساب می آوریم.
از دیر باز، از همان سال های پس از شکست جبهه ی ملی دوم، که پیش از آن گام در راهی دیگر گذاشته بودیم، می دانستیم که آغاز مبارزه در میان دهقانان در هر کجای ایران، راه مطمئنی نیست. در روستا بار آمده و بزرگ شده بودم. با شرایط جغرافیایی آشنایی نداشتم ولی ردیابی های دستگاه های امنیتی را با همان تجربه ی ناقص و دانش نارس حدس می زدم. با این وصف خبر ۱۹ بهمن مرا و همه ی ما را بهت زده کرد. در زیر پوست جامعه ی ما فقط ما نبودیم، انبوه بسیاران در مقیاسی انسانی تر، با گذشت تر و آگاهانه تر قدم در راه بودند.
ما خیلی زود دانستیم چه در کوه، چه در جنگل، چه در خانه های امن برای مبارزه گری هایی شهری، اگر چون ماهی در میان ماهیان دریا نباشیم اگر مبارزه ی مسلحانه خیلی زود با آهنگی تندتر از تجربه و تسلط و اطلاعات روز افزون دستگاه های سرکوب رشد نکند و مبارزان میانجی توده ها را متشکل نکند و به نیروی مادی مقاومت و تهاجم تبدیل نسازد، منزوی می شود و ضربه می خورد. هم ساواک و هم سیا هوشیار شده بودند.
خاطره ای را باز بگویم. در اوایل دهه ی پنجاه گروهی از به ظاهر مبارزان مائوئیست ،اما بیتوته کرده در پشت سنگر شهرنشینی بی خطر، دستگیر شدند و بلافاصله توسط ساواک زیر فشار و بازجویی قرار گرفتند. چند روزی طول کشید تا ساواک پیامی از سوی سیا دریافت کند که فشار را بردارید و پس از انجام تشریفات امنیتی خودتان آزادشان کنید. آنها دانسته و نادانسته فرستاده های سیا برای نفوذ در جنبش مبارزه ی نوین و مسلحانه بودند تا فارغ از ریاکاری و صحنه‏ سازی و بله قربان گویی و آدم کشی ساواک، سر در بیاورند که در ایران واقعا چه می گذرد مبارزه‏ ای در جریان است و مبارزان چه کسانی اند و نیروهایشان کدام است. ساواک از این که مورد بی اعتمادی سیا بوده است سخت ناراحت و آزرده بود.
سیاهکل با همه ی سنگینی شکست و دادن سرآغاز و سر نخی به مأموران تعقیب و دستگیری و شکنجه و اعدام، باز توانست آن چنان اعتماد به نفس، هوشیاری و وجدان مبارزه در میان لایه های هر چند نازک مبارزان و میانجی ها پدید آورد که در نتیجه به یک خواست و تمایل گسترده تبدیل شد. رژیم سلطه گر و فاسد سلطنتی از جنبش مسلحانه و در واقع از دو گروه فدایی و مجاهد (که در پی سیاهکل، خود را به گونه ای مبارزه جو و انقلابی ساختند) به شدت ضربه خورد. اما این جنبش نتوانست به تئوری دگرگونی جامع دست یابد و در نتیجه در دو سالی که تقریباً از نفس افتاده بود جای خود را به آلترناتیوی داد که از اساس ضدانقلاب سوسیالیستی و دموکراتیک و مصمم به نابود ساختن آن بود: بهترین دوم، برای قدرت های جهانی که نگران سرنوشت ایران و منافع خود در آن و نگران برقراری دولتی سوسیالیستی در همسایگی شوروی و در نزدیکی با چین بودند.
جنبش مسلحانه، چنان که از همه ی نوشته های دهه ی پنجاه نظریه پردازان شریف و آگاه و پرشور آن زمان، در بیرون و در زندان، بر می آید قرار بود موتوری برای روشن کردن موتور مبارزه باشد. از آن مهم تر قرار بود در کنار و پشتیبان مبارزه ی گسترده ی اجتماعی باشد و انجام کاری را بر عهده بگیرد که جریان سنتی گذشته که خواستار توده ای کردن مبارزه بود، نتوانسته بود انجام دهد. اما جنبش مسلحانه با تأثیری خود به خودی و سازمان دهی نارسا در آستانه ی قیام ۱٣۵۷ به میدان آمد و نه با تئوری، تشکیلات و برنامه ی عمل که بتواند در مقابل سازمان دهی گسترده و حمایت شده مسجد – ملا و ایدئولوژی باورمند شده ی مذهبی و قدیمی آن و چهره های مقدسش، بدیلی فراگیر ارائه کند. آنچه بعداً اتفاق افتاد در واقع سیر حوادث و تلاش برای بقا بود در دریایی نا آشنا و کرانه نا پیدا.
با این وصف ایدئولوژی عمومی جنبش مسلحانه عدالت و استقلال و آزادی بود و ایدئولوژی جنبش مسلحانه ی فدایی – و شاخه های متفاوت دیگر- که بعد از آن شکل گرفتند، مارکسیسم و مارکسیسم لنینیسم بود. اما این جنبش که نتوانسته بود به دموکراتیزه و کارگری کردن مبارزه ی اجتماعی موفق شود با کشته شدن نیروهای محدود، گر چه صخره پیکر و مافوق تصورش، دیگر هم موفق بدین کار نشد. تمایل باور نکردنی بخش هایی از مردم و بخش محدودی از طبقه ی کارگر، برای رهبران بعدی فدائیان که شماری از آنان گرفتار سکتاریسم، فرصت طلبی و برتری جویی خائنانه، یعنی موجودات واداده ی کنونی، شد عملا به نیرویی برای طرح خویشتن آنها تبدیل گردید (و در واقع «گردید»). هزاران مبارز کشته شده در دهه ی شصت را، که یادگار «عصمت تاریخ» مبارزه به سرآغازی سیاهکل بودند، نه تقدیر شوم بلکه کژدم توطئه و انحراف درونی در کنار بیدادگری مقدس و پوپولیستی، که از اصلی ترین هدف های مشخص شده اش محو سوسیالیسم بود، از پای درآوردشان.
با این وصف، شکست هراندازه و به هر دلیل که باشد و تا هر زمان که به درازا انجامد شکستن دیوارهای سکوت ضعف آور در ۱۹ بهمن در سیاهکل سرآغاز به جریان افتادن ماندگارترین آرمان این سرزمین شد: عدالت، آزادی و استقلال مردمی. باری مبارزه ی مسلحانه می تواند قهرمانانه باشد، اما بی آگاه سازی همگانی، بی آن که میانجی ها به حرکت درآیند و بی انگیزه بخشیدن به تشکل ها و اراده های گسترده و بی ایجاد بدیلی اجتماعی و مترقی، در انزوائی قهرمانانه می ماند و چه بسا می میرد. و برای آن که نیروی اجتماعی را بسازد باید خود برساخته ی واقعی، و نه آرزوگون، نیروی اجتماعی طبقات محروم و بالنده و نجات بخش باشد.