پیام ابوالحسن بنی صدر به مناسبت سالگرد ۲۲ بهمن



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۱ بهمن ۱٣۹۴ -  ۱۰ فوريه ۲۰۱۶


پیام آقای ابوالحسن بنی‌صدر به مردم ایران
بمناسبت ۲۲ بهمن، سال‌روز پیروزی جنبش همگانی مردم ایران

ایرانیان!
    هرگاه نخواهیم به گذشته بازگردیم و به بهار استقلال و آزادی و جای سپردن زود رس آن به خزان استبداد و وابستگی، بپردازیم، هرگاه بخواهیم با خود صادق باشیم و خشونت‌زدائی را از پندار و گفتار و کردار خویش آغاز کنیم، سخن حق این سخن می‌شود: انقلاب می‌توانست در ما انسان‌ها، از رهگذر بازیافت حقوق انسانی خویش، حقوق شهروندی خویش و حقوق ملی خویش، بن‌مایه هر سه، استقلال و آزادی، به انجام رسد. هرگاه چنین انقلابی روی می‌داد، ایرانیان وجدان همگانی بر این حقوق می‌یافتند. وجدان اخلاقی جمعی و فردی آنها، پندارها و گفتارها و کردارها را با این حقوق می‌سنجید و مانع از بازگشت به اعتیاد به اطاعت از اوامر و نواهی قدرت، بنابراین، بازسازی استبداد می‌شد. پس اگر بجای جمهوری شهروندان، گرفتار ولایت مطلقه فقیه هستیم، نه تقصیر انقلاب که تقصیر روی‌گرداندن از انقلاب بوده‌است. تردید نکنید تا زمانی که وجدان همگانی بر این سه دسته حقوق را نجوئیم و زندگی را عمل به این حقوق نگردانیم، درکار تخریب خویشتن، وطن خود، بنابراین، در خدمت استبداد ضد حقوق باقی می‌مانیم.

      اگر همچنان، در ضدیت با انقلاب، خدمتگزار استبداد و وابستگی بمانیم، فردا بهتر از امروز نمی‌شود. در مدار بسته بد و بدتر که اینک در آن، زندانی هستیم، بدین‌خاطر که این مدار ساختهِ بدترین(ولایت مطلقه فقیه)، با دستیاری ما ایرانیان است، سمت و سو همواره از بد به بدتر است. بدتر امروز، بد فردا می‌شود و «بدترین» بدتری را می‌تراشد تا که ما همچنان در این مدار بمانیم. هم اکنون، «بدترین» ترکیب مجلس خبرگان را تعیین کرده‌است تا مگر «یک نسل دیگر، رهبری در ید اصول‌گرایان بماند». هم‌اکنون، در کار قانونی کردن سازماندهی بسیج، بمثابه «اس. اس» هیتلر است. هم اکنون، درکار وسعت بخشیدن به چهارمین بحران بزرگ است. نمی‌بینید که در سیاست و اقتصاد و فرهنگ و رابطه‌های بایکدیگر، نقش اول و جبار را قدرت خارجی یافته‌است؟   

ایرانیان!
    ولایت مطلقه فقیه، به قدرت تعریف می‌شود. زیرا جز قدرت و بسط ید یک تن بر یک ملت، معنای دیگری نمی‌تواند داشته باشد و ندارد. مدعیان خود نیز همین تعریف را از آن می‌کنند. خود نیز می‌گویند «مردم رأی ندارند». اما هرکس خود خویشتن را رهبری می‌کند و شهروندان، بر پایه دوستی، در مدیریت جامعه خویش شرکت دارند (= ولایت)، به حق تعریف می‌شود. در تعریف ولایت مطلقه فقیه، از حق هیچ نیست و در تعریف «ولایت با جمهور مردم است» از قدرت هیچ نیست. پس، یک دین نمی‌تواند هم ولایت مطلقه فقیه را تجویز کرده‌باشد و هم گفته باشد (به نقل از اجتهاد و تقلید نوشته روح‌الله خمینی):
    « اشکال در اصل «عدم ولایت» وجود ندارد: جای هیچ اشکالی نیست در این که اصل و قاعده بر عدم نفوذ حکم هیچ‌کسی بر کس دیگر است، فرقی نمی‌کند که حکم مذکور قضائی باشد یا غیر آن، حاکم پیامبر باشد، یا وصیِ پیامبر یا غیر آنها. زیرا صرف نبوت و رسالت و وصایت و یا علم و فضائل نفسانی، به هر درجه باشد، موجب نمی‌شود که دارندگان این گونه کمالات نافذ‌الحکم باشند و قضا و داوری آنان، فاصل و قاطع خصومت و تنازع شود» .
    اگر معترف به این حق، دم از ولایت مطلقه فقیه زده‌است، تسلیم قدرت گشته و حق را با زور مطلق (یکی حاکم بر همه) جانشین کرده‌است. در این از خود بیگانه‌کردن، غیر از دستیاران «روحانی» او، دین ستیزان و دین‌هراسان نیز دستیار او بوده‌اند. همه خدمتگزاران قدرت، بایکدیگر، در بستن چشمان عقول بر قدرت فاسد گردان شرکت داشته‌اند. دینِ قربانی قدرت را، عامل وضعیتی باوراندن که ما در آنیم، دروغ بس ویران‌گری است که اینان در ساختن و گفتن آن شرکت داشته‌اند و دارند. باوجود این، جماعت زورپرست موفق نمی‌شد اگر در سرها زور نبود و حقوق بود. اگر عمل‌ها بکاربردن زور نبودند و بکاربردن حقوق بودند. اگر عقل‌ها، خودانگیخته، مستقل و آزاد، بودند و بجای بیراهه ویران‌گری، راه رشد را پیش پای جمهور مردم ایران می‌گذاشتند.

ایرانیان!
      این‌بار، ما در وضعیت بعد از قرارداد اسارت‌بار وین هستیم. پرسش هریک از ما این‌است: «ایران بعد برجام» چه وضعیتی خواهد یافت؟ در مقام پاسخ به این پرسش، عرض می‌کنم:

۱. آیا نخست نباید از خود بپرسیم: آیا می‌خواهیم در مدار بسته زورمداری که مدار بسته بد و بدتر است بمانیم و یا می‌خواهیم، خویشتن را رها کنیم و به فراخنای خوب و خوب‌تر، درآئیم؟ آیا می‌خواهیم در سرها، زور را با حقوق جانشین کنیم؟ آیا می‌خواهیم به حقوق خود بمثابه انسان و به حقوق خود بمثابه شهروند و به حقوق خود بثمابه ملت وجدان بجوئیم، هم بمنزله یک شهروند و هم بمثابه جمهور شهروندان؟ اگر برآن شویم که در آن مدار نمانیم و بخواهیم بر این حقوق وجدان پیدا کنیم و زندگی را عمل به حقوق بگردانیم، درجا، توانائی و امید و شادی از یاد برده را باز می‌‌یابیم و زمان رسیدن و مستقر کردن جمهوری شهروندان و بازگشت‌ناپذیر کردن آن‌را هرچه زود‌رس‌تر می‌کنیم.
    بدین‌قرار، بنابر اصل تقدم تدبیر بر تقدیر، ما ایرانیان هستیم که باید پاسخ پرسش را با تغییر خود بدهیم: هرگاه تغییر کنیم، از رهگذر وجدان بر حقوق و عمل به حقوق، سرنوشت خویش و جهان را تغییر می‌دهیم. بیان استقلال و آزادی که اینک در اختیار داریم، به ما امکان می‌دهد الگوی جهانیان در تغییر بگردیم: خشونت زدائی را راه و روش جهانیان بگردانیم و جهان را از کام آتش خشونت بیرون کشیم.

۲. آیا نباید پرده دروغ را بدریم و واقعیت را همان‌سان که هست ببینیم، ببینیم که ولایت مطلقه وقتی قدرت مطلق یک تن بر جامعه معنی و به اجرا گذاشته می‌شود، نمی‌تواند از راه «ولایت جمهور مردم» ثبات بجوید. زیرا ناقض این حق است؟ اگر بدین‌کار توانا نیست که نیست، جز از راه ستیز و سازش با دنیای خارج می‌تواند به خود ثبات ببخشد؟ پدید‌آوردن بحران‌ها دلیلی جز این نیاز می‌تواند داشته باشد؟ آیا، هنوز بحران گروگان‌گیری تمام نشده، بحران جنگ را پدید نیاوردند و با کودتای خرداد ۶۰، سبب ادامه جنگ به مدت ٨ سال نشدند؟ آیا جنگ به پایان نرسیده، زمینه بحران اتمی را بوجود نیاوردند؟ و اینک، بحران «سه جنگ» را پیش از پایان بحران اتمی، آغاز نکرده‌بودند؟ ایران در بحران «سه جنگ» نیست؟ چرا:
۲.۱. در غرب، جنگ در سوریه و عراق و یمن و در شرق، جنگ داخلی در افغانستان، ادامه دارند. رژیم ولایت فقیه ایران را درگیر این جنگ‌ها کرده‌است. آقای خامنه‌ای می‌گوید: «اگر مدافعان حرم مبارزه نمی‌کردند، باید در کرمانشاه و همدان می‌جنگیدیم». عقل قدرتمدار او، نمی‌تواند از تناقض‌های موجود از دلیلی آگاه کند که می‌تراشد و عذر بدتر از گناه است. در حقیقت، او اعتراف می‌کند:
- ایران در جنگهای عراق و سوریه شرکت دارد. و
- قوای نظامی ایران توانا به حفظ مرزهای ایران نیست. زیرا اگر این توانائی را می‌داشتند، دلیل نداشت «دشمن» (لابد داعش) بتوانند وارد خاک ایران شود. و
- اما اگر توانائی دفاع از مرزهای کشور را ندارند و قوای داعش می‌توانستند تا کرمان‌شاه و همدان پیشروی کنند، چگونه‌است که این توانائی را در سوریه و عراق دارا می‌شوند؟ و
- خشونت‌گرائی را دو «ولی‌امر» حق ستیز رواج ندادند؟ آیا اگر اسلام بیان استقلال و آزادی و حقوق سه گانه می‌ماند و خشونت‌زدائی رویه می‌شد، از خود بیگانه کردن دین در بیان قدرت و خشونت‌گری را روش کردن، همگانی می‌شد؟ و
- چه سودی ایران می‌تواند در برانگیختن اکثریت سنی به دشمنی با خود داشته‌باشد؟ هرگاه ایران رشد اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی می‌کرد و الگو می‌شد، وضعیت منطقه همین می‌شد که هست؟
    گرچه در همان‌حال که دستگاه تبلیغاتی در اختیار «ولایت مطلقه» بر طبل جنگ و دشمنی می‌کوبد، آقای ظریف آتش بس در سوریه را پیشنهاد می‌کند، اما رژیم در کشورهای منطقه، در درگیری‌های نظامی شرکت دارد. تشدید جنگ را بسود تحکیم موقعیت ولایت مطلقه فقیه می‌داند. زیرا ترس کشیده شدن جنگ به درون ایران را در ایرانیان شدید‌تر می‌کند. آقای خامنه‌ای نیز از برزبان آوردن آن جمله، هدفی جز تشدید این ترس ندارد.
۲.۲. جنگ اقتصادی که «جنگ نفت» بخشی از آن‌است، ادامه می‌یابد. این جنگ با گروگانگیری، شروع شد و با تجاوز عراق به ایران، وسعت و شدت گرفت و با بحران اتمی، بازهم شدیدتر شد و همچنان رو به شدت دارد. تنها بهای نفت ایران نیست که این روزها، تا هر بشگه ۲۰ دلار کاهش یافته‌است. فرار سرمایه‌ها و استعدادها از کشور، از امکان تحول اقتصاد مصرف محور به اقتصاد تولید محور بازهم می‌کاهد. پس نیاز به «سرمایه‌گذاریهای خارجی» در نفت و گاز ایران و بسا صنایع تولید کننده فرآورده‌های مصرفی است. اما جنگ نفت و این واقعیت که تحریمهای به حال تعلیق درآمده‌اند و بمثابه حربه تهدید، برجا هستند و فقدان منزلت‌ها در ایران، این سرمایه‌گذاریها را تا بخواهی دشوار می‌کند. براین دو واقعیت باید این واقعیت را نیز افزود که خورد و برد منابع نفت و گاز مشاع توسط کشورهای همسایه در خلیج فارس و نیز در دریای مازندران ادامه می‌یابد. و ایران، همچنان، بازار فرآورده‌های مصرفی اقتصادهای چین و هند و روسیه و از این پس غرب، باقی می‌ماند. و
۲.٣. جنگ دیپلماسی و دیپلماسی جنگ و نیز جنگ تبلیغاتی با گروگانگیری آغاز شد و اینک به این حد از شدت رسیده‌اند: این دو جنگ تنها با امریکا و دولت سعودی نیست و با «قرارداد وین» این جنگ با امریکا پایان نمی‌پذیرد. نه تنها دو طرف، در سیاست داخلی، به «دشمن» خارجی نیاز دارند. بلکه، چون قاعده محدودکردن دشمنی به «رهبران» رعایت نشده‌است، اینک این در مردم امریکا و مردم کشورهای عرب است که دشمنی با ایران خانه کرده‌است. اگرنه، نامزدهای حزب جمهوری‌خواهد امریکا، در دشمنی با ایران، با یکدیگر مسابقه نمی‌دادند و یکی از دو نامزد دموکرات، بقا در دشمنی با ایران را لازم نمی‌شمرد.
    اگر در پی قرارداد وین، رژیم حضور نظامی خویش را در سوریه آشکار کرد، بدین‌خاطر است که دستگاه ولایت مطلقه فقیه، احساس نیاز بیشتری به این سه بحران می‌کند و با ورود روسیه در جنگ، مانعی برای اعلان حضور نظامی خود در سوریه نمی‌بیند. بدین‌قرار، ایران هم‌اکنون در بحران این سه جنگ است.

٣. رژیم ولایت مطلقه فقیه خود بحران عظیمی است که ایران بدان گرفتار است. این بحران است که بحران زا و بحران ساز است. در همان‌حال که توجیه‌گران قدرت و قدرتمداری، برای شرکت دادن مردم در «انتخابات» مجلس خبرگان، دلیل می‌تراشند، سرمهندس، آقای خامنه‌ای و دستیاران او ترکیب مجلس خبرگان را معین می‌کند. از هم اکنون، با اطمینان خاطر می‌گویند: در طول عمر یک نسل دیگر، همچنان، رهبری در اختیار اصول‌گرایان باقی می‌ماند.
    راست بخواهی، تا وقتی قدرت سرها را ترک نگوید و حقوق جای خویش را در عقل‌ها باز نیابند و وجدان همگانی و وجدان اخلاقی شهروندان را به حقوق و عمل به آنها نخوانند، ولایت مطلقه (= زور) ادامه می‌یابد. توافق وین که تمام مسئولیت آن بر دوش «رهبر» است، بدین‌خاطر که همراه شد با سه جنگ، نیاز ولایت مطلقه را به تشدید مهار جامعه بیشتر کرده‌است. این نه از راه اتفاق است که مجلس کنونی، کارش به تصویب رساندن طرح‌ها شده‌است. طرحها همه عینیت بخشیدن به ولایت مطلقه فقیه از راه کامل کردن مهار مردم کشور و تشدید ترسها است. طرح‌های لباس متحد‌الشکل و خانواده و «حجاب اسلامی» و اینک «طرح تقویت بسیج» که هیچ جز تبدیل آن به «اس. اس» هیتلری نیست، با هدف عملی کردن دو مرحله باقی مانده از ۵ مرحله‌ای است که آقای خامنه‌ای از آن سخن گفته و بتازگی، یک «سردار» سپاه سخن او را بازگفته‌است. در حقیقت، بهمان اندازه که ترس او از سقوط شدید است و شدیدتر هم می‌شود، نیازش به متحقق کردن استبداد فراگیر بیشتر می‌‌گردد. آنچه از مردم ایران پوشیده‌است این واقعیت است که تمامی استبدادهای فراگیر، بر فقر و خشونت پایه گرفته‌اند. بنابر نظریه سازان استبداد فراگیر (توتالیتاریسم)، رفاه اجتماعی مانع تحقق این نوع استبداد می‌گردد. پس نه از راه اتفاق است اگر آقای خمینی گفت: «اقتصاد مال خر است» و از آن پس تا امروز، بطور مداوم، وضعیت اقتصادی مردم ایران بدتر شده‌است. بنابراین، هرگاه جامعه ایرانی در نیابد که وجدان به حقوق و عمل کردن به حقوق شرط لازم و کافی رشد است و قدم در راست راه استقرار جمهوری شهروندان نگذارد، فقر و قهری که آتش به جان هستی طبیعت و خود این مردم افکنده‌اند، تشدید می‌شوند. و

۴. اگر در پی قرارداد وین، همه مراجعه‌های اقتصادی به خارج از ایران است، معامله با فرانسه و ایتالیا و چین، اگر وزارت نفت، پیشاپیش، قراردادهای نفتی را تهیه کرده‌است که یادآور قراردادهای دارسی و ۱۹٣٣ و بسا زیان‌بارتر از آنها هستند، اگر سپاه دندان تیز کرده‌است برای سهم بیشتر از دلارها، نه از راه اتفاق است. اقتصاد تولید محور با وجود رژیم ولایت مطلقه فقیه در تضاد است. انقلاب اقتصادی بمعنای بازگرداندن اقتصاد مصرف محور به اقتصاد تولید محور نیازمند انقلاب سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نیز هست. گرچه بن‌مایه این انقلاب جانشین زور شدنِ حقوق است، اما این جانشینی با تغییر ترکیب دولت (حذف ولایت مطلقه فقیه و حقوقمدار گشتن دولت)، بنابراین، با تغییر ترکیب بودجه دولت و ساختار اعتبارهای بانکی و نیز واردات و صادرات، بنابراین، ترکیب توزیع درآمدها و توزیع آنها از راه تولید و در کل کشور، ممکن می‌گردد و نیاز به ترکیب مناسبی از نیروهای محرکه در هریک از مناطق کشور دارد. به‌ترتیبی که جمعیت در سطح کشور پخش بگردد و تمامی مناطق کشور رشد هم‌آهنگ کنند. در «برنامه برای عمل» ( در سایت انقلاب اسلامی در دسترس همگان قرار دارد)، ۵۰ تدبیر در بعدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی پیشنهاد کرده‌ام.
    مراجعه به انیران برای «جذب سرمایه» - ولو معامله‌های اخیر ناقض این سیاست هستند – بدان معنی است که «حفظ نظام اوجب واجبات» است. به سخن دیگر، اقتصاد ایران مصرف محور می‌ماند. این اقتصاد دو کار مهم برای «نظام» ولایت مطلقه فقیه انجام می‌دهد: ایجاد فرصت‌های بزرگ رانت خواری برای آنکه کارگزاران رژیم در خدمت آن بمانند. نگاه‌داشتن اکثریت بزرگ مردم کشور در فقر برای اینکه جامعه فقیر استبداد فراگیر و خشونت سامان یافته را تحمل می‌کند. اقلیت رانت‌خوار نیز در بند ترس از دست رفتن امتیازها، تکیه گاه اجتماعی رژیم باقی می‌ماند.

۵. در خبر بود که در تهران ۷ میلیون جوان بیکارند!؟ وقتی اقتصاد مصرف محور است، راست بخواهی، جمهور مردم در کار تخریب طبیعت و استخراج و صدور ثروتهای ملی و واردکردن کالاها و پخش آنها، در سطح کشور و سطح شهرها، متناسب با قدرت خرید مردم هستند. اگر جز این بود، چرا ایران بیابان می‌شد و چرا جامعه‌ ایرانی گرفتار بی‌کاری و همه‌گونه آسیب‌ها ونابسامانی‌های اجتماعی می‌گشت؟ چرا زور تنظیم کننده رابطه‌ها در خانواده، در محیط‌های کار، در کوچه و خیابان می‌گشت. چرا دروغ فراگیر می‌گشت. چرا زبانی که بکار می‌رود، زبان قدرت می‌گشت؟
    مشکل «فرار استعدادها» نخست یک مشکل اجتماعی است: وقتی رابطه‌ها رابطه‌های حق با حق نیستند و انس و دوستی و دستیاری و همیاری و همکاری ارزش بشمار نیستند، وقتی سازمان‌های سیاسی ترک وطن گفته‌اند، یعنی جامعه مدنی را ترک گفته و در سرای دولت ولایت مطلقه فقیه منزل کرده‌اند، پیوندهای اجتماعی بریده می‌شوند و فرد، تنها و گرفتار احساس ناامنی مطلق می‌گردد . تنها شده‌ها، به دنبال مأمن، از وطن خویش ، ایران، می‌گریزند.
    زورمداری جنسی و مالی و مقامی و موقعیتی در ایران امروز، قلمرو استعداد انس و دوستی را تا بخواهی تنگ کرده‌است. این واقعیت که در ایران امروز، با هم بودن دو کس جرم است مگر این‌که ثابت کنند قصد «توطئه» نداشته‌اند! فراوانی فسادهای جنسی و مالی و اعتیادها و دیگر آسیب‌های اجتماعی، ساخته‌های تنهائی و احساس ناتوانی، بنابراین، ایجاد تعادل از راه «ابراز قدرت»، است و بر ویران‌گری‌ها می‌افزاید.
    بدین‌سان، بیشتر از طبیعت ایران، این جامعه ما است که در حال بیابان شدن، هم بلحاظ سیاسی و هم بلحاظ اقتصادی و هم بلحاظ اجتماعی و هم بلحاظ فرهنگی است. فرد شدن در ایران امروز، همانند فرد شدن در جامعه‌های مغرب زمین نیست. هرچند در غرب نیز، دانشمندانِ باوجدان مرتب نسبت به تنها شدن فرد پیشاروی دولت و سرمایه‌داری و پی‌آمدهای آن هشدار می‌دهند. در ایران، این قدرت (= زور) در اشکال گوناگون آن‌است که ایرانیان را فردها، اما فردهای عاری از منزلت و حقوق، بنابراین، کرامت، می‌کند.

ایرانیان!
    فرهنگ فرآورده خلاقیت انسان است. و این انسان خودانگیخته، مستقل و آزاد است که با فعال کردن هم‌آهنگ استعدادها و فضل‌های خویش و بکارگرفتن زبان آزادی، در هر چهار بعد واقعیت اجتماعی، یعنی در گستره‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، خلاق می‌‌شود. ‌واقعیت این‌است که سران رژیم زبان قدرت بکار می‌برند، یعنی بن‌مایه کلمه‌ها و جمله‌ها که می‌سازند و بر زبان و قلم می‌آورند، زور است. واقعیت این‌است که زبان زور همگانی گشته‌است. واقعیت این‌است که رواج این زبان گویای غفلت از حقوق و زور را تنظیم کننده رابطه‌ها کردن است. واقعیت این‌است که انقلاب اسلام را بیان استقلال و آزادی و استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی را هدف گرداند. فضای استقلال و آزادی را پدید آورد تا که ایرانیان فرهنگ ساز، فرهنگ استقلال و آزادی ساز، به یمن رشد خود و عمران طبعیت بگردند.
    بازسازی استبداد و بازگشت به اعتیاد به اطاعت از اوامر و نواهی قدرت، بی‌کران استقلال و آزادی را فضای بسته و خفقان‌آورگرداند. در این فضا، انسان تولید کننده نمی‌شود، مصرف کننده فرآورده‌های «فرهنگی» می‌گردد. اما فضای فرهنگی بسته فرآورده‌های فرهنگ استقلال و آزادی را به خود راه نمی‌دهد. فرآورده‌های ضد فرهنگ قدرت را به خود راه می‌دهد. ولایت مطلقه فقیه، یکی از فرآورده‌های این ضد فرهنگ وارداتی است. قدرتمداری نیز فرآورده ضد فرهنگ قدرت است. هستی ملتی را بباد دادن برای «ابر قدرت» منطقه و یا «قدرت» منطقه گشتن، خشونت باوری و خشونت گستری فرآورده‌های وارداتی ضد فرهنگ قدرتی هستند که مدعی بود و هست که اگر جنگ نباشد، جامعه‌ها چون آب راکد می‌شوند و می‌گندند و اگر خشونت نباشد، اعضای جامعه‌ها صلح طلب و بی‌حال و رمق می‌شوند. این پندار خون‌آلود و سخیف را عقول زورمداری ساخته‌اند و می‌سازند که از رشد، نه رشد انسان و عمران طبیعت که رشد قدرت می‌فهمیدند و می‌فهمند. «النصر بالرعب» فرآورده دِماغی است که معتاد به این‌گونه فرآورده‌های ضد فرهنگ قدرت است. این دماغ نمی‌تواند نشاط و شادابی و فعالیت و خلاقیت انسان خودانگیخته و در رشد را اندر بیابد. زورباوری او را کزکرده و هراسناک و نیازمند بکاربردن زور، بطور روزافزون، می‌کند. اگر آقای خامنه‌ای بفکر تبدیل بسیج به «اس اس» افتاده‌است، بخاطر آن‌است که در بیراهه‌ای سرگردان‌است که پیش از او، مستبدهای منطقه، بعثی‌ها، و در غرب، هیتلر و استالین و موسیلینی و فرانکو ، در آن سرگردانی تباه شدند.
    اما این فضای فرهنگی بسته و خفقان‌آور را شما مردم ایران می‌توانستید نگذارید ایجاد بگردد اگر از خودانگیختگی ذاتی خویش غافل نمی‌شدید. برشما است که بدانید بنای رژیم ولایت مطلقه فقیه بر هرچه خفقان‌آورترکردن فضای فرهنگ است. در همان‌حال که وجودش، تجاوز ضد فرهنگ قدرت به فرهنگ استقلال و آزادی است، به تکرار، از «هجمه فرهنگی» سخن می‌گوید.
    امید و نشاط ذاتی حیات را بازیافتن، توانائی خویش را در خلاقیت دانستن و خلاق شدن بمثابه یک مجموعه، انقلاب همین بود و همین است. انقلاب ایران زائو شد تا که، در ایران زمین، چنین شهروندانی پای به عرصه بگذارند. در جهانی که در خشونت فرو می‌رود، الگوی رشد به یمن خشونت زدائی بگردند. وجدان به حقوق خویش و بکار بردن این حقوق، بنابراین، رشد کردن از راه خلاق شدن و به یمن خلاقیت، خودانگیختگی را بکمال یافتن و به یمن خودانگیختگی به کمال، خلاق‌یت روزافزون جستن، انقلاب همین‌است. هرگاه به این انقلاب بر نخیزید، زور ویرانی بر ویرانی می‌افزاید و ایران بیابان می‌شود.