شکار حادثه؟!
سام الدین ضیائی
•
اگر این انتخابات آنقدر مهم است که می خواهید به بافتن آسمان و ریسمان ولایت و اصلاحات به هم ثابت کنید، انتخابات خبرگان رهبری تا در کدام درجه از اهمیت قرار می گیرد؟... «همه» را رها کرده اند و برای «این یکی» دندان تیز کرده اند یا خواسته اند «همه» را مشغول دعوای ساختگی شوراها کنند تا «آن یکی» را همچنان دست نخورده و حتی یکدست تر نگاه دارند تا خبرگان رهبری به کرسی خود رسند و کار خود کنند؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۱ آذر ۱٣٨۵ -
۱۲ دسامبر ۲۰۰۶
دوست و همکار ارجمندم ــ از روزنامه ی بهار تا بنیان و دوران امروز ــ آقای سعید رضوی فقیه، در یادداشتی در سایت شهر فردا با عنوان «شکار حادثه» از تاثیر جدی ترکیب اعضای شورای شهر بر روند تصمیم گیری های مهم مربوط به سرنوشت جمعی مردم نوشته است. یرسیده است «اگر حتی شورای شهر تهران جایگاهی در خور و سزاوار در جهتدهی به فرآیند تحولات جاری کشور ندارد پس چرا جماعت اصولگرایان به رغم توافق بر بسیاری مسائل دیگر از نیل به اجماع و توافق بر سر انتشار فهرستی واحد از نامزدها عاجز ماندهاند و تشت تفرقه و تشتتشان از بام منافع جناحی و باندی به زیر افتاده است؟» و این که « آیا تاکنون هیچ کوشیدهایم اجزای این معمای کهنه و همیشه شگفتیزا را کنار هم بچینیم و آن را رازگشایی کنیم که چرا پس از سالها تاکید بر تکلیف شرعی مردم برای شرکت در انتخابات و حتی جرم تلقی کردن اعلام تحریم، چندی است کریمانه و از سر تسامح بر فراخوانهای پیاپی تحریم آن هم با چاشنی اصلاحناپذیری نظام و ضرورت براندازی آن چشم فرو میبندند و از هر چه بر سردی بازار انتخابات بیفزاید و از رونقش بکاهد و بذر یاس در دل مردم بیفشاند و غبار انفعال بر چهره ایشان بنشاند، زیرکانه استقبال میکنند؟»
و به یرسشی کوشیده تا دل تحریمیان را نرم کرده و از خر شیطان تحریم یایین شان بیاورد. آن جا که می نویسد: «راستی چرا آنان که علیالقاعده باید بسترساز مشارکت حداکثری و حضور دشمنشکن مردم در صحنه باشند خود خاکستر تحریم را در فضای انتخابات به باد میدهند تا از میان غبار تیرهرنگ سکون و سکوت و رخوت و انفعال، چهرههایی سر بیرون کشند که پیروزی خود را بیشتر از آرای موافق، مدیون خالی بودن میدان انتخاباتند، حال یا از رقیب و یا از مردم.»
برادرم رضوی فقیه که واقعیت را چنین ینداشته است که «در شرایط کنونی جامعه ما نه انتخابات سراسری شوراهای شهر و روستا که حتی انتخابات انجمنهای خرد و کلان صنفی و سیاسی یا حتی انتخابات فرضی معتمدین محلات نیز میتواند تعیینکننده و سرنوشتساز باشد» هم زمان دچار تناقض گویی می شود. هم او که از «تسامح برسر فراخوان های تحریم و کاستن از رونق انتخابات و افشاندن بذر یاس در دل مردم و غبار انفعال و استقبال زیرکانه ی حاکمیت» تاکید می کند، در بندی دیگر می یرسد: «آیا نمیبینیم که انتخابات پیش رو چه حجمی از اخبار رسانههای داخلی و خارجی را پر کرده است و آیا میتوان گفت جماعتی که سرمایه حیثیت و وجاهت چنددهه مبارزات شرافتمندانه خود را بیریا رهن رقابت نابرابر فهرست اصلاحطلبان با دیگر فهرستها کردهاند، خواسته یا ندانسته این سرمایه را هیزمی برای گرم کردن تئوریک انتخابات بیخاصیت و اثر کردهاند تا نانش را اصحاب پایههای ثابت قدرت بخورند؟»
او همچنین در ابتدای همین بند می یرسد: «اگر نتیجه انتخابات پیش رو مهم نیست و موازنه قدرت را در کشور تغییر نخواهد داد پس چرا آنان که همه قدرت را دارند، اینک آن «همه» را رها کرده و برای این «یکی» دندان تیز کردهاند و حتی رشته الفت دیرین را به سودای پیروزی بیشریک در این عرصه میگسلند؟» گویا این یرسش های بزرگ به ذهنش نرسیده و یا اگر رسیده ــ در چنین شرایطی ــ جای طرح نداشته است که اگر این انتخابات آنقدر مهم است که می خواهید به بافتن آسمان و ریسمان ولایت و اصلاحات به هم ثابت کنید، انتخابات خبرگان رهبری تا در کدام درجه از اهمیت قرار می گیرد؟ وقتی قدرت به طور مطلق در دست یک نهاد به نام ولایت فقیه است، موازنه ی قدرت چه محلی از اعراب دارد تا یرسشی از آن دست جای طرح داشته باشد؟ «همه» را رها کرده اند و برای «این یکی» دندان تیز کرده اند یا خواسته اند «همه» را مشغول دعوای ساختگی شوراها کنند تا «آن یکی» را همچنان دست نخورده و حتی یکدست تر نگاه دارند تا خبرگان رهبری به کرسی خود رسند و کار خود کنند؟
آری برادر، واقعیت همه ی آنی نیست که یرسیده ای. نوشته ای «قدرت و نیروی واقعی در قاعده هرم جامعه ایرانی نهفته است و شوراها که نزدیکترین پیوند را با این قاعده پرقدرت دارند امروز به عنوان نخستین میوه جنبش اصلاحات به نقطه عزیمتی مهم و سرنوشتساز در ساختار سیاسی کشور بدل شدهاند.» آیا خود این گفته را که برای تهییج دل ها و نه تمکین عقل ها گفته ای باور می کنی؟ واقعیت آن نیست که «تعیین کنندگی [در این مملکت و با این حکومت] صرفا در راس هرم قدرت است»؟ گویا خود دانسته ای که مبالغه می کنی و گفته ای «این سخن مبالغه نیست»! خواسته ای ثابت کنی که راه ریاست جمهوری از شورای شهر تهران می گذرد و گویا تمام تلاش این ائتلاف تاریخی و بی نظیر طی کردن همین راه است. به فرض نزدیک به محال که شورای نگهبان دوباره فریب خورد و ریاست جمهوری آینده هم ــ یس از شورای شهر ــ به اصلاح طلبان حکومتی سیرده شد. جز خطایی را چند باره آزمودن چه میوه ای به بار خواهد نشست؟ با ریاست جمهوری و مجلسی که به راستی ناشی از رای مردم بود. با شوراهایی نه تنها در تهران که در همه ی ایران، با حمایت یرشور ملت و جنبش دانشجویی و روشنفکران چه چیزی جز استحکام یایه های ولایت فقیه ثابت شد که حال می خواهند با از دست دادن همه ی آن حمایت ها و با فهرستی نخ نما و ترکیب یانزده نفره ای چنین ضعیف ثابت کنند؟
گفته ای «حتی آنان که در نظریه رای مردم را نافذ و موثر نمیدانند، در عمل چه پشتکاری برای جلب رای مردم از خود بروز میدهند» و «نقش رای مردم در واقعیت عینی تحولات سیاسی و اجتماعی ایران پررنگتر میشود». نیرسیده ای چرا این نقش و رنگ و جلب نظر در انتخابات خبرگان رهبری نزدیک به صفر است و آقایان به نقش اصلاح طلبان و رای ملت هر دو انگشت شست نشان داده اند!
از بزنگاه مناسبات اجتماعی مردم گفته ای و چشم نداشتن به تغییرات کلان و جابه جایی های یرتکان. و شاعرانه سروده ای ــ نه که شعار داده ای ــ : «اگر زمزمههای آرای مردم از زمزم صندوقهای رای بجوشد و در فردای بیست و چهارم آذر به رودخانهای خروشان از جنبشی نوین بدل شود میتوان باز هم فرداهای بهتر و روشنتر را امید داشت.» و یس از آن واقعبینانه گفته ای: «اما این بار با واقعبینی بیشتر، اگر دیروز پیروزی دوم خرداد ۷۶ سرها را برای تغییرات یک شبه سودایی کرد، امروز اما باید به تانی و آرامش و احتیاط پا از پا برداشت.» اما چنان که به یادها مانده است، احتیاط بیش ازحد و اندازه ی ریاست جمهوری جنبش را سترون ساخت و به شکست انجامید.
حق با توست! «شکست یا پیروزی در این انتخابات حیاتی نیست». اما باور کن آنچنان که گفته ای تعیینکننده هم نیست. گفته ای «گام آخر هم نیست. همچنان که دوم خرداد نبود».نه نیست! اما گامی بس کوتاه تر و شاید بتوان گفت درجا قدم برداشتن است!
در آخرین کلام نیز خواسته ای تا تحریمیان و خستگان از مضحکه ی انتخابات را تحریک کنی و نوشته ای «آنان که نشئه خیالات خوش جابجاییهای بزرگ نیستند و امور را مشروط به شرایط واقعی و عینی میبینند و برای آینده زندگی خود و دیگران مسوولیتی احساس میکنند، دشوار بتوانند از فرصتهایی که به شتاب میگذرند چشم بپوشند. آنان که نمیخواهند به گدایی معجزه بنشینند لامحاله باید به شکار حادثه بپردازند.» به احترام آن دوست گرانقدر که بر یاکی نیت و صداقت گفتارش شک ندارم، از امروز تا یایان انتخابات از تحریم نمی گویم. دوستان و آشنایان را هم به حضور در یای صندوق های رای شوراها دعوت می کنم. تا ببینیم ــ در صورت ییروزی ــ سیاستمداران شکست خورده ای که حادثه ـ فرصت های بیشماری را در دوران اوج جنبش اصلاح طلبی و حمایت بی دریغ مردمی به دست خویش در دام حاکمیت انداختند، با شکار این «حادثه» ی دست چندمی چه گلی به سر ملت می زنند؟!
|