روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۴ اسفند ۱٣۹۴ -
۲٣ فوريه ۲۰۱۶
شرکت در انتخابات به مثابه تثبیت «برجام»
شرکت در انتخابات به مثابه تثبیت «برجام»، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه ایران به قلم سعید علیخانی تحلیلگر مسایل بینالملل که متن آن به شرح زیر است:
«در آستانه انتخابات آتی مجلس شورای اسلامی، جریانها و گروههای مختلف سیاسی به روال گذشته به تکاپو افتادهاند و فضای سیاسی کشورمان بار دیگر مملو از هیجان و حرارت معمول انتخاباتی است. موضوع رد صلاحیتها از جمله موضوعاتی بود که برخی از شهروندان یا جریانها را برای حضور در انتخابات پیش رو دچار تردید کرده است اما اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، این موضوع در اراده اکثریت جامعه و گروههای سیاسی کمترین تأثیری نداشته است و نحوه یارگیری و چینش نیروها نشان میدهد که هنوز «مشارکت» و «گزینه سیاسی و قانونی» گفتمان غالب بر فضای سیاسی و اجتماعی ایران است و به نوبه خود بلوغ سیاسی جامعه ایران را نشان میدهد. باور به پیشرفت، مشارکت سیاسی، گفتگو و رقابت از مجرای صندوق رأی اگرچه چالشها و موانع خاص خود را دارد و گاهی نیز نمیتوان به برخی گلایههای این حوزه خرده گرفت اما پایبندی به ملزومات آن از طریق شکیبایی، صبر و امید بستن به نتایج حداقلی یا حداکثری، نشان میدهد که «امید» در میان شهروندان زنده است و مردم خود را در روند تصمیمگیریها موثر میدانند. چنین وضعیتی در خاورمیانهای که بیشتر بحرانهای آن ناشی از احساس تعلق نداشتن تودههای مردم به حلقههای تصمیمگیری است، امری مغتنم و قابل اعتناست. اگرچه ارائه استدلال درباب ضرورت مشارکت در انتخابات آتی میتواند خاستگاههای متعددی داشته باشد اما از منظر سیاست خارجی، یکی از مهمترین این دلایل میتواند موضوع «برجام» باشد. این مسأله از آن رو قابل اهمیت است که رئیسجمهوری چندی پیش از ضرورت آغاز «برجام ۲» سخن گفتند و این سخن را جز این نمیتوان دریافت که موضوع «برجام» امتدادی داخلی نیز دارد و تقویت و تثبیت آن جز با حضور و پیگیری مردم و گروهها در تصمیمگیریهای مهم سیاست داخلی و براساس منطق گفتگو ممکن نیست. در روابط بینالملل قاعدهای وجود دارد که تأکید میکند: «سیاست خارجی تداوم سیاست داخلی کشورها» است. هر کشوری منافعی را برای خود تعریف کرده است که روش تأمین آن میتواند از طریق رقابت، همکاری، صلح یا جنگ صورت گیرد. با پذیرفتن چنین مفروضی این پرسش مطرح میشود که چه عواملی در داخل میتواند به روش کسب منافع در سیاست خارجی سامان دهد؟ ساختار یک حکومت اعم از دموکراتیک یا توتالیتر، فرهنگ سیاسی اعم از انحصاری یا مشارکتی، مشروعیت یک حکومت اعم از سنتی، کاریزماتیک یا مبتنی بر اراده تودهها، همه و همه از عوامل تأثیرگذار بر شیوه تأمین منافع در عرصه بینالملل است. اگرچه ماکس وبر قائل به سه نوع مشروعیت سنتی، کاریزماتیک و عقلانی است و نوع این مشروعیت تأثیر مستقیمی بر اراده و شیوه یک کشور در گزینش نوع خاصی از روش تأمین منافع در سیاست خارجی دارد اما در تلاش برای پیشبینی سیاست خارجی بسیاری از کشورها نمیتوان آن را صرفاً در چارچوب یکی ازاین گونههای مشروعیت فهم کرد اما میتوان فهمید که مثلاً فلان رویکرد، آبشخور اصلی یا دستکم مهم خود را از کدام گونه از مشروعیت اخذ کرده است؟ برجام که امروز به عنوان یکی از دستاوردهای مهم ملت ایران و زمینه (نه صرفاً عامل) حرکت به سمت شکوفایی اقتصادی و سیاسی کشورمان تلقی میشود، از نمونههای قابل مثالی است که مشروعیت آن، هم در پیشزمینه سنتی و هم در پیشزمینههای کاریزماتیک و عقلانی مشروعیت- به عنوان عامل شکل دهنده به سیاست خارجی- قابل ردیابی است. برجام، تحقق یافت زیرا ایران به شکل سنتی برای خود نقشی موثر و کلیدی در منطقه و جهان قائل است و ملت ایران حق فعالیت صلحآمیز هستهای و نیز چرخیدن چرخهای اقتصادی و تحقق رفاه را توأمان میخواهد همچنان که برجام تحقق یافت، چون رهبری به لحاظ جایگاه و نفوذ معنوی خویش گرهگشای مشکلات و چالشهایی میتواند باشد که نهادها یا اشخاص قادر به رفع آن نیستند.
بجز این دو، برجام به میزان زیادی به تصمیم مجلس به عنوان نهاد قانونگذار و تجلی اراده مردم وابسته است چنان که در جریان پرونده هستهای بارها و بارها ثابت شد که رویکردهای کارشناسانه یا غیرکارشناسانه و رویکردهای متضمن منافع ملی یا متضمن منافع جناحی تا چه حد میتواند تأمین منافع کشورمان در عرصه سیاست خارجی را با موفقیت یا ناکامی مواجه کند.
در مقام پیشبینی آینده- آن هم نه فقط برجام که کلیت آن- میتوان به ضرس قاطع گفت که مجلس یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در شکلدهی آینده سیاست خارجی است. این تأثیر چه در مقام وضع قانون و چه در مقام پشتیبانی یا حمایت نکردن از نهادهای مرتبط با سیاست خارجی غیرقابل انکار است و اگر اراده مردم مبتنی بر تداوم کنونی سیاست خارجی و روش مبتنی بر همکاری، تعامل و تنشزدایی دستگاه سیاست خارجی باشد، لاجرم ضرورت مشارکت در انتخابات دو چندان میشود. از این منظر، استقبال از وضعیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی پسا برجام و حمایت از تداوم سیاست خارجی فعلی امری جدای از مسائل داخلی و انتخابات آتی مجلس نیست و تحقق آن نیز نیازمند مشارکت جدی در انتخابات است مگر آنکه این وضعیت مطلوب نباشد که این امر نیز منوط به انتخابات است با این تفاوت که اگر تداوم برجام و سیاست خارجی کنونی صرفاً در مشارکت تحقق مییابد، تداوم نداشتن برجام و سیاست موفق خارجی دولت فعلی بجز مشارکت، در فضای نامبارک مشارکت نکردن نیز امکان عملی خواهد یافت.»
لزوم دعوت بزرگان اصلاحطلب از مردم
لزوم دعوت بزرگان اصلاحطلب از مردم، عنوان سرمقاله روزنامه آرمان امروز است به قلم تقی آزاد ارمکی جامعهشناس و استاد دانشگاه که نویسنده در آن نوشته است:
«همواره درانتخاباتهای مختلف شاهد بودهایم که طیفهای سیاسی اصولگرا و اصلاحطلب لیستهایی را در شهرهای بزرگ به مردم ارائه میکنند تا حامیانشان براساس طیف فکری خود به لیستهای مدنظر آنها رای دهند اما در چند انتخابات اخیر شاهد بودهایم اصولگرایان توانستهاند به عنوان ٣۰نفر اول وارد مجلس شده و اصلاحطلبان با اختلاف بسیار ناچیز ٣۰نفر دوم آرای ماخوذه را به دست آوردهاند طوری که گاه اگر تنها چندصد رای به آرای نفرات سیام به بعد افزوده میشد، آن نفرات میتوانستند به عنوان کاندیدای برگزیده وارد مجلس یا شورای شهر شوند. از این مقدمه میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که بدنه اصلاحطلب و هواداران اصلاحات در جامعه به دلایلی از رای دادن به کل لیست معرفی شده خودداری میکنند و این امر نیز به رفتار تشکیلاتی اصولگرایان و اصلاحطلبان باز میگردد. اصلاحطلبان در جامعه ایران کسانی هستند که عموما دغدغه دموکراسی دارند و با عقلانیت مدرن همراه و همدل و دارای دیدگاهی غیرمتصلب و ذهنی پرسشگرند. از همین جهت فراهم کردن یک لیست ٣۰نفره و مجاب کردن یک فرد حامی جریان اصلاحطلب برای رای دادن به آن لیست، بر اساس علایق همه دیدگاههای اصلاحطلبانه سختتر از جریان اصولگراست اما اصولگرایی یک تعبیر کاملاً ایدئولوژیک است. تعبیری که کمتر مبتنی بر انتقاد و نقد است. یک فرد اصولگرا معمولا به کلیشهها رای میدهد و یک فرد اصلاحطلب به اشخاص، صداها و تفکر یک جریان سیاسی؛ به همین دلیل وحدت میان اصولگرایان بیشتر از اصلاحطلبان است. به عنوان نمونه در دورههایی که اصولگرایان بر مسند امور بودهاند دعوای بزرگی را میان آنها شاهد نبودیم و اگر هم دعوایی وجود داشته است همواره کوتاه آمدهاند و اجازه ندادهاند دعوای درون جناحی آنها به بیرون منتقل شود. چرا که همواره اختلافات خود را به یک مفهوم مرکزی ارجاع دادهاند اما اصلاحطلبان از بدو حرکت فراگیر سیاسی خود، دچار اختلاف نظرهای زیادی بودهاند؛ زیرا آنان از مفاهیم و آرمانهای مورد نظر خود، تلقیهای مختلفی داشته و بر سر تبیین آنها با هم به مباحثه پرداختهاند. البته دیدگاه اصلاحطلبان کاملاً قابل دفاع است و این رویه و رویکرد یک حُسن محسوب میشود تا ضعف. در میان اصلاحطلبان تکثر آرای زیادی وجود دارد و در عین حال زمانی که گرد هم میآیند، یک جبهه واحد را به وجود میآورند اما اصولگرایان یک گروه سازمان یافته هستند. همچنین نمره اصلاحطلبان از نظر رعایت معیارهای دموکراتیک بسیار بالاتر از اصولگرایان است اما شاید به همین دلیل که اصلاحطلبان در کنش سیاسی خود تبعیتپذیر نیستند و حزبی عمل نمیکنند، امکان شکستشان را بیشتر میکند؛ زیرا اصولگرایان سالهاست آموختهاند که تشکیلاتی عمل کنند و در تمام انتخاباتها با توسل جستن به کلیشه عمل کردهاند و اصلاحطلبان همواره در تعارض و اختلاف و تضارب آرا به سر میبرند، لذا اصلاحطلبان نمیتوانند موفق شوند، مگر اینکه اتفاق ویژهای به وجوداید یا دوره تاریخی خاصی شکل بگیرد و اصلاحطلبان منسجم شوند. البته کمتر مسبوق به سابقه بوده است که در انتخابات مجلس این اتفاق رخ دهد، بلکه معمولا در انتخابات ریاستجمهوری است که این وحدت به وجود میآید. چرا که در ریاستجمهوری دعوا بر سر انتخاب یک فرد است. در نتیجه به نظر میرسد که راه کوتاهمدت برونرفت از این وضعیت این باشد که اصلاحطلبان به سمت دعوت سیاسی حرکت کرده و بزرگان اصلاحطلب از مردم بخواهند به صورت یکپارچه به لیستها رای دهند اما این به معنای آن نیست که لزوما این تقاضا مورد پذیرش قرار گیرد. همچنین باید اذعان داشت آن چیزی که میتواند سامانی به تکثر موجود در بین اصلاحطلبان و بدنه حامی آنان بدهد، این است که مشارکت مردم در انتخابات بالا رود تا شاید از این طریق میزان افرادی که به لیستها رای میدهند، افزون شود و پیروزی اصلاحطلبان را به ارمغان آورد.»
مأموریت مهم اصلاحات
مأموریت مهم اصلاحات، عنوان سرمقاله روزنامه وقایع اتفاقیه است به قلم رسول منتجبنیا فعال سیاسی اصلاحطلب که در آن نوشته است:
«اصلاحطلبان در ایام انتخابات مجلس با استفاده از تجربه درخشان سال ۹۲، توانستند وحدت و یکپارچگی را به نحو مطلوبی تجربه کنند و بههمیندلیل شاهدِ این اتفاق خوب هستیم که چهرههای این جریان مهم با تعدادی از معتقدان به مشی اعتدال و حتی آنهایی که اصولگرا هستند اما در دو سال گذشته بنا را بر دفاع از دولت امید و تدبیر گذاشتهاند، در یک لیست مشترک به فضای انتخاباتی ورود کردهاند. هدف بعدی اصلاحات که حتما باید مورد توجه مردم قرار بگیرد، این است که خانه ملت را از حضور توأم با هزینه افراطیون نجات بدهند تا آنها نتوانند سیاست مغرضانه و نابخردانه این چند سال خود را در مجلس دهم هم تداوم ببخشند، چراکه هیچچیز بدتر از این نیست که تحرکات تندروها به نتیجه برسد؛ زیرا آسیبهایی که این مشی تحمیل میکند، جبرانناپذیر است، بنابراین تأکید میشود اگر مردم در ۲۴ خرداد دو سال پیش حضوری گسترده نداشتند، کشور درحالحاضر تهدید و تحدید را توأمان تجربه میکرد و شاهد خسارتهای بسیار بزرگتری بودیم؛ بنابراین تلاش جریان اصلاحات این است تا با اندیشیدن تدابیر لازم، مانع از حضور آنها در صحن بهارستان شوند که برای رسیدن به این مهم، ضرورت دارد اقشار مختلف مردم در هفتم اسفند پای صندوق رأی حاضر شوند تا با رأی خود به لیستِ اصلاحات، نمایندگانی منطقی و قانونمدار را مجلسنشین کنند و قوه مقننه بهواسطه بهرهبردن از نیروهای عاقل، خردمند، دلسوز و البته متخصص، به نهادی موثر و کارگشا تبدیل شود. این تصمیم و اقدام در دوران فوقالعاده حساس پساتحریم، میتواند زمینه همکاری منطقی با قوه مجریه را به همراه داشته باشد تا از این طریق مشکلات و کاستیهای کشور روزبهروز کاهش پیدا کند. باوجود این معتقدیم در صورت مشارکت عمومی و درک حساسیت ویژه انتخابات، فضایی بهوجود میآید که مجلس به کمک دولت میشتابد و این دو نهاد از پس مشکلات ناشی از تحریمهای تحمیلی و سوءمدیریت سالهای گذشته برمیآیند.»
بریتانیا باید جایگاه خود را در اروپا محکم کند
بریتانیا باید جایگاه خود را در اروپا محکم کند، عنوان یادداشتی است در روزنامه اعتماد به قلم دکتر علی بیگدلی تحلیلگر مسایل بینالملل که متن آن در پی آمده است:
«توافق میان اتحادیه اروپا و بریتانیا، باعث شد تا بریتانیا از سایر کشورهای عضو این اتحادیه مستثنی شود، هرچند بریتانیا، در ماههای گذشته اتحادیه اروپا را تهدید به خروج از آن کرده بود ولی این کشور با مشکلات عمدهای دست و پنجه نرم میکند که نیازمند ماندگاری در اتحادیه اروپاست.نخستین مشکل تقاضای استقلال اسکاتلند است که اگرچه قبلا اسکاتلندیها به استقلال رای منفی دادهاند، اما همچنان یکی از مشکلات و دغدغههای اصلی بریتانیا بحث آینده اسکاتلند است. با توجه به اینکه بریتانیا از بحران اقتصادی رنج میبرد، ولی خیلی بعید به نظر میرسد که اسکاتلند بتواند همکاری نزدیک خود را با لندن با توجه به شرایط حاضر در رابطه میان طرفین ادامه دهد.
مشکل دیگری که بریتانیا دارد تابعیتپذیری از سیاستهای عمومی آمریکا است. هیچ کشوری در اروپا تا این حد تبعیت از سیاستهای عمومی آمریکا انجام نمیدهد، به خصوص در حوزه سیاست خارجی، بریتانیا کاملاً در راستای آمریکا حرکت میکند. آمریکاییها نیز چندان با اتحادیه اروپا رابطه خوبی ندارند. آمریکا هراندازه که علاقهمند به گسترش ناتو است، به همان نسبت نیز علاقهمند است تا اتحادیه اروپا کوچک شود. فرانسویها نیز به دلیل اینکه از گذشته با آمریکا بر سر این موضوع اختلاف نظر داشتند و خود را رهبر اروپا میدانند، تلاش میکنند تا اتحادیه اروپا را گسترش دهند و چندان به فکر گسترش ناتو نیستند. بنابراین آلمان و فرانسه که خود را به عنوان رهبران اتحادیه اروپا میدانند به دنبال گسترش بازارهای اقتصادی اتحادیه اروپا هستند و بریتانیا نیز به دلیل تبعیت از آمریکا و گرفتار بودن در مساله اسکاتلند و بحران اقتصادی، بین این مسائل گیر افتاده است. اصلیترین مشکل بریتانیا در اتحادیه اروپا عدم پذیرش واحد پولی یکسان است. هرچند بریتانیا اعلام کرده که قصد دارد تا پنج سال آینده همه پرسی دیگری را برای پیوستن به واحد پولی مشترک برگزار کند، اما معلوم نیست نتیجه این همه پرسی چه خواهد شد. به نظر میرسد دیوید کامرون قبل از همه اینها باید به فکر حفظ اسکاتلند باشد. زیرا جدا شدن اسکاتلند از بریتانیا یک بار حیثیتی و شخصیتی برای انگلستان دارد و اگر این اتفاق رخ دهد انگلستان بهشدت تحقیر خواهد شد. هرچند که اسکاتلند در فضای بینالمللی مستقل عمل میکند اما حضور اسکاتلند در کنار انگلستان بسیار از نظر حیثیتی برای پایداری بریتانیا مهم است. اتحادیه اروپا بسیار علاقهمند به استقلال اسکاتلند است چرا که این موضوع به پرستیژ بریتانیا لطمه جدی وارد میکند. بنابراین حتی ممکن است اتحادیه اروپا به صورت پنهانی از استقلال اسکاتلند حمایت کند. از همین رو انگلستان تمام تلاش خود را در این زمینه به کار بسته است.
موضوع سومی که بریتانیا با آن دست به گریبان است، مخالفت با رویکردهای سوسیالیستی در اتحادیه اروپا است. دیوید کامرون به دلیل تفکرات محافظهکارانه خود، چندان با نگاههای سوسیالیستی آنجلا مرکل در آلمان و فرانسوا اولاند در فرانسه همخوانی ندارد. تجربه در اروپا ثابت کرده که تفکرات سوسیالیستی غلبه بیشتری بر محافظهکاری داشته است در حالی که در بریتانیا محافظهکاران معمولا پیروز میدان سیاست هستند. از همین رو دیوید کامرون، نگاه سیاسی مشترک چندانی با مرکل و اولاند ندارد. زمانی که مرکل اعلام کرد که قصد دارد هشتصد هزار پناهجو را در خاک آلمان بپذیرد، دیوید کامرون بلافاصله نسبت به این موضوع موضعگیری سختی کرد و اکنون مهمترین اختلاف اتحادیه اروپا با بریتانیا بر سر موضوع پذیرش مهاجران است زیرا بریتانیا تلفیق فرهنگی مهاجران با جامعه بریتانیا را بسیار سخت میداند. انگلستان نیز از آنجایی که خود را تافته جدا بافته از اروپا میداند با مشکل برخورد میکند. بریتانیا نیازمند است که هرچه زودتر جایگاه خود را در اروپا مستحکم کند زیرا آمریکا نیز به مانند قرن بیستم قدرتمند نیست که بریتانیا بخواهد از آن در سیاستهای خود پیروی کند.»
دیپلماسی انرژی در پسابرجام و اتحاد گازی با ترکمنستان
دیپلماسی انرژی در پسابرجام و اتحاد گازی با ترکمنستان، عنوان سرمقاله روزنامه شرق است به قلم سیدغلامحسین حسنتاش که نویسنده در آن نوشته است:
«در شرایطی که تحریمهای شدید و ظالمانه بر کشور تحمیل شده بود، بهویژه در فضای بسیار منفی بینالمللیای که به دلیل تحریمها و عملکرد منفی دولت گذشته در سیاست خارجی، برای کشور به وجود آمده بود، بسیاری از اقدامات و تلاشهای بینالمللی، برای توسعه روابط تجاری، اقتصادی و سیاسی، همکاریهای دوجانبه و چندجانبه کشورمان با سایر کشورها، ناممکن به نظر میرسید. طولانیشدن آن دوران باعث شد نوعی خودسانسوری در ارائه ایدهها و پیشنهادهای توسعه روابط و نوعی یأس در پیگیری یک دیپلماسی فعال در مسیر تحقق ایدهها به وجود آید. اینک به همت دولت و دستگاه سیاستخارجی، آن شرایط تغییر کرده است و نهتنها توطئه ایرانهراسی خنثی شده و آن تصویر منفی از ایران بهسرعت در حال زائلشدن است، بلکه ایران به چهرهای فعال و تأثیرگذار در رفع چالشهای جهانی و منطقهای تبدیل شده است. در چنین شرایطی، در زمینه دیپلماسیانرژی نیز چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید. ازجمله زمینههایی که جای بازنگری اساسی و فعالیت جدی در این عرصه دارد، روابط گازی میان ایران و ترکمنستان است. میتوان این روابط را با عینک رقابت منفی یا برعکس با لنز رقابت مثبت و حتی همکاری نگاه کرد. در شرایط تاریک سیاست خارجی ایران، که پیشتر به آن اشاره شد. ممکن بود بسیاری از اقدامات ترکمنستان در رقابت با ایران منفی به نظر برسد و تصور شود قدرتهای جهانی هم در همین مسیر از این اقدامات حمایت میکنند، اما در فضای جدید، همکاری دو کشور میتواند در مقابل سایر رقبا سینرژی مثبت ایجاد کند و حتی کشورهای با نفوذ غربی نیز از آن حمایت کنند.
گزارش کاملی در زمینه سیاستها و برنامههای گازی ترکمنستان منتشر شده است. ایران در ردیف اول و ترکمنستان در ردیف چهارم از نظر ذخایر گازی جهان قرار دارند و این دو کشور در مجموع ۲۷,۵ درصد از ذخایر گازی جهان را در خود جای دادهاند.
روابط دو کشور خوب است و نزدیک ۲۰ سال از انعقاد قرارداد گازی بین دو کشور میگذرد و اینک ۱٨ سال است ایران از ترکمنستان گاز وارد میکند. ایران با پاکستان قرارداد صادرات گاز منعقد کرده است و با هندوستان نیز سالهاست در حال مذاکره برای صادرات گاز است و با افغانستان نیز در همه زمینهها و ازجمله تأمین انرژی این کشور، روابط خوبی دارد؛ درحالیکه میان چهار کشور ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و هند قراردادی برای احداث خط لوله موسوم به تیاِیپیآی (TAPI) وجود دارد که از طریق آن گاز ترکمنستان به سه کشور دیگر صادر شود.
اینک در فضای جدید بینالمللی ایران نیز میتواند متقاضی پیوستن به تیاِیپیآی شود و مذاکراتی را با هر چهار کشور و بهویژه با ترکمنستان در این زمینه آغاز کند. متصلشدن خطوط لوله گاز پنج کشور میتواند قدرت مانور عملیات نقلوانتقال گاز را بالا ببرد و سطح امنیت تأمین گاز سه کشور واردکننده را ارتقا دهد و درعینحال سطح همکاریهای چندجانبه و روابط سیاسی پنج کشور ذینفع را تقویت کند. این همکاری میتواند در بلندمدت زمینهساز یک لوپ یا اتصال گازی در سطح قاره آسیا باشد که بعضی کشورهای دیگر و بهویژه چین را نیز پوشش دهد. خصوصا که ترکمنستان هماکنون صادرکننده گاز به چین نیز هست.
فعالیت برای پیوستن به تیاِیپیآی مشارکت فعال دو دستگاه سیاست خارجی و نفت را میطلبد و حداقل منفعت آن کسب اطلاعات دقیقتر و نزدیکتر از پیشرفت کار و ایجاد فرصتی جدید برای گسترش تعاملات با چهار کشور است.
اتحادیه اروپا از دیرباز در تلاش برای متنوعسازی مبادی تأمین گاز خود است و ذخایر گاز ایران و ترکمنستان به همین منظور همیشه محل توجه این اتحادیه بوده است. در مقابل ایران و ترکمنستان نیز به متنوعسازی مسیرهای صادرات گاز خود علاقهمند هستند. از سویی مسیر ایران یکی از بهترین مسیرهای انتقال و حتی سوآپ گاز ترکمنستان به اروپاست. ترکمنستان کشوری land lock یا فاقد دسترسی به آبهای آزاد است و مسئله خط لوله ترانسکاسپین که از بستر دریای خزر برای انتقال گاز این کشور به جمهوری آذربایجان و سپس ترکیه و نهایتا اروپا مطرح شده است نیز با مشکلات زیادی، ازجمله نامشخصبودن رژیم حقوقی دریای خزر و امتناع از بهخطرانداختن محیط زیست این دریا مواجه است. صادرات گاز هر دو کشور به اروپا با موانع و احیانا کارشکنیهای دیگری هم روبهروست که با مشارکت و حتی ورود مشترک دو کشور به مذاکره با اروپا میتواند تسهیل شود.
ترکمنستان اگر تمایل داشته باشد وارد تجارت (LNG) هم بشود اصولا راه بهتری غیر از ایران ندارد. پیشنهادهایی برای پروژههای مشترک مایعسازی میان ایران و ترکمنستان وجود دارد که براساس آن ترکمنستان میتواند گاز خود را در شمال به شبکه خطوط لوله ایران تحویل دهد و اِلاِنجی را در جنوب تحویل گیرد.
همانطور که ملاحظه میشود زمینههای همکاری به حدی است که میتوان یک اتحاد راهبردی در زمینه همکاریهای گازی بین دو کشور پیشنهاد کرد که چنانکه اشاره شد حتی صرف پیگیری آن فرصتهایی را هم برای دستگاه دیپلماسی و هم بخش انرژی کشور فراهم میکند.»
واکسیناسیون نفتی
واکسیناسیون نفتی، عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد است به قلم دکتر فریدون برکشلی مدیر اسبق امور اوپک که متن آن در پی آمده است:
«از ابتدای سال ۲۰۱٣ تا پایان دسامبر ۲۰۱۵ جمعا نزدیک به پنج تریلیون دلار از منابع ارزی کشورهای تولیدکننده و صادرکننده نفت به سمت کشورهای مصرفکننده منتقل شده که میتوان گفت شاید این مقدار بزرگترین حجم مبادلات مالی قرن ۲۱ محسوب شود. این عدد در واقع قدرت خریدی است که از کشورهای تولیدکننده و صادرکننده نفت به سوی مصرفکنندگان انتقال یافته است.
از ابتدای سال ۲۰۱٣ تا پایان دسامبر ۲۰۱۵ جمعا نزدیک به پنج تریلیون دلار از منابع ارزی کشورهای تولیدکننده و صادرکننده نفت به سمت کشورهای مصرفکننده منتقل شده که میتوان گفت شاید این مقدار بزرگترین حجم مبادلات مالی قرن ۲۱ محسوب شود، این عدد در واقع قدرت خریدی است که از کشورهای تولیدکننده و صادرکننده نفت به سوی مصرفکنندگان انتقال یافته است، البته کشورهای تولیدکننده نفت با برداشت از ذخایر ارزی خود بخشی از این افت قدرت خرید را جبران کردهاند (به گونهای که بنا به گزارش آژانس بینالمللی نفت عربستان برای تامین بودجه خود آنچنان به صندوق ذخیره ارزی خود روی آورده که پیشبینی میشود تا ۵ سال آینده این صندوق خالی شود) این روند میتواند به بهبود شرایط اقتصادی کشورهای مصرفکننده نفت کمک کند و در یک فرآیند زمانی متناسب موجبات تقویت تقاضای انرژی را فراهم آورد، از سوی دیگر بدیهی است که کاهش قیمت جهانی نفت، میزان سرمایهگذاری در صنعت نفت را کاهش میدهد، این کاهش سرمایهگذاری به ویژه در میادین نفتی پر هزینه و بهخصوص نفت خامهای غیر متعارف جدیتر خواهد بود، در نتیجه بازار جهانی نفت از یکسو رشد تدریجی تقاضا و از طرف دیگر کاهش سرمایهگذاری در صنایع بالادستی را تجربه خواهد کرد. در زمینه آسیبپذیری کشورهای تولیدکننده نفت، میزان و شدت آن متفاوت است، بهطور نمونه چنانچه ایران بتواند با برنامهریزی صنایع نفت و گاز خود را بینالمللی سازد و وارد بازارهای جهانی و بورسهای نفتی شود، میتواند درآمدی به مراتب بیشتر از صادرات نفت خام داشته باشد، شرکت نفتی پتروناس مالزی ۲۰ سال است که هیچ نفتی برای صدور نداشته ولی در سال ۲۰۱۴ از عملیات بینالمللی خود ۴۷۵ میلیارد دلار سود کسب کرد، درآمد پتروبراس برزیل با همین روند از مرز ٣۲۰ میلیارد دلار هم گذشته است.
با توجه به آنچه بیان شد، شرکتهای با سابقه و قدرتمند ملی نفت قابلیت بالایی برای حضور موثر و درآمدساز در فعالیتهای بالادستی و پاییندستی و خدماتی نفت و گاز بهطور مستقل یا با مشارکت سایر شرکتهای نفتی را خواهند داشت. حجم تولید ناخالص داخلی جمهوری اسلامی ایران ۴۲۰ میلیارد دلار تخمین زده میشود، ایران باید با سرعت و قدرت به باشگاه کشورهای دارای تولید ناخالص داخلی ۱۰۰۰ میلیارد دلاری بپیوندد. یک کشور یک تریلیون دلاری قادرخواهد به باشگاه کشورهای عضو بریکس BRICS دست یابد و این قابلیت در اقتصاد ایران را به نمایش بگذارد.
بهطور کلی میتوان گفت افت قیمت نفت، علاوه بر مشکلات اقتصادی مثل مشکلاتی که در بستن بودجه کشورهای صادرکننده نفت (کشورهایی که بودجه آنها وابستگی زیادی به قیمت طلای سیاه دارد) وجود دارد، تاثیرات سیاسی و امنیتی نیز به دنبال خواهد داشت. در واقع کاهش قیمت نفت سبب میشود دولت، به علت انعطافناپذیری هزینههای جاری، که بخش عمده آن مربوط به حقوق و دستمزد کارکنان دولتی است، از هزینههای عمرانی بکاهد و آن را به هزینههای جاری منتقل کند. بنابراین اولین اثر آن ظهور انبوهی از طرحهای نیمهتمام در بخش عمرانی است و این مساله سبب رکود و بیکاری به خصوص در بخشهایی میشود که عمدتا از کارگران غیرماهر استفاده میکنند و به این ترتیب بیثباتی از حوزه اقتصاد به حوزههای اجتماعی و سیاسی نیز سرایت میکند و بخش ارزی، پرداختها و کسری بودجه را تحت تاثیر قرار میدهد و تورم که از همان ابتدا وجود داشته است سبب کاهش رشد اقتصادی میشود.
با توجه به آنچه گفته شد، تاثیر کاهش قیمت نفت میتواند در کشورهای مختلف تولیدکننده تاثیرات متفاوتی داشته باشد. همین امر در مورد کشورهای مصرفکننده هم صادق است. شتاب دادن به تولید انرژیهای جایگزین میتواند یکی از موثرترین راههای مدیریت بهینه انرژی در کشورهای واردکننده نفت خام باشد.مثلا برخی کشورهای اروپایی مانند کشورهای اسکاندیناوی و اتریش برنامههای فناوری و تولید انرژیهای نو و تجدیدپذیر را ساختاری و استراتژیک طراحی کردهاند و بنابراین روند قیمتهای نفت تاثیر محدودی بر اقتصاد آنها دارد.
البته این موضوع در کشوری مانند ایران که کشور صادرکننده نفت است میتواند حائز اهمیت باشد. در کشور ما در حالی که در چند سال گذشته بحث هدفمند کردن یارانهها توجهها را نسبت به چالشهای تولید و مصرف انرژی کشور جلب کرده است، شتاب دادن به تولید انرژیهای جایگزین میتواند یکی از موثرترین راههای مدیریت بهینه انرژی در کشور باشد. ایران نیز با دارا بودن تمام شرایط لازم و بهرهمندی از آب، باد و نیروی خورشید با یک برنامهریزی کلان و بلندمدت میتواند استفاده از نفت و گاز را کاهش داده و از ذخایر هیدرو کربنی خود بهترین بهرهوری را کسب کرده و مسیر توسعه و رشد کشور را بیش از پیش با استفاده از درآمدهای نفتی هموار کند.البته باید این نکته را در نظر بگیریم که اجرای قانون هدفمندسازی یارانهها در کشور برای بهینهسازی مصرف انرژی و ارتقای فناوریهای این حوزه به تنهایی کافی نیست و اگر کاهش مصرف انرژی با ارتقا و نفوذ فناوریهای جدید در این حوزه همراه نباشد، قطعا به مصرفکننده فشار زیادی وارد میشود، از این رو به کارگیری فناوریهای جدید برای استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر، علاوه بر حمایت از مصرفکننده به رشد اقتصادی قابل توجه کشورمان نیز میانجامد.
همچنین، بر اساس برآورد انجام شده ازسوی بانک جهانی، ۱۰ درصد کاهش قیمت نفت میتواند باعث افزایش ۱/ ۰ تا ۵/ ۰ درصدی نرخ رشد اقتصادی در کشورهای واردکننده نفت شود. در نهایت میتوان گفت کاهش قیمت نفت در کشور ما سبب میشود تا از یکسو، سرمایهگذاری در پروژههای نفتی کند شود و شمار زیادی از شرکتهای نفتی مجبور به تعدیل نیروی کار برای کاستن از هزینههای جاری خود شوند و از سوی دیگر، کاهش قیمت نفت به دلیل تاثیرگذاری بر اقتصادکلان کشور، قادر است بازارهای دارایی از جمله بازار ارز، بازار سهام و مسکن را نیز تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین، بهطور خلاصه میتوان گفت که تکانه نفتی اخیر قادر است محیط کسب و کار ایرانیان را در سال ۱٣۹۵ با مخاطراتی مواجه سازد که آگاهی از این مخاطرات میتواند فعالان اقتصادی را در مقابل اثرات منفی چنین رخدادی واکسینه کند.»
سوریه و تحولات پرشتاب
سوریه و تحولات پرشتاب، عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که متن آن به شرح زیر است:
«یک ستون از تروریستهای مورد حمایت آنکارا در میان اسکورت نظامیان ترکیه به درون مرزهای مشترک با سوریه نفوذ و تا عمق ۱۰ کیلومتری خاک سوریه پیشروی کردند. این تروریستها باید جایگزین تروریستهای شکست خوردهای شوند که با مشاهده ضعف حمایتهای لجستیکی و تشدید حملات هوایی مشترک روسیه، سوریه و نیروهای مقاومت، فرار را برقرار ترجیح دادهاند و از منطقه گریختهاند.ارتش ترکیه ماموریت دارد با تشدید بمباران و حملات توپخانهای علیه مواضع کردهای سوریه، دیوار دفاعی اطمینان بخشی را ایجاد کند که در پناه آن تروریستهای تازه نفس بتوانند وارد صحنه شوند و به انجام عملیات علیه ارتش سوریه و محور مقاومت بپردازند. ترکیه با وقاحت اعلام کرده است این عملیات برای سرکوب تروریستها صورت میگیرد!
بطور همزمان عربستان سعی دارد نیروهایی را برای نقش آفرینی در مناطق جنوبی سوریه به نفع تروریستها وارد عمل کند و آنرا «عملیات زمینی برای سرکوب ترویستها»! معرفی کرده است ولی تاکنون ریاض نتوانسته حمایت و پشتیبانی آمریکا از طرحهای خائنانه خود را دریافت کند.
در همین حال، منابع سازمان ملل قویاً درخصوص اقدامات تحریکآمیز ترکیه و عربستان در سوریه هشدار میدهند و خاطرنشان کردهاند که این اقدامات میتواند اوضاع را از کنترل خارج کند و زمینههای درگیری با روسیه و آغاز جنگ بیپایان باشد. ترکیه برای پنجمین روز پیاپی به حملات توپخانهای علیه کردهای سوریه ادامه داده و حتی بخشی از خاک سوریه را نیز اشغال کرده است. احمد داود اوغلو، عملیات تجاوزکارانه را در پوشش کمک رسانی به پناهجویان سوری توجیه میکند و مایل است کمپ اسکان موقت پناهجویان را در خاک سوریه مستقر سازد تا در پناه آن امکان کمک رسانی به تروریستها، جابجایی نیروهای تروریستی و هدایت عملیات از فاصلهای نزدیکتر، میسر باشد. اما روسیه، ارتش سوریه و نیروهای مقاومت ضمن بیاعتنایی به ادعاهای به ظاهر انسان دوستانه در ترکیه، توانستهاند خط ارتباطی تروریستها با مرز ترکیه را قطع نمایند و حداقل آنرا ناامن سازند.
برای روسیه و سایر نیروهای ائتلاف ۱+۴ پاکسازی کامل مناطق آزاد شده، اولویت نخست محسوب میشود و آنها نگرانند با پیشرویهای بدون مطالعه، ممکن است فرصتی برای نفوذ تروریستها و حامیان محلی از حمله ترکیه و عربستان پدیداید و ناگهان در پشت نیروهای خود، متجاوزین و تروریستها را ببینند و برای سرکوب آنها با مشکلاتی مواجه شوند.
مذاکرات تلفنی جان کری و سرگیی لاوروف وزرای خارجه آمریکا و روسیه برای برقراری آتش بس اگرچه مثبت ارزیابی شده ولی با شروط پیشنهادی مسکو هنوز دارای ابهاماتی است. از جمله اینکه عملیات بمباران مواضع تروریستها قطع نخواهد شد و دیگر آنکه ارسال جنگ افزار برای تروریستها نیز باید متوقف شود.
با این حال، در مقر سازمان ملل و در واشنگتن و مسکو مذاکرات فشرده برای نهایی کردن موضوع آتش بس در جریان است. آمریکا، عربستان و ترکیه را بخاطر ترک مذاکرات وین شماتت کرده و میگوید این اقدام آنها به نفع روسیه و ائتلاف ۱+۴ تمام شده و آنها فرصتهای بیشتری برای تار و مار کردن جبهه تروریستها به دست آوردهاند به ویژه آنکه چون دست بالا را دارند، شروط جدیدی مطرح کردهاند که امکان دستیابی به شرایط دو هفته قبل را هم غیرممکن ساخته است. از جمله قطعنامه پیشنهادی روسیه در شورای امنیت عملاً تمامی دستاوردهای ۵ ساله تروریستها و حامیان غربی - عبری - عربی را یکسره به باد فنا میدهد و به همین دلیل مورد مخالفت آمریکا و فرانسه قرار گرفته است.
بان کی مون آشکارا ترکیه و عربستان را ملامت کرده که به ناآرامیها در سوریه دامن میزنند. بعلاوه اتحادیه اروپا نگران سرازیر شدن موج جدید پناهجویان به اروپا است و برای برقراری فوری آتش بس اصرار میورزد. حتی اقدامات مشترک اتحادیه اروپا برای مهار موج پناهجویان در پشت مبادی مرزی اروپا از جمله اردن، ترکیه، لبنان و یونان به نتایج دلخواه و ملموسی منجر نشده و مشخصاً فرصتهایی را در اختیار ترکیه قرار داده که از یکطرف برای باج خواهی از اروپا تلاش کند و از سوی دیگر در پناه موج جدید مهاجرین سوری، بتواند برای ایجاد «نطقه حائل» درون مرزهای سوریه وارد عمل شود.
اتحادیه اروپا برای مهار بحران هر لحظه پیشنهاد و تصمیم جدیدی را مطرح میسازد. از جمله «آنگلا مرکل» پیشنهاد قدیمی برای ایجاد منطقه پرواز ممنوع برفراز مرزهای مشترک ترکیه سوریه و ایجاد «منطقه حایل» را خواستار شده که بلافاصله با مخالفت جدی مسکو مواجه گردیده است.
در واقع جبهه غربی - عربی حامی تروریستها مایلند تمامی آنه در صحنه نظامی از دست دادهاند و حتی بالاتر از آن، تمامی آنچه میخواستهاند به دست آورند ولی موفق نشدهاند، اکنون از طریق مذاکرات سیاسی مایل هستند همانها را مطالبه کنند که البته با پاسخ منفی مواجه گردیدهاند. همین تاخیر حاصل از «مذاکرات فرسایشی» که غرب مرتباً از خواستههای قبلی خود عقبنشینی میکند و در فکر برقراری آتش بس به هر قیمت ممکن است، زمان بر خواهد بود. جبهه غرب سعی دارد در این فرصت به بازسازی جبهه از هم پاشیده تروریستهای اعزامی از ٨۵ کشور بپردازد و آنها را با آرایش جنگی جدید، سازماندهی کند. در آنسو هم ائتلاف ۱+۴ سعی دارد از همین فرصتها برای آزادسازی هرچه بیشتر اراضی و مناطق استراتژیک اطراف حلب، حسکه، لاذقیه، ادلب و حتی رقه، بهرهگیری کند.
اصرار سوال برانگیز عربستان برای تجهیز تروریستها به موشکهای ضدهوایی با هدف زمینگیرکردن نیروی هوایی روسیه مطرح میشود. اگرچه سران آمریکا قلباً آرزوی شکست و ناکامی روسهارا دارند ولی جان کری میگوید سلاحهای آمریکایی دردست هر ابلهی که باشد، مسئولیتش با آمریکاست و دو قدرت را رو در روی هم قرار میدهد که به مصلحت نیست. اکنون ارتش سوریه با استقرار در فاصله ۱۰ کیلومتری مرز با ترکیه، عملاً تا مرزهای مشترک را با آتش توپخانه در تیررس خود قرار داده و حمایت لجستیگی از تروریستها را با مشکلات جدیدی مواجه ساخته است. همین تحولات پرشتاب بر روی زمین و در صحنه عملیاتی میدانی که مرتباً صورت مسئله سوریه و بلکه سرنوشت این کشور را تغییر میدهد و جبهه غربی - عربی را وادار به عقب نشینی میکند.»
پاریس به دنبال صحنهگردانی سازش
پاریس به دنبال صحنهگردانی سازش، عنوان یادداشتی است در روزنامه جوان به قلم رحمان نعیمی که نویسنده در آن نوشته است:
«لوران فابیوس، وزیر خارجه سابق فرانسه در روز جمعه ۲۹ ژانویه بود که از قصد کشورش برای برگزاری یک کنفرانس بینالمللی در مورد مذاکرات سازش بین دو طرف رژیم صهیونیستی و فلسطینی گفت و تأکید کرد که اگر این کنفرانس به نتیجهای ختم نشود، فرانسه به صورت یک طرفه کشور مستقل فلسطینی در حدود مرزهای ۱۹۶۷ را به رسمیت خواهد شناخت. کمتر از دو هفته بعد، فابیوس از مقام خود استعفا کرد و حالا ژان مارک آیرو جای او را گرفته اما فرانسوا اولاند، رئیسجمهور فرانسه برگزاری آن کنفرانس را در دستور کار این یکی هم قرار داده است، به همین جهت است که وزارت خارجه فرانسه در حال انجام مقدمات این کنفرانس است و در مرحله اول جزئیات طرح خود را برای دو طرف از رژیم صهیونیستی و دولت خودگردان فلسطینی فرستاده و علاوه بر این، سفرای خود را در ۲۰ کشور جهان مأمور کرده تا این جزئیات را به اطلاع مقامات ارشد آن کشورها برسانند. اولاند با این مقدمهچینی حرکت خود را در راه سازش کلید زده اما باید دید که حرکت او چگونه است و چه نتیجهای را میتوان در ادامه مسیر انتظار داشت. روزنامه صهیونیستیهاآرتص طرح اولاند در مسیر سازش را در سه مرحله خلاصه کرده که به ترتیب عبارتند از: الف- انجام رایزنیها با دو طرف از رژیم صهیونیستی و فلسطینی و همچنین آن ۲۰ کشور در مورد اصل ایده کنفرانس و محتوای آن، ب- برگزاری نشست مقدماتی با حضور کشورهای حامی سازش در ماههای مارس و آوریل و بدون حضور آن دو طرف، ج- برگزاری کنفرانس بینالمللی در ماه ژوئن برای احیای روند سازش. این را میتوان سه گام اولاند در مسیر سازش دانست اما همان گونه که نیکلای ملادینوف، نماینده سازمان ملل در روند سازش هم اشاره کرده، این سه گام نکته مشخصی را در برندارد و تأکید کرد که باید دید فرانسه به صورت دقیق چه چیزی را روی میز قرار داده است. در واقع، اولاند تا اینجای کار طرح مشخص و دقیقی را ارائه نکرده جز یک جدول زمانبندی از مراحل مذاکرات مقدماتی تا کنفرانس بینالمللی و به نظر میرسد بیشتر میخواهد در ادامه مسیر جزئیات امر مشخص بشود و ایدهای به دست بیاورد. این وضعیت از حرکت اولاند نشان میدهد که او بیشتر به دنبال یک مانور سیاسی است تا اتفاق عملی بین دو طرف اصلی سازش و باید اهداف سیاسی از جلب نظر اعراب را در این مانور او مد نظر داشت. او به این ترتیب میخواهد در منازعه قدیمی بین صهیونیستها و فلسطینیها خودی نشان بدهد و جایی را به دست بیاورد که فرانسه تا کنون نداشته است. اگر به روند سازش از ابتدای امر نگاهی بیندازیم، فرانسه بیشتر جایگاه ناظر را داشت تا یک کنشگر و این آمریکا بود که صحنهگردانی اصلی فرآیند را به عهده داشت. حالا اولاند میخواهد تا نقش صحنهگردانی را به نحوی از دست آمریکا بگیرد چرا که واشنگتن در عمل دیگر آن نفوذ و اعتبار سابق را ندارد و صد البته که اولاند با به دست گرفتن صحنهگردانی انتظار کسب امتیازاتی از اعراب است. تنها نتیجهای که از صحنهگردانی اولاند میتوان انتظار داشت همان چیزی است که فابیوس در ابتدای کار اعلام کرده بود که همان اعلام یک طرف فرانسه مبنی بر به رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطینی در حدود مرزهای ۱۹۶۷ باشد آن هم در صورتی که کنفرانس بینالمللی سازش در ماه ژوئن به نتیجهای نرسد. حالا که فابیوس رفته و آیرو جای او را در وزارت خارجه فرانسه گرفته، معلوم نیست که اولاند و وزیر خارجه جدیدش هم پایبند به این نتیجه باشند چرا که نه اولاند و نه آیرو هیچکدام حرفی در مورد تعهدشان به این موضوع نگفتهاند. به نظر میرسد دولت خودگردان فلسطینی تمام امیدش به همین نتیجه باشد چرا که تکلیف بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی، از قبل معلوم بود. نتانیاهو در همان زمان فابیوس مخالفت خود را با این نتیجه اعلام کرده بود و این مخالفت سیاست رسمی دولت او است و این سیاست حتی منطبق با تجربهای است که واشنگتن از او دارد چرا که واشنگتن خوب میداند با نتانیاهو نمیتوان از راه مذاکره به نتیجهای رسید. دولت خودگردان نیز همین تجربه را دارد و به همین دلیل میداند که نمیتوان نتیجهای از کنفرانس بینالمللی اولاند انتظار داشت و بیشتر دل خوش کرده به وعده فابیوس در به رسمیت شناختن یک طرفه دولت مستقل فلسطینی از سوی فرانسه. به نظر میرسد چه محمود عباس و چه دیگر مقامات ارشد فلسطینی در دولت خودگردان هنوز از تجربه طولانی خود در فرآیند سازش درس نگرفتهاند و نفهمیدهاند حامیان غربی سازش تعهدی به وعدههای خود ندارند، چه رسد به اینکه وعدهدهنده دیگر بر سر کار نباشد و کس دیگری جای او را گرفته باشد.»
سندرز، اینشتین، ایران و باقی قضایا...
سندرز، اینشتین، ایران و باقی قضایا... عنوان مطلبی است در روزنامه قانون به قلم مهدی دل روشن که متن آن در پی آمده است:
«چهرهای ژولیده پولیده دارد؛ حتی خوشبینترین طرفداران حزب دموکرات هم فکر نمیکردند که او تا اینجای کار دوام بیاورد و خود را محبوب صدها هزار جوان آمریکایی کند. از دوران جوانی تا همین امروز، دستی به سرورویش نکشیده است. انگار دوست دارد شبیه یک نفر باشد؛ آلبرت انیشتین. موهایی شبیه او دارد و هر کسی را در نگاه اول یاد دانشمند پرآوازه فیزیک میاندازد.شاید اگر روی برخی از رفتارهایش هم زوم کنیم، کارهایی شبیه مرد آلمانی میکند. هر چند خودش هم اصالتی لهستانی دارد. برنی سندرز. مرد یهود که اتفاقاً درست مثل اینشتین با چیزی به اسم کشور اسرائیل، مشکل دارد و «صهیونیسم» را فقط در حدّ یک تفکر و قومیت میداند. آقای سناتور در سال ۱۹۶٣ به سرزمینهای اشغالی میرود و در مزارع اشتراکی (کیبوتص) که باشیوههای سوسیالیستی اداره میشد کار و زندگی میکند تا یک زندگی ساده و بیپیرایه را تجربه کند؛ شاید برخی از تفکرات پوپولیستی امروزی اش، ریشه در همان دوران دارد. او به شدت عاشق سیستم سوسیال دموکرات بهخصوص مدل اسکاندیناوی آن است. درست است که امروز در کمپین دموکراتها، حضور دارد اما اگر «پیچ و مهره»های مانیفستهای حزب دستش بود، تک تک آنها را باز میکرد و بعد مانیفست سوسیال دموکراتهای اروپایی را بهجایش، میبست! پیرمرد محبوب جوانان آمریکایی، از لزوم تغییرات اساسی در مورد برابری دستمزدها، تأمین آموزش و بهداشت رایگان، افزایش مالیات ثروتمندان و مبارزه با تبعیضهای نژاد و جنسیتی در کشورش، حرف میزند. او حتی هنوز، قدرتی در دست ندارد، چوب در لانه صهیونیستها کرده و معتقد است که باید امثال نتانیاهو را برای برخوردهای بدشان با فلسطینیان، تحت فشار شدید گذاشت. این را گفتم تا به اینجا برسم که سندرز، اهل پول گرفتن از این و آن نیست و خودش را مثل یک فوتبالیست لژیونر به لابیهای صهیونیستی، نفروخته است. همین است که در پایان پیش انتخابات روز یکشنبه در نوادا، وقتی با اختلاف چند رأی، کارزار را به هیلاری باخت، به شدت از ورود پولهای کثیف به عرصه کمپینهای انتخاباتی در ایالات متحده، انتقاد کرد.
برنی و آلبرت
برگردیم به شباهتهای برنی و آلبرت؛ هردوی آنها خود را صلح طلب، طرفدار حقوق بشر و البته سوسیال دموکرات میدانند. سندرز و اینشتین، چپگرا هستند و به شدت نوعی سادهزیستی شبیه گاند را قبول دارند؛ اینشتین در جایی از خاطراتش نوشته است: « از نظر من نگرش گاند، روشنبینانهترین نگرش در میان تمامی سیاستمداران زمان ماست. باید تلاش کنیم تا با روحیه وی کارها را انجام دهیم، نه آنکه برای نبرد برای آرمانهایمان به خشونت متوسل شویم، بلکه باید این کار را به دور از تمامی پلیدیها انجام دهیم.»
حالا همین مدل فکری را در کنار صحبتهای سندرز بگذارید که میگوید اگر رئیسجمهور شود، تمام «جنگی بازی»های خاورمیانه را جمع میکند و بیشتر روی مسائل داخلی آمریکا متمرکز میشود تا اینکه بخواهد با خشونت به کشورهایی چون عراق، افغانستان و سوریه حمله کند. همین طور این را هم فراموش نکنید که اینشتین یکی از بنیانگذاران حزب دموکرات آلمان و یکی از اعضای اتحادیه فدراسیون معلمان آمریکا (از اتحادیههای وابسته به فدراسیون کارگران آمریکا - کنگره سازمانهای صنعتی) بود. کسی چه میداند شاید، مدل موها و حرفهای برنی تحت تأثیر خواندن زندگینامه و افکار آلبرت باشد و شاید هم اینشتین اینبار هوش و ذکاوت فیزیکی را کنار گذاشته و در لباس یک سیاستمدار، وارد صحنه شده است؛ برای جبران خرابیهای بمب اتم! هر چند نباید نادیده بگیریم که برنی سندرز هم فوق العاده هوشمند است؛ دست کم نگیرید مرد را که مثل هیلاری کلینتون، یک عمر در نقش بانوی اول آمریکا، سناتور معروف نیویورک و البته وزیر امور خارجه ایالات متحده در مقابل نگاه رسانهها نبوده است و این طور توانسته خودش را بالا بکشد. او در پیش انتخابات نیوهمپشایر، حتی هیلاری را شکست داد. اینها همه حکایت از مرد با ظاهر ساده اما درونی پیچیده و حسابگر دارد. سندرز را نباید دست کم گرفت؛ او خیلی خوب به درد ریاستجمهوری آمریکا میخورد. موهای سپید او، شاید تجربهای باشد از چیزهایی که خودش میگوید؛ پشیمانی کشورش از مشارکت در کودتای ۲٨ مرداد علیه دکتر مصدق.
برنی سندرز و ایران
حرف که از مصدق شد، بهتر است برویم سراغ دیدگاههای سندرز درباره سرزمین پارس. سندرز همین چند روز پیش گفت، خیال ندارد فردای روز پیروزی اش در انتخابات، سفارتخانه آمریکا را در تهران، بازگشایی کند اما به شدت به سمت عاد سازی روابط با ایران پیش میرود و هر کاری میکند تا با «قدرت جهانی» خاورمیانه، از در دوستی و تعامل بیرون بیاید. سندرز درواقع، دنبال عذرخواهی «عملی» بابت جریان کودتای ۲٨ مرداد است و میخواهد پایانی باشد بر مدل «شفاهی» پشیمانی آمریکا از اقدام علیه مصدق. نکته جالب ماجرا اینجاست که سندرز حتی شبیه مصدق هم هست! هردوی آنها، تحصیلات شان در زمینههایی مثل علوم سیاسی و حقوق بوده است، معتقد به حقوق زنان و جوانان و البته دارای تفکرات چپگرایانه هستند.
آنچه از بین دیالوگهای چند وقت اخیر سندرز قابل برداشت است اینکه او دنبال یک ارتباط «تازه» با ایران است؛ ترجیح میدهد که به جای ادامه نوار دشمنی و خصومت با ایران، از تهران، دوست و متحد قابل احترام برای واشنگتن بسازد. شاید اگر بخواهم بگویم که او چند درجه «اوباما»تر از رئیسجمهور فعلی ایالات متحده است، حرف اشتباهی نگفته باشم. به عبارت دیگر، به احتمال خیلی زیاد اگر سندرز ساکن عمارت سپید رنگ واشنگتن دی.سی شود، ضمن ادامه سیاستهای نسبتاً تعاملی باراک اوباما در قبال ایران، ماشین «تغییر» را دوباره استارت خواهد زد و بعید نیست که حتی برای سفر به ایران، ابراز آمادگی کند!»
محمدحسنین هیکل پدیدهای تکرار نشدنی
محمدحسنین هیکل پدیدهای تکرار نشدنی، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه جام جم به قلم دکتر عباس خامهیار معاون بینالملل سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی که در آن نوشته است:
«محمدحسنین هیکل (۱۹۲٣ـ۲۰۱۶) روزنامهنگار، اندیشمند و نویسنده بزرگ مصری ۲٨ بهمن ۱٣۹۴ برابر با ۱۷ فوریه در سن ۹٣ سالگی درگذشت.
این روزنامهنگار طرفدار وحدت اعراب و برقراری رابطه با جمهوری اسلامی ایران، در حالی دار فانی را وداع گفت که اعراب بیش از هر زمانی به وحدت نیاز دارند و خاورمیانه به افکار و اندیشههای وحدتگرای وی برای مقابله با توطئههای نظام سلطه و رژیم صهیونیستی علیه ملتهای منطقه نیازمند است.
جهان عرب که با ترک عقلانیت گرفتار جنگ و تروریسم شده به هشدارها و انتقادهای وی شدیدا نیازمند است.
دوری اعراب از ایران، سناریوهای مطلوب غرب را تقویت میکند. هیکل با تقسیم جهان عرب به دو قطب شیعه و سنی مخالف و معتقد بود این تقسیم یکی از بزرگترین جنایات در تاریخ اسلام است.
هیکل همواره بر وحدت جهان اسلام تاکید داشت و دوری ایران و مصر را به مصلحت خاورمیانه نمیدید.
از برخورد کشورهای عربی با ایران شدیدا ناراحت بود و گفت: «جای بسی تأسف است که ما بدون دلیل و به نفع آمریکاییها، روابطمان با ایران را از دست دادیم... آمریکاییها کاری کردند که ما جنگ با اسرائیل را فراموش کنیم و به جای آن درگیر شیعه و سنی شویم...».
۲۱ فروردین ۱٣۹۴ هیکل در مصاحبه با تلویزیون سیبیسی مصر گفت: «جان کری به کشورهای خلیج فارس اعلام کرد که بزودی توافق هستهای با ایران امضاء خواهد شد. به همین خاطر کشورهای خلیجفارس، در راهاندازی عملیات عاصفه الحزم علیه یمن عجله کردند».
وی یمن را یک «آتشفشان خاموش» در جنوب شبهجزیره عربی توصیف کرده و گفته بود انفجار این آتشفشان کل منطقه را دربرخواهد گرفت و به طور قابل توجهی کشورهای حاشیه خلیجفارس را تحت تاثیر قرار میدهد و از توسل عربستان به گزینه نظامی در یمن بارها انتقاد کرده بود.در سیاست، فرهنگ و اندیشه قلم میزد و نیم قرن مشهورترین روزنامهنگار و نویسنده در مصر و خاورمیانه بود.
رویدادهای زمان یک پادشاه و هفت رئیسجمهور مصر را درک کرده و حافظه تاریخی و صندوق اسرار مصر بود.
دوستی صمیمیای با جمال عبدالناصر داشت و طرف مشورت مراکز تصمیمسازی در مصر و جهان عرب بود. نقش بزرگی در سیاستهای داخلی و خارجی مصر بهویژه پس از ۱۹۵۲ داشت.
انتقادات او از سادات موجب شد در سال ۱۹۷۴ از سردبیری الاهرام کنار گذاشته شود و مشاور رئیسجمهور باقی بماند. بیش از ۴۰ عنوان کتاب تالیف کرد و کتابهایش به ٣۱ زبان دنیا ترجمه شد. در ٨۰ سالگی تصمیم گرفت از نوشتن دست بکشد، اما نتوانست، چون دیگر متعلق به خودش نبود و ارتباط خود را با علاقهمندانش از طریق گفتوگوهای تلویزیونی ادامه داد.
با شروع جنگ جهانی دوم، در حالیکه ۱۹ ساله بود در مجله «اجیپشن گازت» کار خود را با پوشش اخبار و تحولات جنگ آغاز کرد. هیکل فعالیت حرفهای خود را در نشریات «روز الیوسف"، «أخبار الیوم» و «آخر ساعه» ادامه داد.
در ۲۹ سالگی سردبیر «آخر ساعه» شد و در نهایت به الأهرام رفت. از سال ۱۹۵۷ سردبیر الأهرام شد و تا ۱۹۷۴ ادامه داشت.
در دوران سردبیری او الأهرام یکی از ۱۰ روزنامه برتر دنیا شد. در سال ۱۹۶٨ مرکز مطالعات استراتژیک الاهرام را پایهگذاری کرد.
با حفظ سمت سردبیری، در سال ۱۹۷۰ با اصرار ناصر، وزیر ارشاد قومی مصر شد در حالیکه سه مرتبه پیشنهاد وزارت را نپذیرفته بود. در همین سال جمال عبدالناصر فوت کرد.
پس از ناصر با سادات، روابط حسنهای داشت، اما به تدریج منتقد برخی سیاستهای او از جمله گرایش مصر به غرب پس از جنگ اکتبر ۱۹۷٣ تا امضای کمپ دیوید در ۱۹۷٨ شد، تا این که در سال ۱۹٨۱ به همراه گروهی از نویسندگان منتقد کمپ دیوید به اتهام تشویش اذهان علیه امنیت قومی مصر به دستور سادات به زندان رفت.
چند روزی نگذشت و سادات ترور شد. سپس به دستور مبارک که برای هیکل احترام ویژهای قائل بود از زندان آزاد شد و فقط به نگارش کتاب و ارائه تحلیلهای سیاسی مشغول بود.
واقعگرایی و نگاه استراتژیک به تحولات خاورمیانه و جهان، به او اعتباری فراتر از یک روزنامهنگار داده بود. با اینکه به مراکز قدرت در مصر نزدیک بود، اما از نقد سیاستهای حاکمان، غافل نشد.
شاهدی آگاه و خردمند بر تحولات خاورمیانه پس از جنگ جهانی دوم و تحولات سیاسی مهم منطقه در فلسطین، ایران و مصر در ۷۰ سال گذشته بوده است.
به خاطر سفرهای متعدد به ایران و گفتوگوهایی که با سیاستمداران و شخصیتهای متفاوت ایرانی انجام داده بود، از ایران شناخت خوبی داشت و نگاهش نسبت به ایران مثبت بود. تحولات ایران را از سال ۱٣٣۰ و سپس کودتا علیه دولت ملی مصدق دنبال میکرد.
کتاب «ایران روی آتشفشان» را پس از سفر یک ماهه به ایران تالیف کرد. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دو بار در سالهای ۱٣٣۰ و ۱٣۵۴ به ایران سفر کرده بود. با دکتر حسین فاطمی دوست بود و به دفتر روزنامه باختر امروز رفت و آمد داشت.
هیکل مصدق را به مصر و جمال عبدالناصر معرفی کرد. گفته میشود ملی کردن کانال سوئز را جمال عبدالناصر از مصدق ایده گرفت. قبل از انقلاب اسلامی با بسیاری از شخصیتهای ایرانی از جمله محمدرضا پهلوی، آیتالله کاشانی و دکتر مصدق مصاحبه کرده بود. در جریان تحولات انقلاب اسلامی، یک بار در پاریس و یک بار در تهران با حضرت امام خمینی (ره) مصاحبه و گفتوگوی رسانهای داشته و کتابی مهم با عنوان «توپهای آیتالله» درباره انقلاب اسلامی تالیف کرد.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|