فمینیسم؛ جنبشی که آینده اش گذشته است- ناصر اصغری



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۵ اسفند ۱٣۹۴ -  ۲۴ فوريه ۲۰۱۶


روز جهانی زن یادآوری چندین باره جنگ بر سر حقوق برابر زنان، نه صرفا در برابر قانون، بلکه در تمام شئون زندگی است. برابر حقوقی زن امروز دیگر بر سر اسم خشک و خالی زن بودن و یا حتی جنسیت او نیست، بر سر برابری واقعی او در مواجهه با ناامنی و جنایات، خشونت و اذیت و آزار روزمره فیزیکی، سیاسی، اجتماعی و مهمتر اقتصادی است؛ چرا که ریشه همه این اذیت و آزار و ناامنی ها در نابرابری اقتصادی و در مناسبات کارمزدی است. برابری حقوقی، که اسم دیگری است برای برابری در برابر قانون، امروز دیگر معضل زنان نیست. گرچه عروج اسلامیسم بسیاری از این حقوق را در کشورهای اسلام زده از جامعه بازپس گرفته است، اما اینها عقب نشینی‌های مقطعی هستند. دستآوردهای حقوقی زنان دیگر ثبت شده اند و با عروج دوباره اسلامیسم و فاشیسم که اینجا و آنجا عقب نشینی هایی را به جامعه تحمیل می کنند، این حقوق ثبت شده را نمی توانند به نقطه صفر برگردانند.
در آستانه روز جهانی زن ٢٠١٦، دنیا یک بار دیگر در برابر این حقیقت زمخت قرار گرفته است که برای خلاصی از وضعیت دهشتناکی که دنیا را فراگرفته و قربانیان اصلی‌اش هم عمدتا زنان و کودکان هستند، چه می شود کرد!؟ برای پوست و گوشت دادن به این مسئله، موضوع را با هیاهوئی که طرفداران هیلاری کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا حول "فمینیسم" و فمینیست بودن ایشان راه انداخته اند، توضیح می دهم.

ربط فمینیسم به آزادی زن
طرفداران مشهور هیلاری کلینتون، (مشهور از نوع سینمائی آن)، افرادی مثل گلوریا استاینم (Gloria Steinem) و مادلین آلبرایت که به کمک کمپین در حال زوال کلینتون برخاستند، بر فمینیسم او و جایگاه فمینیسم در انتخابات این مرحله ریاست جمهوری آمریکا تأکید کردند. اظهارات آنها قبل از آنکه کمکی به خانم کلینتون بکند، سوراخ‌های قایق در حال غرق ایشان را گشادتر کردند. استاینم که از پیشقراولان فمینیسم در آمریکاست درباره دختران جوان، که آمار نشان می دهد زنان بین سنین ١٨ تا ٢٤ سال، حدودا ٨٠ درصد از برنی ساندرز، رقیب اصلی کلینتون حمایت می کنند، گفت: "دختران جوان به این خاطر دنبال سندرز هستند که پسران جوان آنجا هستند و این دختران دنبال پسران می دوند." او بخاطر این اظهارنظر زیر فشارها و انتقادات زیادی قرار گرفت که دو روز بعد در یک اطلاعیه مطبوعاتی رسما از زنان جوان طلب پوزش کرد.
مادلین آلبرایت هم، که در دوره قتل عام کودکان عراقی وزیر امور خارجه آمریکا بود، در یکی از میتینگهای انتخاباتی کلینتون گفت: "زنانی که از هیلاری حمایت نمی‌کنند، جایشان گوشه خاصی در جهنم است."، "می شنوم که همه از انقلاب حرف می‌زنند، انتخاب هیلاری به ریاست جمهوری یک انقلاب است." اشاره او به "انقلاب"، امکان انتخاب یک زن به ریاست جمهوری آمریکا است.
بالاتر گفتم که حقوق قانونی برابر زنان در دنیا و سیاست امروز تثبیت شده است. اگر در عربستان و کویت و قطر هنوز بی حقوق است، این از استثنائات است. از استفاده سیستم امروز سرمایه داری از پسمانده های قرون وسطاست. اگر زن در ایران به موقعیت نصف مرد رانده شده است، مدیون سرکوب گروه‌های حزب الله است. زن امروز در غرب نه برای حق رأی و نه برای حق انتخاب شدن و انتخاب کردن در سمتهای دولتی، بلکه برای یک زندگی و دنیائی بهتر و برای حق داشتن شغل، بیمه، رفاه و دستمزد برابر مبارزه می کند. کنه فمینیسم مبارزه برای حق برابر قانونی، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن (در رأی گیریها) است. کلینتون و حامیانش نمی توانند این را سپربلای خود بکنند که گویا انتخاب یک زن به ریاست جمهوری آمریکا تمام آن مشکلی است که زنان امروز با آن مواجه‌اند! اگر مسئله این است، ظاهرا انتخاب مارگارت تاچر و بی‌نظیر بوتو باید تمام مصائبی را که زنان در بریتانیا و پاکستان با آن مواجه بودند حل می کرد.
اما مسئله برای کلینتون و آلبرایت حتی برابری حقوقی زنان هم نیست. برای آنها مسئله سیاستهای دولت آمریکاست که همه سیاستمداران پارلمانی حزب دمکرات کلینتون را نماینده بهتری برای سیاستهای آن حزب می‌دانند. کلینتون در ده - بیست سال گذشته در تمام تصمیم‌های خونین و کشت و کشتار هیأت حاکمه آمریکا دست داشته است. آلبرایت را که با قتل عام بیش از ٥٠٠ هزار کودک عراقی می شناسند، رسما در یک برنامه تلویزیونی در جواب به این سئوال که: "آیا کشتن ٥٠٠ هزار کودک عراق ارزش داشت؟" جوابش "آری" بود. این شخصیت‌ها هیچگونه ربطی به آزادی زن ندارند. اتفاقا در محکم کردن زنجیر به پای زنان بیشترین تأثیر را هم داشته اند!
مطالبات امروز زنان و همچنین موانع امروز آزادی زن بسیار فراتر از برابری در مقابل قانون هستند. اشاره کردم که هم کلینتون و هم آلبرایت وزرای مهمترین کابینه دولت آمریکا بودند. کاندولیزا رایس یکی دیگر از وزرای امور خارجه آمریکا بود. مارگارت تاچر نخست وزیر یکی از مهمترین کشورها بود. ایندیرا گاندی نخست وزیر کشور زنان بی حقوق بود. اینها دمار از روزگار زنان در آوردند. پس مسئله بی حقوقی زنان در عرصه اقتصادی است. در سیاستهایی است که او را از بازار کار و استفاده از مواهب تولید در جامعه دور نگه      می دارند.
نه تنها درباره مسئله زنان، بلکه در عرصه‌های دیگر هم جنگ ما بر سر صرف برابری حقوقی نیست. برابری حقوقی را در همه عرصه ها، از جمله برابری حقوقی زنان، برابری حقوقی سیاهان، برابری حقوقی همجنسگرایان و غیره میتوان نشان داد که به دست آورده‌ایم، بدون اینکه برابری در امکان دسترسی به مواهب زندگی مرفه متحقق شده باشند. بی انصافی است اگر کسی انتخاب باراک اوباما به ریاست جمهوری آمریکا را برابر با بهتر شدن شرایط زندگی سیاهان آمریکا بداند.
هیلاری کلینتون در یکی دو دهه گذشته یکی از مهره های اصلی سیاست داخلی و خارجی آمریکا بوده که هر چه بیشتر زنان را بی‌حقوقتر کرده است. بخش وسیعی از کارگرانی که حداقل دستمزد می گیرند، زنان هستند. مشکل زنان امروز بر سر آلت تناسلی و جنسیت کاندید ریاست جمهوری و نخست وزیری نیست. حملات وحشیانه به مادران تنها (Single Mothers) را مارگارت تاچر شروع کرد. اسلامیسم، که درنده ترین جنبش سیاسی دنیا امروز در حمله به حقوق ابتدائی زنان است را همین کلینتون پر و بال داد.

مطالبات امروز زنان
کمپین برنی ساندرز طیف وسیعی از سوسیالیستها و آزادیخواهان، از جمله فعالین حقوق زنان را بخود جلب کرده است. جدا از اینکه درباره ساندرز و "سوسیالیسم" او چه فکر می کنم، در جائی که حرف زدن از "سوسیالیسم" گناه کبیره بود، جائی که کاندیدی در مقابل هیلاری کلینتون و حزب جمهوریخواه معرفی نمی‌کنم، کشتی گرفتن با ساندرز در چشم جامعه نتیجه‌ای وارونه خواهد داشت. خود ساندرز سوسیالیسمش را رایگان کردن تحصیلات دانشگاهی، کار، رام کردن "وال استریت" و یکسری مطالبات اینچنینی معنا کرده است. این در بهترین حالت همان اقتصاد دولتی جان مینارد کینز است که در سالهای اخیر طرفدارانش بیشتر شده‌اند. "سوسیالیسم دمکراتیک" او دهها اشکال سیاسی عمده دارد، هم در سیاست خارجی‌اش و هم در سیاست داخلی‌اش. این مهم را باید تفکیک کنیم که اینجا بحث بر سر ساندرز نیست. بحث اینجا "انقلابی" سلبی بر علیه وضعیت موجود است که ساندرز را جلو رانده است.
فعالین سوسیالیست و برابری خواهی که به کمپین او جلب شده اند از برابری واقعی حرف می زنند. همین فعالین جامعه را حول مسائل حاد و یک زندگی کمی بهتر بسیج کرده‌اند که خواست کار و آینده‌ای بهتر از جمله مطالباتشان است. زنان جوانی که به رتوریک "فمینیسم" کلینتون و آلبرایت بی اعتنائی می کنند. در جواب به اینکه چرا در برابر یک زن از ساندرز حمایت می کنند، به تمسخر جواب داده اند که اینجا مسئله بر سر آلت تناسلی کاندیدها نیست. سوزان ساراندون (Susan Sarandon) که یکی از هنرپیشه های محبوب هالیوود و اتفاقا یک فعال اجتماعی خلاف جریان هم هست، از کمپین ساندرز حمایت می‌کند و در تویتی در مورد هیاهوی "انتخاب یک زن" و حمایت آلبرایت و استاینم از فمینیسم کلینتون می گوید: "اینکه به یک کاندیدی رأی می دهم صرفا به این خاطر که او زن است، توهین به زنان است!" مسئله بر سر زندگی و آینده است! مشکل امروز زنان آمریکا، مثل زنان در همه جای دنیا، بی حقوقی در امکانات اقتصادی است. چند سال پیش آمار منتشره خبر از این می داد که میانگین دستمزد زنان مثلا در آمریکا ٢٢.٤ درصد کمتر از مردان است. کلینتون از "فمینیسم" حرف می زند، زنان آزادیخواه و برابری طلب از Pay Equity حرف می زنند. فمینیسم هیچوقت پرچمدار این مطالبه نبوده است. کمپین ساندرز اتفاقا با حرف زدن از همین مقوله، که "برابری در دستمزد"* بهترین ترجمه آن است، طیف وسیعی از زنان (و همچنین رنگین پوستان) را به میدان آورده است. کمپین ساندرز پرچم افزایش حداقل دستمزد به ١٥ دلار را بالا برده که بخش وسیعی از کارگرانی که حداقل دستمزد می گیرند و امروزه در بسیاری از ایالات آمریکا از ١٠ دلار هم کمتر است، "مادران تنها" (زنان سرپرست خانواده) هستند. کلینتون به اصطلاح فمینیست در برابر این مطالبه خاموش است و به چرندیات "باید واقع بین بود" متوسل شده است. بقول میشل الکساندر (Michelle Alexander) که از فعالین چپ خلاف جریانی حقوق زنان است و ایده حمایت از هیلاری کلینتون از جانب زنان و رنگین پوستان را مسخره خوانده است، می گوید "هر کس که گفت "باید واقع بین بود" را باید به حال خودش تنها گذاشت."
کمپین ساندرز همچنین بر حق متشکل شدن و برداشتن موانع قانونی کارفرما پسند بر سر راه متشکل شدن کارگران تأکید دارد که نه تنها کاندید "فمینیست" در این باره سکوت کرده است، بلکه بیشترین سود آن شامل حال کارگرانی می شود که بی حقوقترین بخش کارگران هستند. این بخش از کارگران "بر حسب اتفاق" زنان هستند! تاریخ نشان داده است که در محیط‌هایی که کارگران متشکل هستند، قوانین نابرابر و تبعیض آمیز، ریشه‌ای‌تر از آن محیط، چه در رابطه با کارفرما و چه در رابطه با روابط کارگران زن و مرد، جارو می‌شوند. موضوع بی ارزش جلوه دادن "کارهای زنانه" توسط فعالین کارگری و همین تشکل‌های کارگری پیگیری شده و به چالش کشیده شده است. فرهنگ توده‌ها، چه در محیط کار و چه در محلات کارگری، توسط فعالین کارگری و اجتماعی و باز هم فعالین تشکل‌های کارگری عوض شده است.

در پایان
بحث اینجا بر سر مقایسه هیلاری کلینتون و برنی ساندرز نیست. بحث اینجا بر سر موقعیت زن در جامعه و مبارزه برای رسیدن به برابری واقعی است. کمپین برنی ساندرز، و عمدتا بخاطر فعالین سوسیالیستی که در این کمپین فعال هستند، مسئله بیحقوقی زن را بار دیگر جلو صحنه رانده و به بحثی داغ در جامعه آمریکا تبدیل کرده است. کمپین ساندرز به بحثی داغ در جامعه آمریکا دامن زده که چگونه می شود از این وضعیت عبور کرد. که چه عواملی واقعا مانع آزادی زن هستند. نه تنها هیلاری کلینتون و فمینیسم ربطی به این مسائل ندارند، بلکه خود صورت مسئله هستند. اگر انسان واقعا در موقعیتی قرار بگیرد که تپانچه ای بر شقیقه اش باشد تا بین هیلاری و بیل کلینتون یکی را انتخاب کند (که بقول میشل الکساندر سابقه سیاسی چندش آوری دارند)، شاید با اکراه هیلاری را انتخاب کند، اما این "انتخاب" دیگر انتخاب نیست.
با جلو آمدن آلترناتیوی که بخواهد دنیا را از دست سرمایه داری، چه با چهره انسانی و چه با چهره وقیح و وحشیانه اش نجات دهد، خود ساندرز از یادها پاک خواهد شد. باز تکرار و تأکید کنم که بحث بر سر ساندرز نیست. بحث بر سر مبارزه و دیالگوی است که بر سر بیحقوقی در جامعه آمریکا و در کل دنیا در گرفته است.

توضیح:
=======
* چند سال پیش در مقاله "شغل زنانه، شغل مردانه" در توضیح Pay Equity نوشتم: ((پدیده‌ای که امروزه می‌توان با آن کار برابر و در نتیجه دستمزد برابر را توضیح داد و تحلیل کرد،Pay Equity است. شاید "برابری در دستمزد" بهترین و نزدیکترین ترجمه فارسی آن باشد. تعریفی که از این مقوله شده است، چنین است: "دستمزد برابر برای کار متفاوت اما معادل."
یک نکته را مورد بحث مقاله حاضر، لازم است که توضیح بدهم، که در مقوله "دستمزد برابر در ازاء کار اجتماعا برابر"، یا همان "دستمزد برابر برای کار متفاوت اما معادل"، "برابری" مد نظر است. یعنی برابری در کارهای الزاما برابر؛ نه اینکه همه کارها برابرند و در نتیجه باید دستمزد و مزایای برابر بگیرند. این آخری وظیفه‌ای است که سوسیالیسم و جامعه‌ای که کار مزدی در آن لغو شده است، به آن جواب می‌دهد؛ اما ما فعلا در باره خود سیستم سرمایه داری حرف می‌زنیم.
"برابری در دستمزد" (Pay Equity) ـ بقول متخصصین این عرصه ـ ابزاری است که برابری را بسنجد و بر مبنای آن ارزش مالی برای آن تعیین کند. برای مثال، در خود عرصه "کار مردانه" در سیستم سرمایه‌داری، به کار در اداره آتش نشانی با همان ارزش مالی در سطح کار در مثلا جمع آوری زباله در خیابان‌ها نگریسته نمی‌شود. یا در عرصه "کار زنانه" کار معلمی با کار در نساجی‌ها، هم سطح در ارزش مالی نیست. یعنی اولی ارزش مالی بیشتری از دومی دارد. "برابری در دستمزد" هم با در نظر گرفتن همه جوانب می‌خواهد هم سطح بودن یک "کار زنانه" با یک "کار مردانه" را بسنجد و بر مبنای هم سطح بودن آنها، ارزش مالی برای "کار زنانه" تعیین کند. (این نکته مهم است تا ذکر شود که "برابری در دستمزد" فقط ارزش مالی برای "کار زنانه" تعیین می‌کند، نه "کار مردانه". کار مردانه صرفا حکم ابزاری است برای مقایسه.) "برابری در دستمزد" ابتدا با در نظر گرفتن رشته‌ای از کار و درصد زنانی که در آن رشته اشتغال دارند، به این نتیجه می‌رسد که آن کار زنانه است یا مردانه. "برابری در دستمزد" چندین کاتاگوری از یک کار زنانه را در نظر می‌گیرد و آن را با یک کار مردانه مقایسه می‌کند. در این مقایسه، وظایف کارگر، مسئولیت‌های کارگر، مدارک تحصیلی کارگر، ساعات کار کارگر و غیره در نظر گرفته می‌شوند و آن را با کاری در عرصه کار مردانه می‌سنجد و بر همین مبنا ارزش مالی برای آن تعیین می‌کند. این "ابزار" تا حدودی معضل "دستمزد برابر در ازاء کار برابر" را جواب داده است. منظورم این نیست که اکنون مشکل نابرابری در پرداخت دستمزدها حل شده است، بلکه اکنون ابزاری در اختیار فعالین برابری طلبانه عرصه جنبش زنان قرار دارد که می‌شود با آن در وضع معیشتی زنان پیشروی‌هایی کرد.))
١٩ فوریه ٢٠١٦