رأی دادن در رژیم ولایت فقیه نافی حق حاکمیت ملی و حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش - شهاب جم



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۶ اسفند ۱٣۹۴ -  ۲۵ فوريه ۲۰۱۶


تجربه نشان داده است که نظام ولایت فقیه با رأی مردم تضادی بنیادین دارد. این تضاد از دوره اولین رئیس جمهور منتخب مردم ایران، ابوالحسن بنی صدر نمایان شد تا کار به "کودتا" علیه منتخب مردم و آرائ ملت کشید (وقتی برای مقابله با مردم حامی رئیس جمهور از اسلحه و قشون کشی به تهران- مطابق خاطرات آقای رفسنجانی- استفاده می شود و به سرکوب مسلحانه متوسل میشوند نامی جز کودتا نمیتوان بر آن نهاد)، از آنروز تا بحال نظام، پیوسته مردم را در مدار بسته "انتخاب" میان بد و بدتر قرار داده و هرچه زمان گذشته فضا محدودتر و مدار کوچک تر شده و در نتیجه فضای تنفس سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی مردم بسته تر و معاش آنها دشوارتر شده است.

پاره ای ازسیاسیون اهل قلم رأی دادن را "حق" تلقی کرده و می گویند با شرکت در انتخابات نظام از این حق خود استفاده می کنیم. این تلقی نادرستی است، چرا که " رأی دادن" وسیله است، وسیله‍ی اعمال حق، حق حاکمیت ملی، حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش. با این حساب رأی دادن در نظامی که دستگاه ولایت فقیه در مراحل مختلف می تواند این رأی را برنتابد و آنرا به طرق مختلف از نظارت استصوابی گرفته، تا انواع تقلب ها تغییر دهد و این کار را تا " کودتا" علیه حق حاکمیت ملی (مورد بنی صدر) و رأی مردم (مورد میر حسین موسوی) کشانده، جنایات علیه عامه مردم و سرکوب آنها و زندان و هجرت و حصر را برای ایستادگان بر حق، به ارمغان آورد. "رأی دادن" در این نظام، فارغ از آنکه به چه کسی رأی می دهی، به معنای آن است که قبول میکنی ولی فقیه و دستگاه او صاحب اختیار آرائ ملت است! و این نقض روشن حق حاکمیت یکایک إفرادی است که رأی می دهند؛ بنابراین "رأی دادن" که وسیله‍ی اعمال حق حاکمیت ملی است، به ضد خود یعنی وسیله‍ی سلب حاکمیت ملی و وسیله‍ی سلب حق تعیین سرنوشت انسان توسط خویش تبدیل شده است.

اما امروز و در حالیکه کشور درگیر بحران های پیاپی است و علیرغم تجربه های بدست آمده، عده ای می گویند:

رأی می دهیم، چون إصلاحات گام به گامِ توأم با آرامش را به انقلاب و پیامدهای آن ترجیح می دهیم.

می گوییم: بسیار خوب، اما آیا اصلاح معنایی جز پذیرش تغییر در روش ها، رفتارها و اصلاح ساختار نظام حاکم در جهت اعمال حقوق ملی و خواست های مردم دارد؟ اگر چنین است کدام نظام دیکتاتوری در جهان و در طول تاریخ را سراغ دارید که خود بخود دست به اقداماتی ازین دست زده باشد؟ تمامی نظام های خودکامه، زمانی تن به اصلاحات می دهند که زیر فشار نیروی متراکم مردم قرار گرفته باشند و مادامیکه در برابر این نیرو احساس ضعف نکنند، امکان عقب نشینی و آغاز حرکت های اِصلاحی در زمینه های اَساسی حقوق مردم وجود ندارد. باید پرسید آیا تجربه حکومت اصلاحات و مجلس ششم در برابر ما نیست؟ آیا خاتمی رهبر اصلاحات درون این نظام که با لب خندان و شعار جامعه مدنی آمد، عاقبت با چشم گریان و اعلام نقش خود بعنوان "تدارکاتچی نظام" نرفت؟! آیا تجربه‍ی إصلاحات نظام ولایت فقیه که مردم را به حرکت درون چارچوب نظام می خواندند و هر حرکت اعتراضی بیرون از خواست نظام را تندروی تلقی می کردند، منجر به پیدایش حکومت احمدی نژاد نشد؟ آیا خاتمی که اکنون مردم را به رأی دادن به لیست " امید" فرا می خواند، می تواند به این پرسش پاسخ دهد که امید مردم در خرداد ٧٦ بیشتر بود یا امروز پس از گذشت ١٨ سال که از تلاش برای اصلاح درون نظام می گذرد؟! کار اصلاح درون این نظام به جایی کشیده که حتی پخش تصویر و سخن رئیس جمهور اصلاحات هم ممنوع است! تجربه به ما می گوید: جریان إصلاح طلب زمانی موفق می شود و گام به گام به پیش می رود که فضای حرکت و زمین بازی را "مردم و حقوق آنان" قرار دهد و به این ترتیب نظام را وادار به گسستن بندها و در نهایت شکستن ساختار دیکتاتوری نماید. در حالیکه رژیم توانسته است با ایجاد مدار ترس، مردم و اصلاح طلبان را میان بد و بدتر گرفتار کند و پیوسته فضا را تنگ و تنگ تر کند، تا جایی که امروزه به یک باره همه‍ی اصلاح طلبان آرام را نیز رد صلاحیت کرده و مجموعه‍ی اصلاح طلبان حتی نمی توانند یک سخنرانی بدون مزاحمت و آرام انجام دهند. در فضای اجتماعی هم شاهدیم کار بجایی کشیده است که حتی به فیلم و سینما هم رحم نمی کنند و فیلمی که با مجوز وزارت ارشاد ساخته شده را از پرده پایین می کشند و یا کنسرت های مجاز داخل کشور را بهم می ریزند. اینها حاصل اینست که فضای اصلاحات را بدون هیچگونه تعریف روشنی از چیستی اصلاحات و چگونگی انجام و ابزارهایش در تنگنای مشخص شده توسط رهبری نظام قرار داده اند و این امر اصلاحات را به "اصلاح مردم" در جهت خواست ولایت فقیه تبدیل کرده است. امروز مردم ما (کسانی که رأی می دهند) نه به امید تغییری اساسی، بلکه تنها برای آنکه آدم های به شدت مطرود جامعه حذف شوند، پای صندوق می روند! و از ترسِ بدها به بدترین ها کشیده می شوند. همانطور که گفته شد، هم ساختار نظام به روشنی گویاست، و هم تجربه به ما می آموزد که اصلاح درون این نظام، به اصلاحِ مردم در جهتِ کاهشِ سطح توقعات آنان می إنجامد!

می گویند "رأی ما" شکاف های درون رژیم را تعمیق و گسترش می دهد. می گوییم آنچه این شکاف ها را موجب شده و بمرور زمان افزایش داده است، ساختار خودمختار، اما غیر پاسخگوی نظامی است که از طرفی باید مطابق میل و نظر ولی فقیه عمل کند، و از طرفی با معضلات و گرفتاری های اداره‍ی کشور روبروست. مسائل و مشکلاتی که اقتصاد کشور با آن روبروست، مسائلی نظیر آموزش و پرورش، بهداشت عمومی، نیاز مردم به کار، مسکن، راه، زیربنا ها، تأمین آب و برق و نان مردم، نیاز جوانان به شادی و تولید و ...، مسئول اجرایی نظام یعنی رئیس جمهور را ودار به تأمل در امور و داشتن برنامه و توجه به واقعیت جامعه می کند، در حالیکه رهبر نظام فارغ از این ها، در اندیشه‍ی رهبری جهان اسلام (بخیال خودش) و افزایش جمعیت شیعه و چگونگی حفظ و افزایش قدرتش است؛ بطور پیوسته منابع کشور را در جهت آمال خویش بکار می گیرد. منابعی که باید برای بهبود امور مورد نظر رئیس جمهور برای پاسخ به اداره‍ی جامعه در اختیار او باشد و وی بتواند با تکیه بر امکانات و منابع (فارغ از درستی یا نادرستی برنامه های روسای جمهور نظام)، کار خودش را بکند. همینجا نقطه‍ی تلاقی است. از یاد نبرده ایم "دُردانه" آقای خامنه ای، یعنی احمدی نژاد به حالت قهر و اعتراض یازده روز خانه نشین شد و عاقبت با عنوان "دولت انحرافی" کاخ ریاست جمهوری را ترک کرد! اختلاف و شکافی بین او و رهبر، که حاصل آرائ مردم نبود. راست این است که او حتی از روز اول هم با تقلب بالا آمد، سال ١٣٨٤ آقای کروبی که نفر دوم دور اول انتخابات بود، خوابش برد و بیدار شد و دید که احمدی نژاد را جایگزین او کرده اند و در دور دوم همان انتخابات هم تقلب به حدی بود که آقای رفسنجانی به خدا پناه برد. سال ١٣٨٨ هم که تکلیفش روشن است، او را به ضرب سرکوب و کودتا علیه رأی مردم به کرسی نشاندند، بنابر این شکاف بین او و دستگاه رهبری ناشی از رأی مردم نبوده، بلکه حاصل ساخت درونی این نظام و دعوای قدرت است.

در انتهای سخن، یادآور می شوم همواره حضور مردم موثر است، اما جایگاه و میدان حضور، نقشی تعیین کننده دارد. این بار همبستگی ملی در "نه بزرگ" به رژیم و عدم حضور در "انتخاباتی" که نافی حق حاکمیت ملی و تعیین سرنوشت مردم بوسیله‍ی خودشان است، بیرون آمدن از تنگنای بد و بدتری است که رژیم همواره مردم را در آن گرفتار، محدود و محدودتر ساخته است. با فراهم شدن این همبستگی و باور به خود، بیرون از خواست رژیم، اصلاح و تغییر آرام ممکن می شود.

ترس برخی از سیاسیون و مردم، از"سوریه ای" شدن ایران است. اما از عوامل مهم و موثر در تبدیل حرکت مسالمت آمیز اعتراضی مردم به روش های خشونت آمیز و جنگ داخلی، حضور و دخالت نیروهای خارجی در سوریه بوده است. از جمله حمایت بی دریغ رژیم ولایت فقیه هم از بشار اسد که "حفظ او را مهمتر از حفظ استان خوزستان "تبلیغ می کرد، کمک کار و توجیه کننده‍ی دخالت و حضور سایرین شد، تا جایی که روز بروز بر پیچیدگی مسائل آن افزوده شد و منجر به ویرانی کامل شهرها و آوارگی مردم مظلوم سوریه شده است. چنین به نظر می رسدکه حرکت ایران به سوی آزادی، می تواند راهگشای حل بحران های منطقه ای و شاید کلید صلح جهانی باشد.