"انتخابات" و اسب تروائی که قرار است حماسه بیافریند!
تقی روزبه
•
جابجائی چندنفر چه تغییر ملموسی در نتیجه نهائی بازی که با چینش رژیم پیشاپیش تضمین شده است به وجود می آورد، به جز پنهان کردن آن روی سکه یعنی این حقیقت که رأی سلبی به چند مهره فرتوت و عصا بدست رژیم، قبل از هرچیز مستلزم دادن رأی ایجابی و آری بزرگ به کلیت نظام و مهره های رژیم سراپا ارتجاعی و انگلی است که ثمرش به سبد مشروعیت سیستم ریخته می شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۷ اسفند ۱٣۹۴ -
۲۶ فوريه ۲۰۱۶
سه مشخصه مهم وضعیت، و نگاهی به تحولات دقیقه 90 در انتخابات فرمایشی!
ا- دوقطبی شدن نسبی صف آرائی جناح بندی های درونی حاکمیت با پیوستن سبزها و اصلاح طلب و اعتدالی ها و واصول گرایان میانه رو به یکدیگر در برابر اصول گرایان افراطی و بیت رهبری و سپاه.
2- تن دادن به قاعده بازی دیکته شده و مبتنی بر حذف بی مهابا و بی سابقه کاندیداهای مخالف جناح حاکم توسط رقبا و مشارکت فعال دراین بازی.
3- بکارگیری انواع ترفندها و تلاش های دو جریان و رسانه های داخل و خارج برای کشاندن جامعه به متن این بازی و جلب مشارکت حداکثری پیرامون دو قطبی حاکمیت. در این رابطه از یکسو شاهد دوپینگ سیاسی یک طرف از طریق رأی سلبی به چندمهره رژیم برای داغ کردن تنورانتخاباتی والقاء امکان یک پیروزی کاذب هسیتم، و البته از جانب دیگر اقدامات بازدارنده متقابل چون سازماندهی جابجاکردن رأی دهندگان از نقطه ای به نقطه دیگر (تهران) و افزایش خطر دستکاری احتمالی در آراء کاندیدها و ابطال صندوق ها و نظایر آن. حضور فعال شخص خامنه ای در صحنه و مداخله فعالش در سمت دهی به سود مجلسی کاملا همسو با خود، با سرلیستی و کارچرخانی گماشته مورد اعتمادی چون حداد عادل در یک طرف، و سخنان روحانی و رفسنجانی و رله آخرین پیام های خاتمی و موسوی و کروبی برای شکل دادن به مجلسی همسو با سیاست های دولت از سوی دیگر، تنها بخشی از آخرین فعل و انفعالات پایانی آخرین روزهای نمایش انتخاباتی است.
چنان که پیداست در دوره پسافرجام، طیف بندی های درونی نظام بیش از هر زمانی حول عقلانیت سرمایه دارانه و بازارمحور از نوع غربی از یکسو، و سرمایه دارانه اقتدارگرایانه، موسوم به اقتصاد مقاومتی و درونزا و مبتنی بر رانت های ویژه از سوی دیگر متمرکز شده که به معنای تمرکز حول پلاتفرم عقلانیت سرمایه از یکسو و حفظ و تقویت اقتصاد سیاسی و رانتی ولایت فقیه مطلقه از سوی دیگر است. معنای دیگر چنین رویکردی کناررفتن شعار کذائی نه شرقی نه غربی و جایگزین شدن شعار هم غربی و شرقی از سوی دو قطب درونی حاکمیت به سمت الگوهای مطلوب خود و کشاکش حول آن است. نفوذ از یک سو و برجام داخلی و دوم از سوی دیگر اسم شبی برای همین منازعات است. ناگفته نماند که هسته اولیه این نوع منازعه و صف آرائی ها از همان بدو تولد نظام جمهوری اسلامی همزاد و همراه آن بوده است اما اکنون آن چه که برجسته شده، شفافیت و صراحت یافتگی از یکسو و انباشتگی بحران از سوی دیگر است. سنگر گرفتن در پشت سر آزادی و عدالت اجتماعی، و ایجاد تقابل و تضاد مصنوعی بین آن ها برای تهی و بی محتوا کردن هر دو، با پوست اندازی هر کدام از طرفین در بستر زمان و شرایط، امروزه با کنار رفتن و زائل شدن ادعاها و پیرایه هائی چون توسعه سیاسی و مردم سالاری دینی و تقویت جامعه مدنی و یا شعارهای توخالی عدالت و رنگین کردن سفره و یارانه و استکبار ستیزی و بطورکلی خالی شدن از هر رنگ و بوی مطالبات مشخص و مردمی، چهره واقعی حاکمیت را بیش از پیش نمایان ساخته، ابزاری بودن شعارهای دروغین، و رابطه منازعات بالائی ها با منافع اقتصادی و سیاسی هر کدام از باندهای حاکمیت و طبقه سیاسی و اقتصادی مسلط بر جامعه و آقازاده های آن ها، عریان شده است.
نکات زیر برتشریح برخی از جنبه های این این پوست اندازی تمرکز دارد:
انتخابات نمایشی، و زین کردن اسب تروا!
این روزها هیاهوی زیادی پیرامون مقوله ای بنام به نام رأی حذفی پیرامون اسامی چند چهره اصول گرای افراطی به شکل ارائه لیست های مختلف، برپا شده است. می دانیم که اسامی موجود در این لیست ها همگی برگرفته از خروجی نهائی تأیید صلاحیت شدگان توسط شورای نگهبان است. و باز هم می دانیم که گزینش های بویژه این دوره با قلع و قمع و ردصلاحیت های بسیار گسترده ای که در کل عمر جمهوری اسلامی بی سابقه بوده همراه است که البته این مهم بدون استعلام از سپاه و بسیج، و همکاری و مداخله فعال آن ها امکان پذیر نبود. همانطور که جنتی با صراحت ابراز می دارد، هر کسی که کوچکترین زاویه ای با نظام و رهبری و اسلامی و فتته گران و... داشته بدون هرگونه تعارفی رد شده است. اگر هم از کسی بدلیل آن که چهره جدیدی بوده اطلاع و شناخت لازم وجود نداشته، بدلیل همین فقدان اطلاعات لازم ، تحت عنوان عدم احرازصلاحیت رد شده است. بهمین دلیل پرسیدنی است سر و صدائی که این روزها پیرامون اسب تروای رأی حذفی و هوشمند توسط رسانه های داخل و خارج کشور برپا شده، با پاشیدن گرد و خاک به چشم مردم قرار است چه دسته گلی به جمال آن ها بزند؟ آیا هیاهوئی که این روزها به عنوان جلو وعقب کشیدن و جابجائی چندین مهره به جلو و عقب در خبرگان رهبری برپا کرده اند، اگر ترفندی برای دو پینگ سیاسی و داغ کردن تنورانتخابات برای جلب مشارکت حداکثری نیست، پس چیست؟ اصلاح طلبان و موتلفین رنگارنگ آن ها می گویند مشارکت بالای 60 درصدی لازم است تا لیستی را که آن ها از میان دست چین شدگان شورای نگهبان بیرون کشیده اند، رأی بیاورد.
به همین دلیل با بکارگیری تمام امکانات و شخصیت ها و صرف همه اعتبار خود و دادن پیام های پی درپی در دقایق نزدیک به 90 بر آن شده اند تا هرچه بیشتر مردم را به پای بساط صندوق ها بکشانند و به تنور سوت و کور حاکمیت و هسته اصلی قدرت که خود به شدت منزوی شده و ناتوان از بسیج مردم است، رونق و گرما بدهند که فقط از دست آن ها برمی آید: بقول شاعر، طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد، در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد. خدمت واقعی و بی چشم داشت این حضرات به نظام با توجه به بضاعت اشان هم چون "اپوزیسیون" درونی نظام می کنند، جز درهم شکستن فضای بی اعتنائی مردم و تحریم به نمایش انتخاباتی رژیم نیست. و این بار اول هم نیست که آن ها در سربزنگاه های حساس، هم چون تحریم شکنان حرفه ای وارد معرکه شده و به داد نظام فرتوت و انباشته از بحران شتافته و می توان گفت که خدمت در این عرصه یکی از صادقانه ترین خدماتی است که آن ها نسبت به نظام انجام می دهند. گو این که صاحبان قدرت قدرش را ندانند و نمک خورند و نمکدان بشکنند و چوب بر سرشان بکوبند! اما چه باک! آن ها در هر حال و تحت هر شرایطی خلوصانه و قربت الی اله به این وظیفه خطیر خود عمل کرده و خواهند کرد. در حقیقت جناح حاکم سرتا پا فاسد و گندیده و تهی شده، به وساطت آن هاست که می تواند جو جامعه را کنترل کند و خود را به رخ جهانیان بکشد، و درهمان حال به آن ها نهیب بزند که در حاشیه بایستند و مبادا ساختار قدرت را از یکدستی بیاندازند و دچارچنان وضعیتی بکنند که بقول آن ها نزدیک بود در فتنه 88 اتفاق بیفتد. اساسا بدون داشتن این بال، جمهوری اسلامی تا کنون ماندنی نبود. فرانگشتاین ایران بدون چنین ساز و کاری از ساختارقدرت و منازعات جناحی قادر به برافراشتن پرچم ولایت مطلقه و حفظ اقتدارآن نبود.
با همه این تبلیغات و استفاده از رانت ها و رسانه های داخلی و خارجی، نگرانی از سوت و کور بودن فضای انتخاباتی در شرایطی که شمارش معکوس "انتخابات" آغاز شده هم چنان وجود دارد، چنان که مکرر در مکرر از این رهبر و آن شخصیت پیغام و پسغام رله می کنند. از رفسنجانی و روحانی و خاتمی و نوری و تاج زاده و بهزادنبوی و .... تا خانواده کروبی و نماینده موسوی در خارج به صحنه آمده اند با این سودا که از طریق گرو گذاشتن همه اعتبار داشته و نداشته خود و تشویق مردم به مشارکت گسترده و دادن رأی لیستی و حذفی، در هر دو مجلس آتی خانه تکانی کرده و توازن نیرو را بهم بزنند! با این وجود به گواهی برخی گزارشات رسمی و از جمله بی بی سی به نقل از منابع داخلی این تنور دو سه روز مانده به انتخابات، هنوز آن گونه که باید گرم نشده و جالب است براساس یک نظرسنجی داخل کشور که در این رسانه هم آمده، درصد کسانی که مخالف هردو جریان هستند (عدم شرکت کنندگان) از هرکدام از جریان های اصلی یعنی اصول گرا و اصلاح طلب و اعتدال گرا (و البته نه از مجموعه دو طیف اصلاح طب و اعتدال) بیشتر است! *
وظیفه اسب تروای ابداع شده چیست؟
بر طبق ادعاهای آن ها می توان با توسل به آراءهدفمند و حذف یا پائین کشیدن اسامی چند کارگزارشناخته و چهره شده حریف، و نیز دادن رأی به لیست های ائتلافی برای مجلسی همسو با دولت و خبرگانی بدون مثلت جیم و برخی مهره های دیگری دست یافت. اگراحتمال عواملی چون تقلب و ابطال صندوق های برخی مناطق و جابجائی جمعیت از مناطق دور به تهران و نظایر آن را نادیده بگیریم که که البته نمی توان نادیده گرفت، و اگر از این مسأله هم بگذریم که چه نسبتی بین سیاست های موردنظر دولت و مطالبات واقعی مردم وجود دارد، اما پرسش و مسأله اصلی آن است جابجائی چندنفر چه تغییر ملموسی در نتیجه نهائی بازی که توسط مهندسی و چینش رژیم پیشاپیش تضمین شده است به وجود می آورد، به جز پنهان کردن آن روی سکه یعنی این حقیقت که رأی سلبی به چند مهره فرتوت و عصا بدست رژیم، قبل از هرچیز مستلزم دادن رأی ایجابی و آری بزرگ به کلیت نظام ومهره های رژیم سراپا ارتجاعی و انگلی است که ثمرش اساسا به سبد مشروعیت سیستم و تقویت پایه های آن ریخته می شود. این مسأله بویژه در مورد مجلس خبرگان که همواره و تاریخا از فقدان مشارکت مردم و خلوت صندوق ها رنج می برده و اکنون در صدد است جایگزینی ارتجاعی و همتراز با خامنه ای برگزیند صادق است. چینش مجلس خبرگان چنان دقیق تنظیم شده است که حتی عناصری چون خاتمی و علم الهدی هم می گویند نگران نتیجه نیستند و تعدادی هم از این که نامشان در لیست رفسنجانی آمده اظهار برائت کرده اند.
همسوئی با دولت و عقلانیت بازارمحور چه رابطه ای با مطالبات مردم، کارگران و زحمتکشان که این روزها از قضا تهاجم خشن و داعشی وار به لایه هائی از آن ها در خیابان ها و متروها در جریان است، و نیز مطالباتی چون دمکراسی و درهم شکستن فضای استبداد دارد؟ آیا با این گونه فیل هوا کردن ها و جلو و عقب کشیدن دو سه تا کارگزار و مهره های فرتوت می توان تغییری در اوضاع و احوال بوجود آورد و یا دنبال حباب هواکردن هستید؟ در حقیقت مانور و تقابل بین نان و عدالت اجتماعی، و آزادی و دموکراسی واقعی نه فقط موجب بقاء هردو، هم استبداد و سرکوب شده است، بلکه خم کردن یک جانبه کفه به سود یکی آن دیگری را بازتولید کرده است (تناوب و رفت و آمد دولت هائی چون هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد و روحانی و...). ویژگی این نوع سیاست ورزی و معرکه گیری جز تقلیل مطالبات و مبارزات مردم علیه استبداد و فلاکت اقتصادی تا سرحد یک سری لفاظی های پوچ و توخالی و بازی های سرگرم کننده چون همراهی با دولت و عقلانیت اقتصادی بازارمحور، توهماتی چون آغاز برجام دوم و ملی، بجای تمرکز بر شکل گیری صف مستقل مردمی و علیه بنیان های وجودی نظام و عوامل بازتولیدکننده آن نیست. کنش معطوف به حضور در حقیرانه ترین وجه ممکن و کوته بینی مفرط سیاسی با شعار بسنده کردن به حداقل هائی که روز بروزحداقل تر هم می شوند، و در یک کلام فقر سیاست و تاکتیک و تهی کردن مفاهیم دموکراسی وآزادی و عدالت و جامعه مدنی نیست.
سیکل معیوب، ویرانگر وقدرگرایانه گزینش بین بد و بدتر که هیچ حقیقتی ندارد، حرکت به سمت باتلاق است که در آن هر تقلائی منجر به فرورفتن بیشتر در منجلاب ولایت مطلقه می شود. هرکس قبل از این که وارداین باتلاق و منجلاب شود و توان خود را در جدال با آن فرسوده کند، اگر از خود به پرسد، آن کسی که قاعده بازی ی را که نتیجه اش از قبل رقم خورده پذیرا شود، چگونه خواهد توانست علیه انقیاد استبداد مطلقی که سایه سنگین خود را بر تمامی امور و مقدرات کشور و زندگی مردم افکنده است، به پاخیزد؟ این سوال از این جهت نیز اهمیت دارد که هرکنش و پراتیکی فرهنگ و سلوک متناسب با خود را می آفریند و انحطاط و ابتذال فرهنگی و سیاسی از این طریق خویشتن را نهادی می کند. اصلاح طلبان قبل از هرچیز صداخفه کن خود هستند و بدست خود زمینه مناسب برای فشرده شدن حلقه طناب حریف برگلوی خویش را فراهم می کنند. تا آن جا که به مشی و جایگاه وهویت آن ها برمی گردد، حرکت به سوی باتلاق چه بسا سرنوشت گریزناپذیر این حضرات باشد و کسی نتواند از میل وافر آن ها به هم آغوشی با حاکمیت و رفتن به سوی باتلاق جلوگیری کند و چه بسا آن ها فی الواقع بخشی از همین باتلاق باشند. اما معضل و درد اصلی آن است که آن ها نیاز دارند و اصرارعجیبی هم، که در حرکت بسوی باتلاق و دریوزگی قدرت، مردم را نیز با خود همراه سازند و به قعرجهنم بکشانند. و برای این کار به اشاعه انواع آگاهی های کاذب و فریب ها و ادعاهای مجعولی می پردازند.
به هرحال، هنر رقصیدن با هر آهنگی که توسط ولی مطلقه کوک شود از خصایص بارزآن هاست.
پیشینه زین کردن اسب تروا
مشابه این گونه زین کردن اسب تروا البته با بسامد کمتری در سال 88 هم وجود داشت که سبزها پس از سپری شدن چندین ماه حساس از تظاهرات خیابانی و در جازدن که حاصل تناقض و دوگانگی ناشی از تقابل مطالبات رادیکالیزه شده جنبش اعتراضی و شعارهائی چون مرگ براستبداد و مرگ بر اصل ولایت فقیه، با شعارهای بازدارنده ای چون اجرای بی تنازل قانون اساسی بود، و درحالی که جنبش اعتراضی زیر فشار سنگین سرکوب حاکمیت و فقدان دورنمائی برای برداشتن گام های بعدی قرار داشت، برخی از همین نوع تاکتیسین ها، برآن شدند تا با ابداع اسب تروا و روانه کردن آن به اردوی حریف در مراسم بزرگداشت سالگردانقلاب بهمن، از درون اسب تروا بیرون جهند و فضا و مراسم را یک پارچه سبز کنند، که البته نقطه پایانی شد برای حضورخودشان، و آن اسب تروا هم چون مقوای باران خورده درهمان روز و ساعت ازهم فرو پاشید و معلوم شد که درونش هم هیچ سربازی وجود نداشت. بعدها حتی طراحان نابعه و خوش ذوق آن ناچار شدند از افتضاحی که به وجود آورده بودند، انتقادهائی از خود بکنند.
اکنون یک باردیگر گویا قراراست چنان مضحکه ای به اجرا درآید، اما با چند تفاوت مهم که نشان دهنده پوست اندازی این جریان ها در این فاصله زمانی است: نخست آن که اگر مضحکه اسب تروای قبلی در صحنه تجمعات و اعتراضات خیابانی جریان داشت، این بار قراراست در صحنه "انتخابات" و پای صندوق ها و بر اساس جلو و عقب کشیدن اسامی چند مهره از لیست مقابل جریان یابد. دوم و مهم تر آن که اگر آن موقع در متن خشم مردم و اعتراضات نسبت به تقلب و دستبرد گسترده حاکمیت به آراء عمومی جریان داشت، این بار درست برعکس آن، قراراست این شاهکار تاکتیکی در میدان عملا برسمیت شناخته شده دستبرد کلان به گزینش کاندیداهای نامطلوب از نظر جناح حاکم در پی فرود بی امان تیغه گیوتین نظارت استصوابی، به اجرا درآید. در حقیقت ردصلاحیت گسترده کاندیداهای مخالف میل رهبری و تقلب در صندوق ها، ماهیتا و به لحاظ نتیجه- تک قطبی کردن انتخابات- فرقی با هم ندارند، اما این حضرات بر آن شدند با بزرگواری آن را بروی خود نیاورند و با مهارتی که گویا در این مدت در پرش از مانع بدست آورده اند از روی آن بپرند و وارد متن بازی بشوند. انگار نه انگار که بقول خودشان 99 درصد مهره هایشان حذف شده و نتیجه از قبل رقم خورده است. از همین رو با شعار شرکت بی قید و شرط در انتخابات که به منزله خلع سلاح پیشاپیش خود بود وارد صحنه انتخابات شدند. رژیم هم البته چون عنکبوتی که تارهای خود را تنیده باشد، در انتظار لحظه هائی بود که دست و پای شکار پر چرب و چیل به تارهای تنیده شده اش اصابت کند، با مشاهده دست های بالارفته حریف، با خیال راحت و بقول یکی از مفسرین خود این حضرات با مبادرت به قتل عام سیاسی مخالفانش، شمشیر را از رو بست و در ابطال صلاحیت ها به کسی رحم نکرد. از آن جا که قواعد بازی، مهره های چیده شده، و داوری و تبلیغات، همه و همه دست یک طرف است، از همین رو تمامی همت این جریان در این بازی باخت باخت بر آن شده که نهایتا با جلب مشارکت حداکثری هم شده بتواند دو سه مهره را پس و پیش کند و با برپاکردن گرد و خاک، آن را هم چون یک پیروزی عنوان کند. اما همانطور که در سطور بعدی خواهیم دید این نوع پیروزی های خیالی اگر هم بدست آید، بسیار فرار و شکننده است.
بازی با مهره های اساسا سیاه!
چنین وضعیتی به یک بازی شطرنج می ماند که در آن 99 درصد مهره ها سیاهند و یک درصد سفید، آنهم راست ترین و نزدیک عناصر موسوم به اصلاح طلبی و میانه رو... که جناح حاکم به آن ها اعتماد ورزیده است، و یکی دوسال پیش حتی خوداصلاح طلبان هم اعتنائی به آن ها نمی کردند. چگونه کسی حاضر می شود در بازی شطرنجی که تقریبا همه مهره هایش سیاه است و نتیجه بازی و کیش مات شدن در آن از پیش روشن است، شرکت کند؟ البته برای پاسخ به چنین پرسشی نمی توان و نباید دنبال منطقی عقلانی بود. چنین منطقی یافت نخواهد شد و هرچه هم یافت شود، جز سفسطه و سرهم بندی لاطائلات (چون سخنان تاج زاده و امثال گنجی ها) نخواهد بود. واقعیت آن است که نیروی محرکه و انگیزه اصلی که جناح مقابل را به این حد از ورطه افلاس و خفت می کشاند، از آن جا برمی خیزد که آن ها خود را بخشی جدانشدنی از پیکره نظام و سهیم در بود و نبود آن تعریف می کنند و برهمین پایه به منطق گزین بین بد و بدتر در میان مهره های دست چین شده حاکمیت و قاعده بازی یک جانبه و دیکته شده تن می دهند. اما آن ها برای توجیه منطقی که به چیزی بیش از حماقت بی پایان نیاز دارد، باید برای فریب و جلب مشارکت در نمایش انتخاباتی به آن ها بقبولانند که درست است که تقریبا همه مهره ها سیاهند، اما برخی کمتر سیاهند و برخی بیشتر! و چنین است که مثلا جنایتکاران بنامی چون دری نجف آبادی و امثال وی که مسئولیت قتل های زنجیره ای را مستقیما برعهده داشته اند، در این چشم بندی به مهره های سفید تبدیل می شوند که قراراست حریف را کیش مات کنند! اما عاقبت دو سرباخت با مهره های یک رنگ نباید برکسی پوشیده باشد!
سبزی که بنفش شد و بنفشی که به زردی گرائید!
نگاهی به رویکردها و تحولات بیانگر نقطه عطفی از پوست اندازی است: همانطور که اشاره شد آن چه که در گزینش ها و ردگسترده و بدون تعارف نظارت استصوابی صورت گرفت، ماهیتا مشابه همان دستبرد گسترده به صندوق آراء سال 88 بود. اتخاذ این سیاست برای جناح حاکم که به هیچوقت خواهان تکرارگذشته نیست قابل فهم است. اما برای جناح مقابل و مدعیان اصلاح طلبی پذیرش قاعده بازی در وضعیت جدید، متضمن یک عقب نشینی بنیادی و باصطلاح استراتژیک است. دلیل این پوست اندازی برای درک شرایط نوین و صف آرائی های نوین حائزاهمیت است. سبزها و اصلاح طلبانی که در پشت سرخود تجربه 88 و طغیان توده ها و فراتررفتن مردم از محدوده ها و خطوط قرمز نظام و شعارهائی چون مرگ براستبداد و اصل ولایت فقیه را دارند، دیگر بهیچ وجه مایل به تکرار آن گونه صحنه ها نیستند. چرا که برای آن ها روشن شده است که قدم زدن درمیدان جنبش توده ای زمین مین گذاری شده است که به آن ها تعلق ندارد. این واقعیت را امروزه نه فقط در صف آرائی های جدید و در میدان عمل مشاهده می کنیم، بلکه در فرادستی گفتمان اعتدال و یا در بیانیه های امثال تاج زاده ها هم می بینیم که صراحتا شرکت بی قید وشرط در انتخابات و مرزبندی با اعتراضات خیابانی هم چون دو راهبرد اصلی آن است.
سخن پایانی
یکی از توهم ها و توهم پراکنی های خطرناک اصلاح طلبی جدید و پوست انداخته، و همه زوائد و اقمار آن ها و شبه اپوزیسیون در داخل و خارج آن است که گمان می کنند جناح حاکم حتی اگر آن ها بتوانند چند مهره را جلو و عقب بکشند، - که در قیاس با کل کرسی هائی که مشروعیب میبخشند چیزی جز طوفان در فنجان و جابجا کردن صندلی چند نفر در ماشینی که سکان هدایت و سمت وسوی حرکتش کلا در دست جناح حاکم است نیست، - گویا این خرده پیروزی باصطلاح خودشان نمادین آن ها را اگر بدست آید، به رسمیت خواهد شناخت! غافل از آن که آن ها با دو چالش بزرگ و محمتل در ارتباط با همین طوفان در فنجان مواجه اند بدون آن که حتی آمادگی کنش متقابل در برابر آن را داشته باشند: نخست، آن ها که قاعده بازی و داوری و نتیجه را از قبل تعیین می کنند، بعید است که دراین مورد هم دست روی دست بگذارند. برعکس آن ها به انواع اقدامات و تمهیدات متقابل و تاکتیک های خنثی کننده حتی اگر شده به شکل تقلب موضعی و یا جابجائی جمعیت و امثال آن مبادرت خواهند ورزید. ثانیا، و این مهم تر است، مگر اصلاح طلبان پوست انداخته نمی بینند، گویا در نقطه کور و بدون دید در حرکتند، که حریف قدر دارد تدارک سرکوب و بحران افرینی مرحله پس از "انتخابات" را از هم اکنون تدارک می بنند و طرح و نقشه آن را بر روی میزگذاشته است. آمدن خامنه ای برروی صحنه در آخرین دقایق و توصیف دقیق مجلسی که باید از دل انتخابات بیرون بیاید و نیز بیرون کشیدن مجدد شمشیر خطربزرگ نفوذی ها، اعم از نفوذی هایی که انگلیس و دیگرقدرت ها به آن ها لیست داده اند و حتی نفوذی هائی که خود از نفوذی بودنشان بی خبرند! و اخطار به خط کشی هائی چون میانه روها علیه تندرها و حزب اللهی ها، نشان از خواب های شوم و خطرناکی است که قدرت مسلط و شخص ولی فقیه دیده است. طی چنین مسیری برای حفظ قدرت مطلقه ولایت فقیه و نظام اجتناب ناپذیراست و بدیهی است چرت آن هائی را که فکر می کنند درعین تمکین به بازی در چهارچوب قواعد دیکته شده جناح حاکم، می توانند به شیوه خزنده پیشروی بکنند را پاره کرده و نشان می دهد که ابرهای بحران فارغ از قیل و قال و یاوه گوئی های تاکتیسیین های زین کردن اسب تروای مقوائی و یا پیام های رهبرانی امثال خاتمی و رفسنجانی و کروبی و موسوی و نوری ها و... و یا تاج زاده ها و حجاریان ها و دیگرصاحبان توهم ایجاد حماسه و تکانه های بزرگ در مجلس و ساختارقدرت، هم چنان در حال متراکم شدن است. تا مادامی که تمکین به بازی در چهارچوب قواعد دیکته شده توسط پوست اندازن جریان دارد، آن ها فاقد اهرم های لازم فشار و چانه زنی هستند و تعادل نیرو در ساختار رسمی قدرت به زیان آن هاست. از سوی دیگر آن ها نگران خیزش جامعه انباشته از بحران اند و به شیوه کاملا بهداشتی و کنترل شده از طرح مطالبات و ایجاد فضای حداقل برای سازمان یافتن حرکت های از پائین که ممکن است موجب خارج شدن کنترل حرکت از دست آن ها بشود، اجتناب می ورزند. آن ها تنها خواهان سیاهی لشکرند که در چهارچوب مطالبات و اقدامات عملی اشان حرکت کنند.
و چنین است که بطوراجتناب ناپذیر زمان پایان دادن به بازی در بالا و به سیاهی لشکر این یا آن جناح شدن توسط بخش هائی وسیعی از جامعه که دل به نتیجه این نوع بازی بسته اند، فرا رسیده است. در قطب بندی درون نظام پیرامون دو رویکرد باصطلاح اقتصاد با عقلانیت سرمایه داری بازارآزاد و با عقلانیت سرمایه داری انحصاری و رانتی، اقتدارگرا و کنترل شده، هیچ رنگ و بوئی از مطالبات مردم وجود نداشته و نمایندگی نمی شود. حتی دیگر از آن سایه روشن های توسعه سیاسی هم دیگرخبری نیست. در صورت خودآگاهی به تحولاتی که جریان دارد و مشاهده بن بست ها در بالا، طبعا شرایط مناسب تری برای شکل گیری قطب مستقل از حاکمیت و اجنتاب از سیاهی لشکر این یا آن جناح شدن، بر پایه پیوند ناگسستنی عدالت اجتماعی و آزادی، که فی ذاته بیرون از دایره مانورهای دو جناح پیرامون هرکدام از آن ها در برابرآن دیگری است، فراهم می گردد. بهره برداری از این زمینه ها و شرایط بالقوه مناسب برای شکل دادن به قطبی مستقل در برابر حاکمیت برای برون رفت از وضعیت بن بست و گشودن افق هائی در برابر جنبش ضداستبدادی و برابری خواه، واجد اهمیت است. بکوشیم که به سهم و توان خویش بر طنین این گفتمان و شکل گیری این قطب یاری برسانیم.
*- نظرسنجی ایسپا
www.bbc.com
*- ادعای انفعالی بودن تاکتیک تحریم و چندگزاره غلط!
taghi-roozbeh.blogspot.de
*- تناقضی بنام رأی اعتراضی
taghi-roozbeh.blogspot.de
|