در باب بی ریشه و ریشه دار
قهرمان قنبری


• با تحقیر او میخواهند اراده سر برآوردن او را کور کنند. تحقیر برای آنها فقط برای ارضای حس تفاخر و غیر بودگی شان در تمایز با توده های تحت استثمار نیست، بلکه بیشتر برای تهی ساختن انسانها از انسانیت شان است، آنها تحقیر می کنند تا در پروسه تاریخی تحقیر، تحقیر شده خود را چیزی همپای انسانها احساس نکنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۹ اسفند ۱٣۹۴ -  ۲٨ فوريه ۲۰۱۶


ریشه چیست؟ ریشه در حالت کلی مرکز ثقل و تغذیه است، ریشه در حالت خاص منفعت شخص و در حالت کلی منفعت کلی طبقه ای خاص است. ریشه دار فردی است با منافع خاص و مشخص. ریشه سرمایه داری ریشه در منافع مالی طبقه سرمایه دار دارد، ریشه دار در جدال طبقاتی در پِی حفظ و اِزدیاد منافع خود و هم طبقه ای های خود است، فیتیش و بت واره سرمایه دار سرمایه او است، او در فکر این است که همگام با سرمایه خود قدرت سیاسی خود را هم بسط دهد تا بالطبع آن بصورت موازی قدرت و سرمایه اش همدیگر را تقویت و به ازدیاد هم کمک کنند. شرکت او در پروسه سیاسی نه از احساس مسولیت اش نسبت به وطن، هموطنانش یا حس دلسوزی انسانی اش که بیشتر ناشی از ارضای حس خود پرستی و توام شدن رانت قدرت با ثروت و بالطبع آن إزدیاد هر دو آن است.

اما بی ریشه چیست؟ بی ریشه در حالت عام درختی است که مرکز ثـقل آن مشخص نیست و آب و غذایش توسط درختان ریشه دار مکیده می شود. بی ریشه در حالتی خاص به انسانهایی اطلاق می شود که در طول تاریخ توسط ریشه داران استثمار شده اند، بی ریشه گان از سوتغذیه رنج می برند، در حالی که نقرس بیماری همیشگی ریشه داران است. همه ریشه داران در مراحل تشکیل ادیان، ایده ها و کشورها و جدال قدرت وعده خدمت به بی ریشه ها را می دهند در حالی که بعداً جذب فیتیش سرمایه و قدرت می شوند و خود به استثمار کننده بی ریشه ها تبدیل می شوند! جدال بی ریشه گان و ریشه داران جدالی تاریخی است، اینها خصم تاریخی یکدیگر هستند، در دوره های تاریخی شاهد آتش بس موقت بین این دو دشمن تاریخی بنفع ریشه داران هستیم، ولی شاهد هیچ صلح و سازشی پایدار بین بی ریشه گان و ریشه داران نبوده ایم. صلح و آرامش واقعی فقط با نابودی یکی از این دو مُحَقق میشود، لازم به ذکر است که ریشه دار فقط بفکر استثمار بی ریشه گان است و روشن است که نابودی اکثریت بی ریشه گان بخودی خود به نابودی اقلیت ریشه داران منجر میشود، بهمین خاطر هم ریشه داران همراه با جهل، پُز وطن پرستی، شوق مصرف و دین را هم برای تسلی خاطر و کاهش آگاهی طبقاتی بی ریشه گان اختراع و تجویز می کنند. آنها در مقاطع تاریخی بَند استثمار خود را کمی شُل می کنند تا با به رخ کشیدن منافع کُلی و انسان خواهی دروغینشان بی ریشه گان را تحمیق کرده و خود را دوستدار حقیقی آنها جلوه دهند تا هم منافع قدرت و سرمایه شان تامین شود و هم از خشم تاریخی بی ریشه گان مَصون بمانند. پس ریشه داران برای استمرار استثمار و تمایز فاخر بودن خود خواستار نابودی بی ریشه گان نیستند بلکه خواهان استمرار بقای او هستند، منتها غوطه ور در فقر و جهل! اما بی ریشه گان برای زیست فیزیکی و معنوی خود هیچ احتیاجی به ریشه داران ندارند. آنها خود تولید کننده مصرفشان هستند و برای ارضای احساس تفاخرشان احتیاجی به ریشه داران ندارند و بلکه بیشتر برای ارضای احساس انسان بودنشان احتیاج به نابودی طبقه ریشه داران دارند. برای حاکم کردن نفس انسانیت، پرولتاریا باید در این نبرد تاریخی جریان سرمایه داری را نابود کند. جریان سرمایه داری بخاطر وقوف خود به ظلم و جنایت شان از خشم تاریخی پرولتاریا آگاه هستند، بهمین خاطر با تحقیر او میخواهند اراده سر برآوردن او را کور کنند. تحقیر برای آنها فقط برای ارضای حس تفاخر و غیر بودگی شان در تمایز با توده های تحت استثمار نیست، بلکه بیشتر برای تهی ساختن انسانها از انسانیت شان است، آنها تحقیر می کنند تا در پروسه تاریخی تحقیر، تحقیر شده خود را چیزی همپای انسانها احساس نکنند. در عصر قدیم سرمایه داری فقط به جسم پرولتاریا تجاوز می کردند، تجاوز به جسم مشهود است ومحتملاً بخاطر اینکه اثراتش در جسم اش پایدار خواهد بود در ذهنش نقش خواهد بست و ممکن است منجر به خشم و عصیان او شود. اما در عصر جدید سرمایه داری به ذهن پرولتاریا تجاوز می شود، ما دیر زمانی است که در عصری هستیم که تحقیر تبدیل به پایه فلسفه دولت مداری و استثمارگری "دولت مدارن دیندار سرمایه دار" شده است، ریشه دار برای سرکوب بی ریشه ها احتیاج دارد که روح و روان آنها را از انسانیت تهی کند. در فلسفه استثمارگران فقط ریشه داران هستند که حق مغرور بودن دارند و بی ریشه باید تفاخر کنند که هر چه قدر خود پَست و حقیر هستند اربابانشان بهمان مقدار والامقام و صاحب شان انسانی هستند. سرمایه دارن برای احتراز از خشم طبقاتی پرولتاریا در پی احیای سیستم کاست طبقاتی هستند، تهی ساختن پرولتاریا از غرور با بی ریشه خطاب کردن او اولین قدم در تهی ساختن اش از انسانیت و حس انسان بودن است، آنها می خواهند در نهایت پرولتاریا به مقام حشره نزول کند!

آیا ریشه دار و جریان سرمایه داری خائن است؟
واقعیت این است که باید در بکار بردن کلمات احتیاط کرد! باید برای روشن کردن موضوع معنی خائن را وا کاوید. خائن کسی است که به عهد و پیمانی که در مقابل حزب، مردم یا دولتی تعهد می کند پشت کرده و کاری بر خلاف قول و پیمانی که بسته انجام دهد! اگر از موضع کارگران و محرومان به مساله نگاه کنیم ریشه داران یا جریان سرمایه چه عهد و پیمانی با کارگران و محرومان بجز تحقیر و استثمارشان بسته اند که حالا بخواهد به آنها خیانت کنند؟ او خائن نیست، بلکه دشمن است. ریشه دار از روز اول در کنار دولتی جانی علیه مخالفان دولت در حال انجام وظیفه است! دست او به همان اندازه ری شهری و نجف آبادی به خون آلوده است. پس خائن کسیت؟ خائن کسانی هستند که دشمن کارگران و محرومان را به عنوان ناجی آنها در حال قالب کردن هستند، دیر زمانی است که در این آشفته بازار گنجشک را رنگ کرده و بجای "بلبل هفت رنگ" قالب می کنند!

آیا انسان نمی تواند اشتباه بکند؟
البته که همه به طبع انسانی شان از اشتباه مبرا نیستند اما ریشه دار اشتباه نکرده است، او طبیعی ترین تصمیم قابل دسترسی را اتخاذ کرده است. او از منافع خود و سرمایه و هم طبقه ای هایش حمایت می کند و در پی استمرار حفظ و بسط منافع اش است، حفظ منافع خود و هم طبقه ای هایش ایجاب می کند که این حکومت پابرجا بماند. اشتباه را کسانی مرتکب می شوند که در تحلیل قضایا و بالطبع آن در تصمیم نهایی مرتکب خطا بشوند، اما ریشه دار و ریشه داران سالهاست که به بهترین نحو سعی می کنند قضایا را به درستی تحلیل کنند و بهترین و کاراترین تصمیم را در راستای حفظ نظام و منافع خود اتخاذ کنند! اشتباه را کسانی مرتکب می شوند که به ریشه دار اُمید بسته اند، به چه اُمید بسته اند؟ به اینکه گرگان بجای دریدنشان آنها را غذایی دهند؟   

سرمایه دار در نبرد طبقاتی در نهایت در انتخاب نهایی شَک نخواهد کرد که امنیت و استمرار ازدیاد سرمایه اش را انتخاب کند، امنیت او و سرمایه اش در گرو امنیت و حفظ نظام سرمایه داری است. لیبرال بودن یا دینی بودن این نظام فرقی در انتخاب نهایی او نخواهد داشت، مهم سرمایه و حفظ جریان سرمایه است. بررسی چرخش ها، نشست و برخاستها و اتحاد و اتفاقهای ریشه داران در زندگی سیاسی موئد این ادعاست. مخالفتش با رژیم سرمایه داری در هر جلدی، نه بخاطر مخالفتش با لفظ سرمایه که بیشتر در اعتقاد به این است که به اندازه سرمایه اش از خوان نعمت و قدرت بهره کافی را نبرده است. نبرد و مخالفت او بیشتر رقابت درون گروهی سرمایه دارن برای افزایش ثروت و ارضای نفس خود پرستی است، رقابتی که در آن سرمایه داران با کمک سرمایه و ازدیاد رعایا و نان خورانشان در پی میل به رسیدن به مرحله خدا- شاه هستند. تحمیق پرولتاریا با عناوین دین، وطن، عدالت و انسان دوستی در کنار ثروت و قدرت سرمایه دار، هاله تقدسی است که ریشه داران در پی تنیدن آن بر گِرد خود هستند. ریشه دار مدتهاست انتخاب خود را کرده است، در این دنیا هر کس مخیر به انتخاب است و هیچ کس را نمی توان از حق انتخاب محروم کرد، انتخابش سرمایه داری و رژیم بر آمده از سرمایه داری اسلامی است. خونهای ریخته شده برایش ارزشی ندارد، وانگهی حفظ سرمایه به مکیدن خون محتاج است.