سه شعر ( بازی، کلید، ماهی )


یوسف صدیق (گیلراد)


• گوش می سپارم
به روایت چشم هایش از دریا
و صدای فرو افتادن توری
که پنجره های دروغین اش
آزادی را می بلعند.
(ماهی) ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۹ اسفند ۱٣۹۴ -  ۲٨ فوريه ۲۰۱۶


 
" بازی "

تاریخ یک بازی ...
ذخیره ها هم به زمین آمده اند
توپ، بر شقیقه ها کوبیده شده؛
اما نه بازیکنان که زمین
سرگیجه گرفته است.
من از دور دستی بر آتش دارم؛
دریچه ای کوچک
و سرپناهی که یک وطن
از برج عاج فاصله دارد.
باور نمی کنید ؟
از جیب هایم بپرسید
و از این سقف کوتاه
که در شبانه هایش
تاریخ یک بازی را ورق زده ام.
- - - - - - - - - - - - -
اسفند ۱٣۹۴


" کلید "

پروردگارا !
حواستان نیست انگار.
سوراخ اوزون
هر روز دارد گشاد تر می شود
و اینان، اینجا
با جیب های هزار سوراخ ،
هر روز کلید بهشت می فروشند.
یکی طلایی اش را می خرد
دیگری نقره ای اش را.
انبوهی هم در صف مس
مگس می پرانند.
ما که وسع مان نمی رسد؛
در روز مبارک عشاق هم
به جایی جز جهنم فکر نمی کنیم.
- - - - - - - - - -- - - - - -
بهمن ۱۳۹۴


" ماهی "

گوش می سپارم
به روایت چشم هایش از دریا
و صدای فرو افتادن توری
که پنجره های دروغین اش
آزادی را می بلعند.
گوش می سپارم
به آخرین نفس های خیس ماهی
پیش از آن که ساطوری
به وظیفه ی " انسانی " اش عمل کند
و اسکناسی آرام گیرد
چون مردگان
در تابوت صندوقی کوچک .
اینجا مرگ متنی ست
که هیچ تفسیری را بر نمی تابد.
- - - - - - - - - - -
بهمن ۱۳۹۴