انتخابات ۹۴ در چند پرده!


محمد قراگوزلو


• دو قطبی مطلوبی که به یاری پروپاگاند اصلاح طلبان در ایران شکل بسته است و در کمپین هایی با هدف حذف ناطق نوری (۱۳۷۶) احمدی نژاد (۸۸-۱۳۸۴) و مثلث "جیمِ" اخیر طراحی شده است؛ برای این گرایش هم نان داشته است و هم آب! در مقابل بخش وسیعی از مردم مستاصل و متوهم را در بزنگاه انتخابات گوشت دم توپ خیزش به قدرت، چانه زنی با بالا بر سر حفظ منافع شخصی و سازمانی خود کرده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۱ اسفند ۱٣۹۴ -  ۱ مارس ۲۰۱۶


اول. اصلاح طلبان محافظه کار!
انتخاباتِ "با شکوه" و "حساس"ِ مجلسین به خوبی و خوشی تمام شده و از قرار زمانی برای سرمستیِ اصلاح طلبانِ محافظه کار فرا رسیده است. اساسا در مملکت ما چند دهه است که همه ی پدیده ها به شدت "با شکوه" هستند و همه ی دوران ها نیز البته "حساس"! واقعیت این است که جریان اصلاح طلبان از بدو زایش خود در مرکز تحقیقات استراتژیکِ ریاست جمهوری و زیر عبای موسوی خوئینی ها تا انتخابات اخیر به شدت دچار دگردیسی شده و تا حد ممکن به منتها علیه راستِ پرو غرب حاکمیت در غلتیده است. بعد از انقلاب بهمن 57 این گرایش ابتدا خود را با تسخیر سفارت آمریکا تعریف کرد؛ مدتی به نخست وزیری رفت؛ شالوده های وزارت اطلاعاتِ ریشهری را پی ریخت و تا سال 68 و به قدرت رسیدن "سردار سازنده گی" در قلع و قمع سازمان های چپ و آزادیخواه سنگ تمام گذاشت؛ از آن پس به مرکز مطالعات رفت و روزنامه ی سلام را منتشر کرد و به تحقیق و پژوهش در زمینه ی "توسعه ی سیاسی" – که همان دموکراتیزاسیون سبک کار هانتینگتونی است – روی آورد و زمینه های عروج خاتمی را بسترسازی کرد و استاد دانشگاه شد و روزنامه نگار و ایضا نماینده ی مجلس ششم. با سوم تیر 84 و صعود احمدی نژاد "اپوزیسیون" شد و با 23 خرداد 88 "زندانی سیاسی" و... ماهیت دگردیسیِ سیاسی اصلاح طلبان را می توان در چیستی ارتباط ایشان با رفسنجانی از مجلس ششم 1378 تا انتخابات اخیر نیز رهگیری کرد. بر این اساس اصلاح طلبان هر قدر از سوی نظام سیاسی حاکم بیشتر کوبیده شده اند؛ بیشتر به سمت آن گرویده اند. اگر روزی روزگاری علی لاریجانیِ رئیس صدا و سیما با پخش برنامه ی "چراغ" از حضور در هیات دولت خاتمی منع می شد؛ امروز با صف بندی های جدید این دو گرایش در یک جبهه ایستاده اند. خودشان از این صف در قالب حمایت از دولت روحانی به عنوان "امید" و کذا یاد می کنند و هدف خود را بازگشت به دوران پیش از احمدی نژاد و "نرمالیزاسیون" جامعه می خوانند و حتا زیر لبی نیز از "توسعه ی سیاسی" زمزمه نمی کنند. این جماعت که در انتخابات 92 بخش قابل توجهی از جنبش سبز را به رفسنجانی فروخته بودند در انتخابات اخیر و با پیوستن میرحسین موسوی و کروبی به کمپین "امید" پوسته های حصر و محاصره را هم شکستند و به تمامی از "اپوزیسیون" بیرون آمدند و به اصل خویش پیوستند! به این ترتیب بهترین تعبیر برای این گرایش همانا "اصلاح طلبان محافظه کار" است که استمرار حیات سیاسی خود را در چارچوب هر گونه یی از وضع موجود می بینند. نظارت استصوابی و رد صلاحیت ها پیش کش، اساسا طرح این پرسش که "در چه صورتی اصلاح طلبان و حامیان ملی اسلامی شان به وضع موجود پشت خواهند کرد" از بیخ و بن مهمل است. با وجودی که این جناح از سوی انواع و اقسام گرایش های لیبرال و ملی – مذهبی و سوسیال دموکرات و سکولار حمایت شده است و کماکان می شود و آخرین نمونه ی آن را در انتخابات اخیر با مشارکت ابراهیم یزدی و امثال وی دیدیم مساله به ساده گی این است که نخبه گان این جریان در سازش پیدا و پنهان با نظام سیاسی حاکم به نوعی تقسیم کار آشکار رسیده اند و در متن این روند موفق شده اند که حامیان نوکیسه ی خود در طیف وسیع خرده بورژوازی شهری را مانند پاندول به دور و تسلسل باطلی بکشند که تا رسیدن به جامعه ی مدنی مورد نظرشان کمی کم تر از 300 سال زمان لازم است و هر که بر این تطور عمیقا ارتجاعی بشورد به دست داشتن در "انقلاب کلنگی" و "سوریه یی" کردن ایران متهم می شود!
دو قطبی مطلوبی که به یاری پروپاگاند اصلاح طلبان در ایران شکل بسته است و در کمپین هایی با هدف حذف ناطق نوری (1376) احمدی نژاد (88-1384) و مثلث "جیمِ" اخیر طراحی شده است؛ برای این گرایش هم نان داشته است و هم آب! در مقابل بخش وسیعی از مردم مستاصل و متوهم را در بزنگاه انتخابات گوشت دم توپ خیزش به قدرت، چانه زنی با بالا بر سر حفظ منافع شخصی و سازمانی خود کرده اند. الحق باید گفت که نبض خرده بورژوازی این مملکت در دستان با "کفایت" اصلاح طلبان می تپد. به راستی چه فریبی بالاتر از این که این جماعت با اطلاع از مذاکره و سازش نظام سیاسی حاکم با آمریکا در اواسط دور دوم دولت احمدی نژاد از مردم خواستند "برای این که ایران سوریه نشود" به روحانی رای بدهند. اگر از اصلاح طلبان انتظاری نیست – که به راستی نیست- دریغ از یک جو شرافت و صداقت سیاسی نزد آن بخش از "منتقدان نولیبرالیسم" و "چپ لیبرال" که در این کمپین فریبکارانه مشارکت کردند و به روی نامبارک نیاوردند که:
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد

دوم. مشارکت سیاسی!
الف. مفهوم نظری، مشارکت سیاسی مانند "مشروعیت" در ادبیات کلاسیک مارکسیستی ترم شناخته شده یی نیست. در مورد ریشه های نظری و سیاسیِ خاستگاه "مشروعیت" و پیوسته گی آن به مکتب عقلانی ماکس وبر در مقاله ی مبسوط "انتخابات به شیوه ی سلکتوکراسی" نوشته ام و نشان داده ام که با این ترم سیاسی نمی توان به تبیین واقعی نتایج انتخابات ایران و اهداف حاکمیت پرداخت. فی الحال مجال مناسب برای تبیین نظری مشارکت (Participation) نیست همین قدر بگویم و بگذرم که از نظر مایکل راش "درگیر شدن فرد در سطوح مختلف فعالیت در نظام سیاسی تا داشتن مقام رسمی سیاسی" مشارکت سیاسی تلقی می شود! راش – به عنوان کسی که انبوهی از مباحث مختلف پیرامون مشارکت تولید کرده – به سه گونه مشارکت در جامعه شناسی سیاسی قائل است. نخبه گرایی، کثرت گرایی و مارکسیستی. در قالب نظریه ی نخبه گرایی، مشارکت سیاسی محدود به نخبه گان است و از توده ی مردم تصویری غیرفعال و ابزار دست نخبه گان ارائه می شود. درک و رویکرد اصلاح طلبان ایرانی از مشارکت سیاسی ناظر بر چنین مفهومی است. بر پایه ی چنین استنباطی است که عباس عبدی "یک رای دانشگاهیان به مصطفا معین را معادل ده ها رای مردم می داند!" اساسا اصلاح طلبان مشارکت سیاسی مردم را فقط به هنگام انتخابات قابل قبول می دانند." به ما رای بدهید تا در قدرت شریک شویم و بروید دنبال کارتان!" این منطقی است که از سال 1376 دنبال می شود. در نتیجه تشکل ها و احزاب اصلاح طلب مطلقا سازمان های انتخاباتی هستند!
در قالب نظریه ی کثرت گرایی؛ مشارکت سیاسی به دلیل تاثیر در تعیین سیاست ها و توزیع دموکراتیک قدرت به مثابه ی کلید رفتار سیاسی شکل می بندد. این همان رویکردی است که از دوم خرداد 76 تاکنون از سوی سوسیال دموکرات ها و لیبرال های وطنی و "منتقدان نولیبرالیسم" دنبال شده. از نظر راش تبیین مارکسیستی از مشارکت سیاسی، آگاهی طبقاتی کارگران و زحمتکشان از وضع موجود را دنبال می کند و در جست و جوی سیاسی شدن طبقه است! من از نقد و ارزیابی آرای هایک، اینگلهارت، دوبنوا، گیدنز، گولیلمو فررو، رابرت دال، آبراکراسی، پوپر، آلموند و پاول، هلد، شومپیتر و....می گذرم و به این نکته اشاره می کنم که در میان چپ نو و رادیکال نیکلاس پولانزاس معتبرترین مباحث را در خصوص تبیین مشارکت سیاسی و سوسیالیسم پیش کشیده است. نظریه ی پولانزاس در این زمینه ناظر بر هواداری از دموکراسی مستقیم است و در تقابل با نظریه ی فون هایک ایستاده.

ب. مشارکت سیاسی در انتخابات ایران به طور کلی و انتخابات اخیر به طور مشخص از زوایای مختلفی قابل ارزیابی است. از آن جا که آمار و ارقام در ایران – از نرخ تورم و بیکاری تا همین میزان مشارکت سیاسی در انتخابات – به درستی دانسته نیست و هیچ مرجع بی طرفی قادر به تشخیص چند و چون این آمار نیست، لاجرم به همین آمار رسمی و دولتی استناد می کنیم. در این ارتباط از نظر نگارنده چند نکته بسیار مهم است.
* نخست آرای تحریمی ها. با توجه به این که انتخابات مجلس در شهرستان ها به مناسبات قومی و قبیله یی کشیده می شود، همه ی تحلیلگران بر این مولفه اشتراک نظر دارند که ملاکِ ارزیابی واقعی مشارکت سیاسی میزان آرا در تهران است. به اعتبار آمار رسمی بیش از 50 در صد مردم تهران در این انتخابات مشارکت نداشته اند. این تحریم در شرایطی شکل بسته است که هم نظام سیاسی حاکم و هم جناح اصلاح طلب تمام تلاش خود را به صور مختلف انجام داده است تا مردم را به مشارکت در انتخابات جذب کند.
* از جمع آرای لیست مورد حمایت اصلاح طلبان بخش قابل توجهی سلبی بوده است و ناظر بر حمایت از این جناح سیاسی نیست. به عبارت روشن تر حجم عظیمی از این آرا که لیست 30 نفره ی حامیان دولت را به مجلس شورای اسلامی فرستاده است در نتیجه بغض به نظام سیاسی حاکم صورت بسته است و این آرا در صورت وجود یک جنبش اعتراضی و استقرار یک فضای دموکراتیک سمت و سوی دیگری خواهد یافت. اگر کسی این مولفه ی بدیهی را نفی کند ابتدایی ترین ساز و کارهای مناسبات اجتماعی کشور را نفهمیده و دچار خودشیفته گی شده است. صعود رفسنجانی از نفر سی ام انتخابات مجلس ششم (1378) به نفر اول در انتخاباتِ 94 خبره گان ناشی از "انتقادات" وی به ساز و کارهای حاکم است.
* به عبارت دیگر "لیست فرضیِ 30" نفره ی منتخب آن پنجاه در صد تحریمی در متن همین صف بندی و با همین ساز و کارهای غیر دموکراتیک به اندازه ی مجموع آرای سلبی و اثباتی هر دو جناح و کل نظام سیاسی حاکم پایگاه اجتماعی دارد. اگر رای سلبی و آرایی که در مقابل بدتر (کنسرواتیست) به بد (اصلاح طلبان) داده شده است به آرای تحریمی ها اضافه شود به راحتی می توان گفت و پذیرفت حتا در این شرایط که مخالفان از کم ترین امکان تبلیغاتی و فعالیت علنی متشکل و موثر برخوردار نیستند باز هم به مراتب قوی تر از نظام سیاسی حاکم و هر دو جناحش هستند. می خواهم نتیجه بگیرم که در شرایط کنونی نیز توازن قوا در حوزه ی مشارکت سیاسی به سود جناح تحریم است.

سوم. جمع بندی فوری!
جناح کنسرواتیست حاکم و به قول خودشان "اصولگرا" تکلیفش مشخص است. این جناح همواره یک پای ثابت همه سرکوب های سیاسی سی و چند ساله گذشته بوده است و در ماجرای نئولیبرالیزه کردن اقتصاد سیاسی کشور با دولت احمدی نژاد بیشترین فشار را بر معیشت و نان مردم وارد کرده است. شکست این جناح در این انتخابات و هر مصاف دیگری از پیش مشخص است و در هر شرایطی بدون استفاده از اهرم نظامی و امنیتی شانسی در تاثیر گذاری بر ساحت سیاسی کشور ندارد. اما اصلاح طلبان محافظه کار که از هم اکنون به یاری رسانه ی برتر گوش فلک را کر کرده اند در آینده نیز یک پای منازعات سیاسی کشور خواهند بود. این جناح با حامیان مصمم و مردد خود در "اپوزیسیون" ملی – اسلامی تنها گرایش رقیب در برابر چپ سوسیالیست خواهد بود. واقعیت این است که اصلاح طلبان در میان خرده بورژوازی کشور حامیان پر و پا قرصی دارند. درجمعِ نخبه گان نیز یک دوجین سینماگر و "هنرمند" و فوتبالیست و روزنامه نگار و فعال "لگام" و مدافعان آزادی یواشکی و فردی و فعالان فمینیست و غیره از اصلاح طلبان حمایت کرده و می کنند و در انتخابات اخیر نیز به صور مختلف از این جناح پشتیبانی کردند. اما در میان این "شور" انتخاباتی حتا یک فعال کارگری شناخته شده و یک تشکل کارگری مستقل از دولت به له انتخابات وارد نشد. هیچ کس از زندان و کارخانه در حمایت از "یاران خاتمی" فراخوان انتخاباتی نداد. و جالب آن که نامه نویسان به "دکتر حسن روحانی، رئیس جمهور محترم" و "علی ربیعی، وزیر محترم کار که در جوانی کارگر و فعال کارگری" بوده و فعالان سه جانبه گرای سندیکالیست نیز حاضر به دفاع از اصلاح طلبان نشدند. این مساله را نباید دستِ کم گرفت. مضاف به این که از این مولفه ی مهم می توان به "چه باید کرد" کنونی نیز رسید. برای فعالان چپ و سوسیالیست امروز مثل همیشه دفاع از تشکل های مستقل موجود یک ضرورت بی تخفیف است. همان طور که تلاش برای سازمان دهی کارگری مانند همیشه اولویت اصلی است. اگر اصلاح طلبان در میان جنبش طبقه ی متوسط پایگاه اجتماعی دارند؛ در مقابل سوسیالیست ها متکی به جنبش کارگری هستند. جنبشی که وقتی به میدان آید بورژوازی و حامیان طبقه متوسطی اش را جارو خواهد کرد.

بعد از تحریر!
تجربه ی تلخ سیریزا بعد از انتخابات یونان به وضوح نشان داد در غیاب یک قطب قدرتمند سوسیالیستی هیچ درجه یی از رفرمیسم چپ راه به جایی نخواهد برد. بعد از فروپاشی دیوار برلین دوران رفرمیسم چپ متکی به انتخابات نیز به اتمام رسیده است.

محمد قراگوزلو
Qhq.mm22@gmail.com
دهم اسفند 1394 کرج 

* بخش نظرات این مقاله غیرفعال است