نگاهی به شیوه ی برخورد با مساله رابطه جنسی و ایدز
از ایدز و دیگر شیاطین!
گفتگوی سایت فرارو با دکتر مزدک دانشور


• زنان در رابطه ی جنسی بیشتر نقش فرودست را بازی می کنند و احتمال آسیب پذیری آنان همیشه بیشتر است. زنانی که در رده بندی های پایین درآمد، سواد و منزلت قرار دارند، زنانی که تن فروشی به نوعی شغل آنان محسوب می شود و توان چانه زنی آنها در حداقل ممکن است، زنانی که علی رغم موقعیت شغلی و درآمدی بالا از حقوق جنسی خود در برابر شریک جنسی شان بی خبرند، بیشتر در معرض ابتلا به ویروس HIV هستند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۵ اسفند ۱٣۹۴ -  ۵ مارس ۲۰۱۶




به تازگی بیلبوردهای تبلیغی در شهر تهران نصب شده است که نسبت به موضوعات حساس به شهروندان پیغامهای بهداشتی می دهد. مثلا در مورد ایدز با اشاره به رابطه ی جنسی محافظت نشده، به مردم هشدار می دهد که انتقال عامل بیماری ایدز می تواند ناشی از رابطه ی جنسی هم باشد. آیا این نحوه ی اطلاع رسانی را پیشرفتی برای نحوه ی اطلاع رسانی در مورد بیماری ایدز می دانید؟
اول اجازه بدهید من نقبی به نحوه تبلیغات در رابطه با سلامت و بیماری بزنم. بیلبوردهای تبلیغاتی تقریبا در تجربه زیسته ی اکثر شهرنشینان پدیده ای تکراری و گاه ناملموسی است. آنقدر ناپیدا که ممکن است حتی به مضمون آن توجهی نکنیم ولی مولفه های تصویری آن را در ناخودآگاه به خاطر می سپاریم. مولفه هایی که ناخودآگاه ما را هدایت می کند تا انتخابهای متناسب با آن تبلیغات داشته باشیم. حال باید از متولیان امور پرسید که ایا جای شعارهای تبلیغاتی مربوط به سلامت بیلبوردهای تبلیغی است؟ آیا این نحوه ی اطلاع رسانی می تواند رفتارهای شهرنشینان را تغییر دهد و تا عمق وجودی افراد نفوذ کرده و آنها را وادار کند که رفتار خود را در هنگام برقراری رابطه ی جنسی تنظیم کنند؟
بیایید فرض کنیم که این تبلیغات بیلبوردی نه برای اثرگذاری خاص بر روی مخاطبان بلکه برای وارد کردن ادبیات پیشرو به سطح خیابان انجام پذیرفته است. من بدون نادیده گرفتن انگیزه های شریفانه ای که ممکن است پشت چنین اقداماتی باشد، این گونه کارها را "هیاهویی برای هیچ" می دانم و در راستای دیگر کارهای پوپولیستی وزارت بهداشت همچون طرح تحول سلامت و یا فلورایدتراپی دانش اموزان می دانم...چرا؟ به یک دلیل روشن...دهانی که زبان به نصیحت می گشاید باید از مشروعیت و پذیرش بالایی برخوردار باشد وگرنه نصایحش به دیواری از امتناع در ناخودآگاه مخاطبان برخورد می کند. آیا می توان به بیلبوردهایی که سالهاست برای تبلیغ کالاهای بی کیفیت به کار رفته اند به عنوان یک گزینه مشروع نگریست؟ آیا از بیلبوردهایی که سالهاست پیغامهای ایدئولوژیک و خشک را به مخاطبان حقنه میکنند، می توان به عنوان محملی برای انتقال پیامهای خیرخواهانه سود برد؟ آیا این جایگاهها در ذهن مخاطبان، جایگاههایی بی طرف به حساب می آیند؟ وقتی مخاطبان می بینند که در میانه ی مذاکرات اتمی ناگهان بیلبوردهای در تخریب مذاکره کنندگان در حاشیه ی بزرگراهها سبز می شود می توانند به بیلبوردهای بهداشتی-سلامتی اعتماد کنند؟ وقتی مخاطبان می بینند که انواع بزرگنمایی ها و شگردهای تبلیغی برای فروش محصولات از طریق این بیلبوردها انجام می شود آیا می توانند به پیغامهای به ظاهر بی طرف اطمینان کنند؟ وقتی دختران و زنانی که بیلبوردهای بسیاری را در رابطه با نوع حجاب خود دیده اند(و از سر اتفاق مخاطبان اصلی این پیغامها هم محسوب می شوند)، می توانند و یا اصلا می خواهند به این پیامها توجهی کنند؟ یا حتی اثر معکوس هم ممکن است رخ دهد و به نوعی لجبازی شکل بگیرد...
به هرحال و با توجه به تجربیات کشورهایی که توانسته اند همه‌گیری ایدز را تحت کنترل درآوردند، علاوه بر آموزش رسمی در مدارس، کمپینهای خیابانی با توزیع رایگان کاندوم، ارائه ی پمفلتهای مربوطه و آموزش چهره به چهره می تواند از شیوه ی تبلیغاتی-خودنمایانه ی بیلبوردی بسیار موثرتر واقع شود.

در آمارهای اعلان شده از سوی وزارت بهداشت آمده است که تنها ٣۰ درصد از مبتلایان به ایدز شناخته شده اند، که از این میان ٨۵ درصد مرد و ۱۵ درصد زن هستند. چرا فقط ٣۰ درصد از مبتلایان شناخته شده اند؟ چرا نسبت جنسیتی تا این حد نامتوازن است؟
پزشکان متخصص عفونی و صاحبنظران بهداشتی، زنان را بیشتر در معرض خطر ابتلا به ویروس HIV در رابطه ی جنسی می دانند، چرا که انتقال مایعات عموما به مهبل زن بیشتر انجام می گیرد. دوم اینکه زنان در رابطه ی جنسی بیشتر نقش فرودست را بازی می کنند و احتمال آسیب پذیری آنان همیشه بیشتر است. زنانی که در رده بندی های پایین درآمد، سواد و منزلت قرار دارند، زنانی که تن فروشی به نوعی شغل آنان محسوب می شود و توان چانه زنی آنها در حداقل ممکن است، زنانی که علی رغم موقعیت شغلی و درآمدی بالا از حقوق جنسی خود در برابر شریک جنسی شان بی خبرند، بیشتر در معرض ابتلا به ویروس HIV هستند. چرا که نمی توانند شرکای جنسی شان را وادار به رابطه ی حفاظت شده کنند. دیده شده است که در اکثر موارد مسوولیت پیشگیری از بارداری به عهده ی خانمها قرار دارد و معنای آن این است که آقایان تمایل اندکی به استفاده از کاندوم دارند.

حال چطور آمارها آسیب پذیری بیشتر زنان را تأیید نمی کند؟ اول شیوه ی نمونه گیری و آمارگیری است. به علت نبود زیرساخت پزشک خانواده که بتواند به صورت هماهنگ و یکدست آزمایشهای دوره ای را برای متقاضیان و شهروندان اعمال کند، نمونه گیری اتفاقی برای بررسی حضور ویروس HIV یا در مراکز انتقال خون صورت می گیرد، یا در مناطق پرخطر همچون زندانها یا برای افراد پرخط چون زنان خیابانی و یا در نهایت به صورت تقاضای فردی در آزمایشگاههای دولتی و خصوصی. عموم مراجعه کنندگان به مراکز انتقال خون، آقایان هستند و چون اکثر خانمها به علت دفع خون در دوران قاعدگی خود را کم خون حس می کنند، تمایل چندانی از سوی خانمها برای اهدا خون ابراز نمی شود. در حقیقت خانمها در این مسیر غربالگری چندان حضور ندارند. دومین منطقه ای که غربالگری و نمونه گیری از آن (البته آنهم موردی و در صورت حاد شدن وضعیت و نه یک دستور العمل نهادینه) انجام می گیرد، زندانها هستند. برای اولین بار نمونه گیری خون در یکی از زندانهای غرب کشور شوک عظیمی به مسوولان وارد کرد چرا که متوجه شدند اکثریت زندانیان به ویروس HIV مبتلا شده اند. طبق آمارها زندانیان مذکر، اکثریت زندانیان کشور را تشکیل می دهند و میزان اعتیاد تزریقی و مرحله آخر در آنها بالاتر است و می توان حدس زد که در این مراکزِ غربالگری نیز آمارهای مربوط به ابتلا خانمها کمتر باشد. نکته ی دیگر هم ناتوانی جنسی بسیاری از معتادان تزریقی است که از یکسو توان چندانی برای برقراری رابطه ی جنسی با همسران یا شرکای جنسی خود ندارند و از دیگر سو برای به دست آوردن مواد و دارو گاه به صورت "زیرسیگاری" دیگر زندانیها در می آیند و این بار باعث انتقال ویروس به دیگر مردان زندانی می شوند.
آزمایش از روسپیان و زنان خیابانی (که من از به کار بردن اصطلاح کارگران جنسی در رابطه با آنها ابا دارم) دیگر منبع یافتن زنان مبتلا به ویروس HIV است که می توان حدس زد اکثر یافته ها در مورد زنان نیز از همین طریق است. تقاضای شخصی برای آزمایش نیز چندان شامل زنان نمی شود زیرا بسیاری از زنان هستند که رفتار پرخطر جنسی نداشته اند و احساس نیاز برای دادن آزمایش نمی کنند، حال آنکه ممکن است از طریق همسرشان آلوده شده باشند و بی اطلاع باشند.
در نبود نظام بهداشتی-درمانی به هم پیوسته، در نبود زیرساخت پزشک خانواده و در حضور ترس و هراس عمومی از بیماری ایدز، نمی توان از طریق آزمایشهای پراکنده تصویر درستی از شیوع و بروز ابتلا به ویروسHIV ترسیم کرد، بلکه فقط می توان بر این نکته پای فشرد که در ایران همچون دیگر نقاط جهان رابطه‌ی جنسی مهمترین طریق ابتلا به ویروس HIV است و زنان در این میان قربانیان خاموشِ شیوع و گسترش این بیماری هستند و چون زیرساختهای غربالگری-ارجاع (همچون پزشک خانواده) وجود ندارد، از چشم مسوولان نیز ناپیدایند.

دکتر حریرچی سخنگوی وزارت بهداشت اعلام کرده که کشور در آموزشهای پیشگیری از ایدز ناموفق عملکرده است. وظیفه ی دولت از یکسو و نهادهای جامعه مدنی از سوی دیگر برای کنترل این بیماری را چه می دانید؟ ایا آگاهی رسانی صرف را کافی می دانید؟
اول اینکه یک صاحبنظر و یا جامعه شناس بگوید "کشور" در آموزشهای پیشگیری از ایدز ناموفق عملکرده است چندان عجیب نیست. ولی اگر یک مسوول دولتی به جای پذیرفتن مسوولیت دولت، توپ را به زمین "کشور" بیندازد، البته نشان از سیاسی کاری و فرار از مسوولیت دارد. وزارت بهداشت باید به طور دقیق بگوید چرا در این زمینه موفق نبوده و چه نهادهای دیگری هم در این زمینه مسوول بوده اند نه اینکه مردم را هم شریک عدم موفقیت خود کند. باید از وزارت بهداشت پرسید که چقدر فضا برای مشارکت عموم مردم در زمینه پیشگیری از انتقال ویروس HIV بازکرده است که مردم از آن استفاده نکرده اند؟ وزارت بهداشت و درمان باید پاسخ دهد که تا چه فرصتهای ساخت سیاسی را برای جنبشهای مترقی گشوده است تا از طریق خود مردم به حل مشکلات مردم اقدام شود؟ وزارت بهداشت باید پاسخگو باشد که تا چه حد تابوهای فرهنگی حول این بیماری را شکسته است و یا اینکه برای شکستن این تابوها از سوی مردم، زمینه و میدان فراهم کرده است؟ وزارت بهداشت باید پاسخگو باشد که چرا به بهانه ی رشد جمعیت، توزیع رایگان کاندوم را در خانه های بهداشت متوقف کرده است؟ و... بعد مدعی این باشد که چرا "کشور" در زمینه آموزش و پیشگیری از ایدز ناموفق عمل کرده است.

در قدم دوم باید بگویم که با ایشان موافقم! البته نه در ریشه یابی عدم موفقیت بلکه در نتیجه ای که حاصل شده است. در کشور ما همه گیری ویروس HIV در حال بدل شدن به یک معضل و مشکل برای امنیت کشورمان است. پس نتیجه می گیرم که اگرچه مسوولیت دولت و وزارت بهداشت در این زمینه بسیار جدی است، به مسوولیت های جامعه ی مدنی نباید بی اعتنا بود. مثلا صاحبنظران و ناظران سلامت و بهداشت به جای تأیید و همراهی با طرحهای درمان محور "تحول سلامت" باید به دولت برای تقویت شبکه های بهداشت در شهرهای بزرگ، به روز رسانی و تجهیز شبکه های بهداشت روستایی، پزشکی جامعه نگر در مناطق داغ و حاشیه ای، تهیه زیرساختهای مرتبط با غربالگری و ارجاع، مداخله ی بی قید و شرط در مناطق پرخطر و محلهای تجمع معتادان و خیابان‌خوابها با رویکرد کاهش آسیب و توزیع رایگان سرنگ و کاندوم فشار وارد کنند.
در این راستا هم صاحبنظران و هم کسانی که برای آینده کودکان جامعه احساس نگرانی دارند باید زمینه ساز تغییرات رادیکال در زمینه آموزش و پرورش باشند. این گروه از افراد باید متقاضی وارد شدن آموزشهای رسمی در زمینه انتقال ویروسHIV به مدارس آنهم بدون سانسور و پرده پوشی باشند. متقاضی اختلاط دختران و پسران در دوران ابتدایی و کاهش حساسیتهای اجتماعی در رابطه با جنس مخالف باشند. از دیگر سو متقاضی وارد شدن آموزش به خیابان با تبلیغات چهره به چهره به کمک پمفلتهایی باشند که خیلی صریح و علمی در مورد نحوه ی ابتلا، راههای حفاظت و نحوه ی استفاده از وسایل پیشگیری (همچون کاندوم) اطلاع رسانی می‌کنند. به شهرداری ها برای تبدیل خانه های سلامت به مراکز آموزش رایگان فشار وارد کنند تا با دعوت از پزشکان و جامعه شناسان برای سخنرانی و آگاهی رسانی به افزایش آگاهی های جامعه کمک شود. در آخر این که روشنفکران و فعالان اجتماعی باید در تلاش باشند تا کمپینی برای ارائه ی کاندوم رایگان در خیابان به زنان و حتی مردان تن فروش شکل بگیرد و... در کل در صدد برپاکردن جنبشی اجتماعی برای حل مسایل اجتماعی باشند.
راهکارهای عمقی تری هم وجود دارد که در مصاحبه های دیگر به آن پرداخته ام و مهمترین آن عوض کردن شیوه ی برخورد با بدن و عوض کردن تلقی از بدن است. باید اتفاقی بیفتد که بیگانگی حاصل آمده از شیوه تولید در حوزه ی بدن تغییر و دگردیسی پیدا کند و بدن از محمل و جورکش عادتهای بد به بدنی بدل شود که هم احترام آن از سوی جامعه و هم از سوی فرد رعایت می شود. اینگونه است که انسهانها به خود اجازه نمی دهند که با بدنشان هرکاری بکنند...همانطور که گفتم به طور مفصل در این زمینه قبلا حرفهایم را زده ام...