ایدز در ایران؛ فاجعه انسانی در راه است!


بهروز گیلک


• ایدز هم چون یک کابوس و بختک شوم بالای سر ایران ایستاده و با همین روند مبارزه، به زودی فاجعه انسانی عظیمی را به کشور تحمیل خواهد کرد. وزارت درمان و بهداشت ایران که در موردی چنین حساس و حیاتی افسار علمی خود را به تجویزها و استفساء های فقهی غیرعلمی داده است دیگر عملکردش را نمی توان به کم کاری یا بی تجربگی نسبت داد بلکه خیانت به علم و جامعه و بویژه به نسل جوان است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۴ آذر ۱٣٨۵ -  ۱۵ دسامبر ۲۰۰۶


به مناسبت روز جهانی مبارزه با ایدز، حقایقی پراکنده اما هولناک درباره گسترش بیماری ایدز در ایران انتشار یافت. از جمله یک کارشناس برنامه های ایدز در استان کرمان گفت: «با وجود ۵۴۲ بیمار قطعی ایدز در این استان، مهم ترین مشکل در مورد شناسایی این بیماری نبود نیروهای فنی کار آزموده است.» و یا یک فرد مسئول در ستاد مبارزه با مواد مخدر اعلام کرد: «تنها در شش ماهه اول سال جاری ۹هزار نفر از معتادان تزریقی از طریق سرنگ های مشترک به بیماری ایدز مبتلا شده اند» و نیز «رییس مرکز مدیریت بیماری های وزارت بهداشت» گفت: «ما فقط یک ششم بیماران ایدزی را شناسایی کرده ایم و در حال حاضر باید گفت حدود ۷۰ هزار نفر در کشور مبتلا به ایدز هستند».
با وجود این گونه از اطلاع رسانی «قطره چکانی»، با اطمینان می توان گفت هنوز اخبار واقعی در این خصوص که می تواند بسیار هولناکتر باشد، با پنهانکاری مقامات به شدت از رسانه ها و مردم ایران دریغ می شود.
عدم اطلاع رسانی در مورد این معضل بزرگ، در کنار فرصت سوزی های دیگر سبب شده است تا مبارزه با این بیماری در ایران بدون برداشتن گام های جدی به سوی یک فاجعه انسانی، سپری شود. فقدان آمار بیماران ایدزی در ایران معنایش به هیچ عنوان آن نیست که جامعه درمانی پزشکی کشور قصد دارد برای حفظ آرامش جامعه از خبرهای بحران آفرین جلوگیری کند. سانسور و عدم اطلاع رسانی در باره ایدز در ایران از کاربردی سیاسی برخوردار است. پشت این انفعال، حکومت می خواهد ناتوانی خود را در مبارزه و پیشگیری این بیماری، پنهان سازد؛ چرا که واقعیت های آماری بسیار هولناک، مردم را با ندانم کاری و حیف و میل ثروت عمومی و نیز دخالت های متحجرانه دستگاه مذهب حاکم در امور بهداشت و درمان آشنا می سازد. آنگاه نه تنها توقع مردم جهت بهره مند شدن از امکانات مدرن پیشگیری و درمان به شدت رو به فزونی خواهد گذاشت بلکه جامعه در خواهد یافت که تا چه میزان مصلحت های حکومتی و تابو های مذهبی (عموما) راه شیوع و گسترش این بیماری مهلک را در جامعه دامن زده است.
به هر رو، واقعیت آن است که هیچ آمار و ارقامی در ایران نسبت به حقیقت ماجرای ایدز در کشور قابل استناد و باور نیست. همه چیز، از سانسور سیاسی   که خود را در پوشش حفظ امنیت بر جامعه اعمال می کند گرفته تا بحران «عدم شناخت بیماران ایدزی» و هم، تجویز راه های کنترل و پیشگیری «شرعی»، دست به دست هم داده اند تا این چالش عظیم در ایران برای شهرونداش ناشناخته بماند. و مصیبت بار این که هیچ نشانه ای در دست نیست که حکومت اسلامی مرگ خاموش هزاران بیمار ایدزی در کشور را عبرت مبارزه با این بیماری مسری ساخته باشد. هر آن چه که هست گام های بسیار کندی است که به هیچ رو با آهنگ پر شتاب این بیماری هماهنگ نیست.
  مسئله این است که ایدز هم چون یک کابوس و بختک شوم بالای سر ایران ایستاده و با همین روند مبارزه، به زودی فاجعه انسانی عظیمی را به کشور تحمیل خواهد کرد. وزارت درمان و بهداشت ایران که در موردی چنین حساس و حیاتی افسار علمی خود را به تجویزها و استفساء های فقهی غیرعلمی داده است دیگر عملکردش را نمی توان به کم کاری یا بی تجربگی نسبت داد بلکه خیانت به علم و جامعه و بویژه به نسل جوان ماهیت چنین نقشی را روشن می سازد. اما، این سیاستکاری پلید به یقین چندان پایدار نخواهد بود چرا که اساسا مواردی همچون ویروس این بیماری به مانند یک معضل سیاسی و امنیتی نمی تواند سانسور پذیر باشد.