طبقه متوسط، سنگر سرمایه داری است* - کاوه بنایی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۲ اسفند ۱٣۹۴ -  ۱۲ مارس ۲۰۱۶


سنگر در ادبیات نیروی بر آمده پس از انقلاب بهمن, معنی خاص خود را در جامعه ی ما باز تعریف نموده است. زمانی که , قدرت مسلط امروز, در موضع ضعیف و نا آشنا ی نفوذ به دهلیزهای پر پیچ و خم تسخیر مواضع را داشت , جنگ , چه خانگی و چه فرامرزی برای این نیرو نعمت بزرگی محسوب شد.
امپریالیسم که, تجربه سرکوب انقلاب ها را بیش از ۲۰۰ سال در شبکه مخوف جهانی اش در پرونده دارد, می دانست که , چگونه در هدایت این گرایش" دست کاری" انجام دهد و نیروی خشن بر آمده از دل بحران را تغذیه کند.
زمانی نه چندان دور از انقلاب بهمن , برژینسکی مدعی شد , سنگی را به من بدهید تا مقدس اش کنم و به پرستش آن وا دارم. حال نیروئی در حال مشق نظامی یافتند که , اساس تفکرش مذهب و شالوده افکارش تحجر و بنیاد گرائی بود. چه اتفاق ساده ای , و چه خوراک مهیائی!دست بکار شدند .
ایت الله خمینی به منزله پیشوا و رهبر, زایمانی را صورت داد که صدها هزار سر باز جانباز رابا انگشتان اشاره خود , به هر سو , با فرمان های از قبل آماده شده گسیل می داشت.
شعار سنگر ها را پر کنید در مقابله با تجاوزی که , محصول تفکر آیت الله بود , سنگر ها , تبدیل به گور هائی شد که, جوانان را با آرمانشان می ربود.
ماشین کشتار ایت الله خمینی , در کنار بر پائی این سنگرها , بی رحمانه و بی هیچ توجیهی به قتل عام سیاسی مخالفین خود   مشغول شد. نزدیک به دهسال طول کشید . این ۱۰ سال با عنوان" دهه ۶۰" خونبار ترین سالهای ایران به حساب می آید.برای اینکه انقلاب بهمن , به زانو در آید باید نیروی خشنی در مهارش شرکت می جست و جز آیت الله خمینی و یارانش , هیچ نیروئی دیگر در جامعه نبود که , به این مقیاس به خشونت و جنایت پای بند باشد.
پس از آسودگی خاطر از بوجود آوردن آن همه تراژدی , مر گ آیت الله خمینی , تیر خلاص و پایان حیات مخالفین در میهن را رقم زد. خانه خالی از هر مخالفی شد. هر صدائی را آنها با گلوله و طناب دار خفه کردند. تنها صدائی که شنیده می شد , صدای پژواک جنایات قدرت بود.هر سو می نگریستی آنها, خاک پشته ای را, به یاد گاربر پا کرده بودند. چه از جنگ ویرانگر , چه کشتار سیاسی مخالفین , پشت این خاک پشته ها, سنگر گرفتند و به بازسازی ! مشغول گردیدند.
پرونده دولت جنگی بسته شد. و نخست وزیر"دوران طلائی" امام راحل به کاری دیگر, در درون شبکه مافیائی قدرت بر آمده از سرکوب, گمارده شد.
برای اینکه دستاورد حاصل کار جمعی محفوظ شود,مدعیان و وارثان سهیم در قدرت را باید راضی نگاه داشت.جنگ پایان یافته بود . فرماندهان پیروز جنگ! کمیسر های امنیتی , مشاوران اعظم , تاجران و سرمایه داران که ,در دوران جنگ با هدایای اعزامی به جبهه ها , تنور را شعله می دادند هر یک را باید گوشه چشمی داشت. در هدایت این امر, دولت بر آمده پس از جنگ آقای علی اکبر رفسنجانی , با سیستمی امنیتی ـ اقتصادی که راه انداخت , توانست تعدیل را راهنمای عمل قرار دهد.در پس این ایده , . موافقت های اصولی یکی پس از دیگری مانند قارچ زائیده شدند. زمین در اختیار طرح ها قرار می گرفت , ارز فراهم می شد آما انچه بر صحنه نقش آفرینی میکرد , فساد اداری , دزدی , غارت و همچنین خاموش کردن صدائی از درون جامعه که می دانست و آگاه بود چه اتفاقی در حال وقوع است.   دولت رانتی رفسنجانی , که پشتوانه مالی اش , فروش نفت , گاز, اورانیوم , مس و آهن بود, هیچ ارتباطی را نتوانست با فرایند تولید برقرار کند. زیرا, آنها در این رابطه , به فکر کیسه های گشاد خود بودندو هر یک تبدیل به هیولائی از" ثروت و قدرت" تبدیل شدند.دولت رانتی که به لحاظ مالی وابسته به خارج بود, در این رابطه همه نوع پاسخ ها را به جامعه تب دار ازکیسه خود می داد. آنانی که , در این گرد گیری سرمایه هم پیمان شده بودند مواجه با بحرانی فزاینده ای گردیدند که , دولت رانتی رفسنجانی جائی برای عرض اندام به آنان نمی داد. در همه ی ابعاد جامعه که سرمایه نقش خود را بازی می کرد , دولت , با "هیبت مافیا" نقش آفرینی میکرد .بر همین اساس, پایان روزهای دولت سرکوبگرپدر خوانده   , آن نیروئی که در استجکام دولت رانتی شرکت جسته بود اما نا کام ازآنچه دستمایه افکار خود می پنداشت , صدا در داد و نارضایتی اش را بیان کرد.
محمد خاتمی , با رویکردی دیگر , با نقشه راهی که, نیروی سرمایه آماده کرده بود , اما , به زبانی آمیخته با ملاطفت اسلامی که   , جامعه سرکوب شده حاصل از دولت رفسنجانی , تشنه شنیدنش بود به میدان آمد. ٨ سال سیستم پلیسی ـ امنیتی حاکم , نیاز به تنفسی دیگر داشت.این نفس مصنوعی را, آقای خاتمی توانست با تبسم بر دردی که, بر جان جامعه جاری بود فراهم کند. غلبه بر بحران نیاز مندی های خاص خود را در جامعه تولید می کند . خاتمی سوار بر این بحرا ن, ٨ سال توانست موج سواری کند و فضائی بیافریند که , قدرت در سایه را اقناع نماید. اما , آنچه نمود پیدا می کرد , از درون ناپیدای فعل انفعالات سیستم موجود, رادیکالیسم خفته ای بیدار می شد و این معضل با فضای موجود همخوانی نداشت. باید سدی فراهم می شد و چه بهتر اینکه ,این سد را قدرت فراهم کند. کشمکش بیرونی این دو نیرو منجر به رجعتی دیگر به زمان جنگ و پاسداری از اخلاق جبهه و چفیه و سربند شد. این ظاهر سازی سالوسانه , در نهان , همان غارت منابع طبیعی و چوب حراج زدن به منافع ملی را به ارمغان آورد. کشور مانند بنگاه های معاملاتی در معرض فروش و عرضه قرار گرفت.این" کمدی الهی" دهه ٨۰ با کالبد تراژدی دهه خونین دهه ۶۰ خود را تاق می زد. تا حدی که حس می کردی هیچ چیز جای خود نیست و بند از بند در حال جدا شدن است. عدم امنیت اجتماعی را تا مغز استخوان لمس می نمودی . جهانی متجاوز علیه میهن دهان گشود وسایه ی دهشتناک حمله نظامی را که فرمان اش از داخل قدرت حاکمه بود احساس می نمودی . در کنار این ناامنی ملی , دولت , نقش گانگستر بین المللی را بازی می کرد. روز و هفته ای نبود که آواز شوم تجاوز به میهن با حمایت هادیان خاص بین المللی اش , کشور را بین خود تقسیم مجازی ننمایند. در همین زمان , شکل گیری نیروهای مخالف رژیم , از هر نوع اش , ملبس به انیفورم نظامی!! دولت های بیگانه , هر لحظه از اشغال دم نزنند. پایان این خیمه شب بازی هیئت حاکمه, با انتخابات ٨٨ گره خورد و نیروئی از درون جامعه سر بر آورد و به شعارهای نخست وزیری تن داد. عصیان نوستالژی نخست وزیر را قدرت بر نتابید. قلع و قمع را در همه ی ابعاد نشان داد. ددمنشی و بیرحمی علیه یک اعتراض انتخاباتی آنچنان ابعاد وسیع پیدا کرد که گویادر میهن نباید بعد از ٣۰ سال به شمارش آرا, اعتراضی صورت گیرد. چه جانهای شیفته ای فدای صندوق رآی نگردید . کاندیداهای معترض به حبس خانگی فامیلی فرستاده شدند و زندان ها مرکز تنبیه جوانانی گشت که , از پاهای خود برای اعتراض و تغییر استفاده کردند.
برنامه با انتخاب آقای شیخ حسن روحانی کلید خورد.رمز گشائی از بحران ٨٨ جهت رام کردن جامعه ,دست های بیشماری از درون هیئت حاکمه و بیرون از مدار صفر درجه قدرت را بهم نزدیک کرد.آنطور که پس از انتخابات۷ اسفند دومجلس مطرح شد رایزنی هائی در سطوح مختلف جامعه صورت گرفت و نهایتا منجر به این شد که تحت هر شرایطی , شراکت خود در قدرت را پذیرا باشند. قبول این پذیرش هیچ ریسکی بهمراه نداشت. آنان می دانستند, پس از بحران انتخابات ٨٨, و نتیجه سرکوب ها , نیروی معترض جابجا شده است. ۴ سال عملکرد دولت روحانی با حواشی های امنیتی اش و مذاکراتی که پشت درب های بسته با اربابان گیتی و تزریق دست آوردهای خویش به اذهان جامعه , این رویکرد را به عینه شاهد شدند که می توانند به آنچه در نظر دارند برسند. جامعه انسانی در دولت شیخ حسن روحانی کاملا دو قطبی شد. یک سو,دولتی ها از هر حیث , چه عوامل اقتصادی ـ سیاسی چه عوامل فرهنگی , سوی دیگر , غیر دولتی ها, آنانی که , در تلاش معاش اعتراض شان را میدانی کردند. از یک سو دولت به ملازمان خویش در رحمت را باز کرد , سوی دیگررا با گسیل نیروهای پلیس و سرکوب و دستگیری و مجازات و زندان پاسخ داد.
این نوع تقسیم بندی برای قدرت , تنها به مشروعیت یک بخش از جامعه نیازمند بود تا به بقاء خویش ادامه دهد و روی همین اصل , شرکت در حرکت های اعتراض اجتماعی را با تخصیص هزینه اعلام نمود.بالطبع نیروئی که از سالیان دور به این نوع حربه های ضد اجتماعی آگاه بودند , تن به شرکت در" ضیافت آقا" دادند.برای این نیرو که در دهه ۶۰ هم که شاهد کشتار بیرحمانه قدرتبا مخالفین بود, بدون چشم بند درتراژدی احیاء نظام اسلامی کوشش می کرد این بار هم با چشمانی باز و زبانی آکنده از تسلیم , به کارناوال انتخابات پیوستند . برای این نیروی آموزش دیده و دوره طی کرده ابدا مطرح نیست نیمی از جامعه در غرقاب خویش دست و پا می زند. دولت های رانتی , به" باکسرها**"نیاز دارند .در بکارگیری این شیوه تا بدان حد پیش رفتند که در خارج از مرزها, بقاء نظام خود , سال ها مدیون عملکرد فرنگی کاران امنیتی بودند , مواجه با حامیان با ریشه ای که بسیاری شان از بحران انتخاباتی ٨٨ مجبور به جلای وطن گردیدند , شد. همه ی این عوامل دست بدست هم دادند و آنچه را امروز شاهد هستیم به وقوع پیوست.
فصل دیگری برای نیروئی که ,به دالان قدرت نمی اندیشد و تغییر را جستجو می کند آغاز شده است.
این را آنان نیز احساس کرده اند. مسلما برای نیروئی که نیازهایش را در راهروهای اداری قدرت جستجو نمی کند شرایط را دشوار تر خواهند کرد. سرکوب برای شان فقط پلیس و زندان و تبعید و .... نخواهد بود. آنها برای ایجاد فضای خفقان , توسل به اختیاری که بخشی از جامعه به آنان داده اند بی پرواتر به کشتار اجتماعی روی خواهند آورد. در این گسل پیش امده , کارگران و زحمتکشان و اقشار تهیدست بیشترین آسیب ها را خواهند دید.


کاوه بنائی ــ رم

*طبقه متوسط, سنگر سرمایه داری است...مارکس
** با کسر, نام اسب در رمان قلعه حیوانات جورج اورل