پرویز الهی
تشکل های کارگری چه نقشی می توانند داشته باشند؟


• متن حاضر؛ مقاله ی دیگری است از زنده یاد پرویز الهی که در جریان کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ اعدام شد. او در این مقاله که برای اولین بار منتشر می شود، مباحثی را در مورد ضرورت وحدت و تشکل طبقه ی کارگر مطرح کرده است. مقاله در بهار سال ۱۳۶۵ نوشته شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۴ اسفند ۱٣۹۴ -  ۱۴ مارس ۲۰۱۶


رفقای عزیز و گرامی مطلبی که در زیر می آید در مورد ضرورت تاریخی و انکارناپذیر وحدت دمکراتیک طبقه کارگر در سندیکاها و اتحادیه های خود می باشد.
چیزی که مرا وادار به نوشتن چنین مطلبی نمود رابطه جنبش کمونیستی به مثابه جنبش پیشروان طبقه کارگر با جنبش دمکراتیک طبقه کارگر است، رابطه ای که تا بحال ارزش واقعی آن در عمل شناخته شده است اما متاسفانه جنبش کمونیستی ایران به جنبش دمکراتیک طبقه کارگر به عنوان اهرم اصلی پیشبرد انقلاب توجه نکرده و آن را همانند جنبش های توده ای دیگر همچون تعاونی های محلی، کارهای توده ای، نهضت سوادآموزی، تیمهای ورزشی و یا سایر حرکات دسته جمعی خلق ارزیابی کرده و چه بسا که حتی کمتر از اینها هم بها داده است.
با توجه به واقعیات موجود باید بررسی کرد که جنبش کمونیستی در طول چند سال بعد از پیروزی انقلاب ۲۲ بهمن چه میزان نیرو و انرژی تشکیلاتی خود را صرف جنبش طبقه کارگر نمود، چه مقدار کادرهای خود را در اختیار سازماندهی طبقه کارگر قرار داد؟ جواب آن نیست که میزان انرژی تشکیلاتی که در اختیار جنبش کارگری گذاشته شد خیلی کمتر از اهمیت این جنبش بوده، ما در یک کشور افریقایی زندگی نمی کنیم که طبقه کارگر آن ضعیف بوده و در تولید جامعه نقش موثری نداشته باشد. کشور ما دارای چند میلیون کارگر است که اهمیت اقتصادی آن تعیین کننده است. کارگران نفت در راس طبقه کارگر ایران که نبض اقتصادی جامعه تک محصولی را در اختیار دارند و به جرات می توان گفت هر آنچه که درون مجموعه اقتصادی کشور ما می گذرد به شکلی مربوط به ارز نفتی و یا بهتر بگویم دلار نفتی می شود و در نتیجه نظام حاکم بدون چون و چرا وابسته به نفت است. همان طور که در انقلاب ۲۲ بهمن ۵۷ دیدیم حرکت اعتصابی کارگران نفت گلوی رژیم شاهنشاهی را فشرد هزاران کارگر ذوب آهن، هزاران کارگر بنادر، توده های وسیع کارگر صنایع مونتاژ، کارگران صنایع نساجی یعنی ریسندگی و بافندگی که از گروههای کارگری با سابقه هستند، کارگران انبوه صنوف که از رشد سیاسی و تشکیلاتی ویژه ای برخوردارند نباید بی اهمیت و یا کم اهمیت تلقی شوند. چگونه می توان بدون اتکا به طبقه کارگر ایران با خرده بورژوازی متحد شد؟ جامعه ایران طبقه کارگری موثری دارد، سایر اقشار و طبقات میانی نیز قاعدتا از تجربه، ایدئولوژی و تشکیلات خاص خود برخوردارند و نمایندگان سیاسی خود را دارند. چگونه می توان به وحدت و جبهه متحد خلق قابل تکیه دست یافت در حالی که هنوز کمونیست ها به مدافعان برنامه و ایدئولوژی خود یعنی طبقه کارگر به طور عمده دست نیافته و تکیه گاه خود را پیدا نکرده و پشتش خالی است و در نتیجه ضربه پذیر. دیدیم که همین طور هم شد و جنبش کمونیستی ایران ضربات خردکننده ای را متحمل شد همچون فرزندی بی مادر که مورد هجوم حیوانی درنده قرار گرفته باشد.
با مروری در نقش و موفقیت طبقه کارگر ایران در رابطه و کشمش میان طبقات در چند سال بعد از پیروزی انقلاب ۲۲ بهمن ۵۷ بیشتر می توان صحت مطالب بالا را مورد ارزیابی قرار داد. بعد از انقلاب وقتی رژیم تازه مستقر شده با همه تناقضات و پیچیدگی های خود به کمک احتیاج داشت و می بایست بوسیله گروههای اجتماعی تقویت شود، شاید با اطمینان بتوان گفت تنها طبقه کارگر بود که با شخصیت و درک طبقاتی خود سعی نمود در حمایت از حکومت جدید، منافع آنی و آتی خود را بطور اصولی در نظر بگیرد. این گفته در عمل این گونه بود که در آن لحظات دشوار که توطئه های گوناگون در جریان بود طبقه کارگر وظیفه تاریخی خود را در چنین شرایطی عملی می ساخت. صنایع خوابیده و بلاتکلیف را به همت شوراهای خود راه اندازی کرد، چرخ تولید و اقتصاد مملکت را به گردش در آورد و سرسخت و پیگیرانه با توطئه های عوامل مدیریت و صاحبان قبلی کارخانجات مقابله کرد و با این کار خودش نقش سیاسی مهمی در استحکام حکومت جدید ایفا نمود. این نه تنها به معنای حمایت و یاری رساندن به جنبش دمکراتیک بود بلکه جلب اعتماد خرده بورژوازی ایران به خصوص خرده بورژوازی حاکم بود که نتیجه آن تدارک منافع آتی طبقه کارگر می شد. این جلب اعتماد محیطی، منجر به این شد که طبقه کارگر بتواند به میزان تجربه و توان معین خود، سازمان ها و تشکل های صنفی طبقاتی خود را تدارک دیده و استحکام بخشد و از آنها به عنوان ابزارهای اصلی در مبارزات آنی خود سود جوید حتی به برخی از منافع آنی خود نیز در چارچوب انقلاب دست یافت مانند دخالت تشکل های کارگری، شورا و سندیکاها در دفاع از حقوق و منافع صنفی کارگران، که در بسیاری از موارد هم به گرفتن حقوق حقه کارگر از مدیریت و دولت منتهی شد مانند افزایش دستمزد، طرح طبقه بندی مشاغل، پاداش سالیانه، حق افزایش تولید، گرفتن زمین، مسکن و سهمیه کالاهای کمیاب و مورد نیاز. البته باید مجددا متذکر شد که در پاره ای از موارد به شکست منتهی شد.
طبقه کارگر تعادل و رابطه صحیح بین منافع آنی و آتی خود را در حمایت از حاکمیت انقلابی خیلی بهتر و درست تر از سایر طبقات و اقشار فهمید و عمل کرد. با مروری به این رابطه با حاکمیت بعد از انقلاب صحت این گفته به خوبی نشان داده می شود.
۱ – دانشجویان: جنبش سیاسی و صنفی دانشجویان از دیرباز در ایران حضور داشته و در تحولات سیاسی نقش موثری ایفا نموده است، اهمیت این نقش در پیروزی انقلاب ۲۲ بهمن لازم به تذکر نیست. ولی بعد از انقلاب جنبش دانشجویی ایران موقعیت و نقش خود را در تداوم و تثبیت انقلاب درک ننمود و با طرح شعارهای پیشرس و حتی ذهنی مسیر جنبش دانشجویی را بتدریج تغییر داد تا جایی که در مقابل انقلاب ایستاد و با ظاهری سرخ اهدافی را جستجو کرد که اولا هنوز وقت آن نرسیده بود و در ثانی وظیفه مستقیم جنبش دانشجویی نبود. روشن تر بگویم به جای اینکه دانشجویان دست به تاسیس اتحادیه های دمکراتیک دانشجویی بزنند و تشکلهای صنفی انقلابی خود را ایجاد کنند و از این طریق توده وسیع دانشجویان را گرد منافع مشترک صنفی – سیاسی خود جمع کنند متاسفانه تبدیل به کمیته های گوناگون وابسته به گروهها و احزاب سیاسی شدند و از مسیر تاریخی خود فاصله گرفتند و این کار به معنای دادن نقش پیش قراولان توده ها در سازمان های سیاسی به توده های وسیع بوده و نفی ضرورت حضور جنبش دمکراتیک توده ها در قالب اتحادیه های صنفی می باشد. از طرفی همان طور که در بالا اشاره شد این جنبش به جای حضور فعال در ارگانهای حکومتی و مقابله با جریانهائی که خواهان درگیری بین دانشجویان و خرده بورژوازی حاکم بودند، در دام حیله ها و درگیری های ساختی این جریانات وابسته و مشکوک افتاده و در مقابل خرده بورژوازی حاکم (با همه ضعف ها و کج فهمی های خود) قرار گرفت و منجر به زدوخوردهای دانشگاه شد که معنای آن سرکوب جنبش دانشجویی است.
۲ – در مورد معلمان نیز می توان تا حدودی مانند دانشجویان موضوع را مورد بررسی قرار داد، معلمان به جای آنکه دراولین قدم خود از فضای دمکراتیک ناشی از پیروزی انقلاب استفاده کرده و اتحادیه های سراسری خود را ایجاد کنند و بدین وسیله معلمان سراسر کشور را در یک جنبش دمکراتیک متحد سازند دست به تاسیس گروههای مختلف سیاسی زده و بتدریج از یکدیگر فاصله گرفته و توده های دمکراتیک معلم را متفرق و تنها گذاشتند و خود نیز از حمایت آنها بی نصیب ماندند؛ گرایشات ارتجاعی حاکم نیز با تحریک جریانات مشکوک موفق به متلاشی کردن و اخراج آنها شدند بدون اینکه هیچ حمایت توده ایی مدافع این گروه از معلمان باشد و بتدریج حقوق صنفی - سیاسی توده های معلم نقض شد و جایی برای هیچ گونه مقاومت و مبارزه برای احقاق حقوق معلمان باقی نماند، معلمانی که در پیروزی انقلاب ۲۲ بهمن قدرت بسیاری از خود نشان داده بودند اینک متفرق و سرکوب شده و حتی یک تشکل سیاسی - صنفی نیز در اختیار نداشتند در حالیکه موقعیت طبقه کارگر این چنین نبود.
٣ – کارمندان: کارمندان، این توده عظیم مزدبگیران نیز قبل از انقلاب با ایجاد کمیته های اعتصاب نقش موثری در گردش چرخ انقلاب ایفا نمودند. کمیته های اعتصاب نه تنها خواسته های سیاسی بلکه خواسته های صنفی نیز مطرح می کردند و به این لحاظ این کمیته ها را می توان نطفه های اتحادیه های کارکنان دولت نامید. فعالیت چشمگیر کارکنان وزارت دارائی، رادیو و تلویزیون، وزارت نیرو و ... فراموش نشدنی است. بعد از پیروزی انقلاب این کمیته های اعتصاب تبدیل به شوراهای کارمندی شد و مدتی نیز به فعالیت خود ادامه داد و در پاره ای موارد به برخی حقوق صنفی دست یافت ولی از آنجایی که هرگز این شوراها متحد نشدند بتدریج منحل شده، فعالین آن یا اخراج و یا منفعل شدند و نتوانستند به نقش خود در تعاونی های مصرف و مسکن ادامه دهند. این به عدم درک موقعیت حساس اتحادیه های کارمندی در پیشبرد انقلاب از طرف سازمان ها و احزاب انقلابی بر می گردد که فعالین و نمایندگان شوراها و کمیته های ادارات را در جهت اتحاد، استحکام و ارتقاء تشکل های خود رهنمود ندادند.
آنچه که در بالا آمد کوششی بود برای بررسی جنبش مزدبگیران از مجرای تشکل های آنها. همان طور که دیده شد جنبش مزدبگیران منهای جنبش طبقه کارگر نمی تواند خیلی دوام آورده و ارتقا یابد. اگر طبقه کارگر موفق می شد در زمینه سازماندهی زحمتکشان غیر پرولتر نقش پیشرو خود را ایفا کند دیگر ما شاهد متلاشی شدن نطفه های اتحادیه ها و یا شاید شاهد درک غلط از تشکل دمکراتیک از سوی دانشجویان نبودیم. البته این در حالی بود که خود طبقه کارگر هم در راه تجربه این مساله بود و جنبش کمونیستی نیز آنطور که شایسته این طبقه بود به آن توجه نکرد.
اینکه طبقه کارگر بهترین کانال برای نزدیکی به توده های خلق است از سوی رهبران جهانی جنبش طبقه کارگر تاکید فراوان شده است. لنین در مورد سازماندهی و تبلیغ میان دهقانان می گوید: شما طبقه کارگر را آگاه و سازماندهی کنید خود آنها که یک پایشان در روستا است این آگاهی را منتقل خواهند کرد. طبقه کارگر و به همراه آن حزب طبقه کارگر وقتی در جریان غلیان انقلابی می توانند رهبری خلق را به دست گیرند و نشان دهند که واقعا پیشرو و سازماندهان ماهر توده ها هستند، قبل از این هم در دوران و مقاطع گذشته نیز عملا این را نشان داده بودند. باید طبقه کارگر نشان داده باشد که بهترین و کارآمدترین تشکل ها و اتحادیه های دمکراتیک را داراست و رزمنده ترین و آگاه ترین نیروی اجتماعی است، از این لحاظ پیشرو و آموزگار سایر طبقات خلقی است در این صورت است که توده ها به تدریج به توانایی طبقه کارگر ایمان آورده و به آن تمکین کرده و از آن درس می گیرند و لاجرم طبقه کارگر را تکیه گاه قابل اطمینانی خواهند یافت و سرانجام نمایندگان اقشار میانی جامعه تن به اتحاد و تشکیل جبهه با نماینده سیاسی طبقه کارگر یعنی حزب طبقه کارگر خواهند داد. چرا که مساله جدید فقط با بحث ها و جدل های منطقی حل نخواهد شد می بایست نه تنها از این برنامه - یعنی برنامه حزب طبقه کارگر – و از تدابیر سیاسی و منطق حزب دفاع کنند بلکه خود توده های طبقه کارگر یعنی صاحبان اصلی این اندیشه نیز از آن حمایت مادی به عمل آورند.
تاریخ طبقه کارگر در همین دو دهه نشان دهنده صحت این گفته است که کارگران در مبارزه با دشمنانش بیش از سایر گروهها و طبقات اجتماعی فداکار و رزمنده است و تا پای جان پیش می رود. اعتصاب کارگران کارخانه چیت جهان به کشته شدن چند کارگر انجامید و اعتصاب کارخانجات زیادی از جمله کاشی ایرانا و چیت ری که به خشونت انجامید در سالهای سیاه حکومت رژیم پهلوی نمونه آن است که در آن دوران شاید بتوان گفت حرکت مشابه ای در میان هیچیک از مزدبگیران رخ نداد.
در سالهای بعد از پیروزی انقلاب که حکومت بتدریج مشغول پس گرفتن دستاوردهای انقلاب بود یعنی بعد از سرکوب جنبش دانشجویان و معلمان و منحل کردن شوراهای ادارات و بخش خدمات، وقتی خواست با تصویب کردن پیش نویس ارتجاعی قانون کار هر آنچه که طبقه کارگر از انقلاب به ارث برده پایمال کند با سیلی محکم و یکپارچه طبقه کارگر مواجهه شد تا آنجا این سیلی محکم بود که بعضی از دست اندرکاران علیرغم میل خود مجبور شدند حرفهای خود را پس بگیرند و بعضی از رهبران جمهوری اسلامی نیز سخنانی ایراد کردند که کاملا مغایر با پیش نویس و شرع مقدس بود مانند سخنان موسوی اردبیلی، وزیر وقت دادگستری و اشخاص خوش زبانی چون هاشمی رفسنجانی و خامنه ای را به سکوت واداشت این حرکت چنان قوی بود که هنوز هم آن پیش نویس محکوم می شود گرچه پیش نویس جدید ماهیتا همان است.
طبقه کارگر ایران در جریان مبارزات خود در طرد پیش نویس قانون کار، تجارب غنی به دست آورد و سرمایه ای برای مبارزات آینده خود اندوخت که هیچ دشمنی قادر به گرفتن آنها نیست از جمله شناخت بوروکراسی بورژوازی، تجربه شخصی از مباحثه با رهبران و دست اندرکاران حکومتی ، تجربه حرکت متشکل و سازمان یافته که شاید بتوان این را از مهمترین دستاوردهای این حرکت نامید. شوراها، تعاونی ها، سندیکاها و حتی کمیته های ورزشی، تعاونی های اعتبار و وام نیز در این حرکت شرکت داشتند. طبقه کارگر همه اهرمهای موجود خود را در این مبارزه بکار گرفت، غنا بخشید و اعتبار داد و حتی در مواردی تشکل جدیدی به نام کمیته افشا و مبارزه با پیش نویس تشکیل داد.
درس دیگری که این حرکت به طبقه کارگر داد تشخیص یک قانون کار انقلابی و مترقی از یک قانون کار ارتجاعی و بورژوازی. طبقه کارگر و بخصوص فعالین صنفی سیاسی آن آموختند که قانون کار مترقی می بایست شامل چه مواردی باشد و در واقع حقوق حقه طبقه کارگر در عرصه های گوناگون آن چیست.
تجربه دیگر آموختن اشکال گوناگون مبارزه؛ از کم کاری، اعتصاب، تهیه طومار، ارسال شکایات، ارسال خواسته ها به نشریات و ... بود.
مبارزات طبقه کارگر در دوران پیشرفت خزنده راست در حاکمیت برای حل مشکل مسکن را به جرات می توان گفت منحصر به فرد بود. طبقه کارگر از کانال تعاونی های مسکن فشار زیادی به حاکمیت وارد آورد. این مبارزات متشکل در پاره ای موارد موجب گرفتن زمین و مسکن شده و در بسیاری موارد خود تعاونی ها با همه بی تجربگی های خود دست به ساختن خانه روی زمین هایی زدند که در نتیجه مبارزات خود به دست آورده بودند. طبقه کارگر در مبارزات خود برای حل مشکل مسکن به روابط موجود اقتصادی و سیاسی در جامعه پی برد. نقش بورژوازی زمین خوار و مالکان بزرگ زمین شهری را در جامعه تجربه کرد. نقش بورژوازی تجاری و دلال صفت را در تهیه و توزیع مصالح ساختمانی از نزدیک لمس کرد و این را تجربه کرد که چگونه اهرمهای حکومتی در ادارات دولتی باقیمانده از رژیم سابق در خدمت اینان هستند. همچنین مبارزات طبقه کارگر با بورژوازی تجاری و نظام بازار از طریق تعاونی های مصرف و اتحادیه های تعاونی های مصرف محلی فراموش نشدنی است.
طبقه کارگر و نمایندگان صنفی آنها در این مبارزه با شبکه توزیع بورژوازی تجاری آشنا شدند و پنجه در پنجه آن افکندند. به اتحادیه امکان که تشکلی کارگری دمکراتیک باید می بود برای استقلال آن به دولت فشار آوردند و در مقاطعی نیز موفق شدند با جمهوری اسلامی بر سر نحوه توزیع به مبارزه برخواستند و در راه قطع دست بورژوازی تجاری از توزیع کشور و یا از توزیع بخشی از کالاها دست به اشکال دیگر مبارزه زده و تجارب جدیدی آموختند. یکدیگر را می شناختند دور هم جمع شدند و جلسات پرشوری را در افشاء سیاست راست حاکمیت راه انداختند و تعاونی های مصرف را به تشکل های مدافع منافع طبقه کارگر بدل ساختند. موارد بالا همه و همه تجارب گرانقیمت و بی نظیری را برای طبقه کارگر به ارث گذاشته که سرمایه مبارزات حال و آینده است.
انبوه نمایندگان صنفی طبقه کارگر که هریک تجارب شخصی گوناگونی از مبارزه با دشمنان اندوخته به کول می کشند و به طور قطع می توان گفت که هر یک از نمایندگان وفادار به منافع طبقه کارگر در شوراها، تعاونی ها و کمیته های گوناگون کار کرده اند اکنون نطفه های سندیکا هستند و حرکت آنها در همین شرایط نیز مضمونی سندیکایی دارد.
بعد از استقرار کامل راست و سرکوب جنبش های گوناگون، دیگر کمتر شاهد مقاومت مستقیم مردم در مقابل ارتجاع حاکم بودیم. البته مردم از مقاومت دست بر نداشتند ولی از آنجایی که سازمانهای انقلابی اکثرا سرکوب شده و تشکل های صنفی و توده ای نیز اغلب منحل و منزوی شده اند تمایل توده مردم در ابراز مخالفت با سرمایه داری حاکم بیشتر جنبه مقاومت منفی به خود گرفت، مانند شایعه پراکنی، کارشکنی، کم کاری و ... در این مقطع هم با شهامت و جرات می توان گفت طبقه کارگر در مبارزه با دشمنان خلق در پیشاپیش دیگران حرکت می کند. اعتصابات رو به گسترش طبقه کارگر موید آن است؛ نمونه بارز آن اعتصاب کارگران دخانیات و نوشابه سازی ساسان (کانادادرای) می باشد. نکته قابل ذکری که به چشم می خورد شکست اغلب این اعتصابات و سرکوب خونین آن است که در دو کارخانه ی بالا به شهادت چند کارگر انجامید و آن هم ناشی از عدم سازماندهی این اعتراضات است و طبقه کارگر در اغلب کارخانجات محروم از تشکل رهبری کننده است، بدین لحاظ دشمن سازمان یافته و متشکل عمل کرده و حرکات اعتراضی را سرکوب کرده و به خون می کشد. البته موارد اندکی از اعتصابات و اعتراضات وجود دارد که چون رهبری شده است و کارگران آن واحدها از تشکل ها و کمیته های مخفی سندیکایی برخوردارند، حرکت آنها به نتایج مثبتی دست یافته است.
در دوران بعد از پیروزی انقلاب ۲۲ بهمن که هنوز انقلاب بر ضد انقلاب چیره بود و فضای نسبی دمکراتیک بر جامعه حاکم بود تشکل های کارگری نیز فعالتر و تعداد آنها نیز بیشتر بودند کارگران در مبارزات خود بیشتر موفق بودند مانند مبارزه بر علیه پیش نویس قانون کار و ... وجه تمایز این دو دوره را در فعالیت بیشتر تشکل های کارگری در دوره اول باید دانست که نقش کمونیست ها، سازمان و احزاب در ایجاد و گسترش آنها انکار ناپذیر بود و هر آنچه در حال حاضر نیز از این تشکل ها باقی مانده و حضور فعال دارند نیز به این نقش باز می گردد. بر همین اساس نیز در دوره قبل از پیروزی انقلاب در دهه ۵۰ طبقه کارگر در حرکات اعتراضی خود اغلب با شکست و سرکوب مواجه می شد و علت آن نیز عدم سازمان یافتگی طبقه کارگر و محروم بودن آنان از کمک کمونیست ها در سازمان دهی و ایجاد تشکل های صنفی سیاسی خود بود (یعنی سندیکا).
اکنون که با چشم بازتری به این دوره سوم یعنی دوره حاکمیت راست نگاه می کنیم این نکته خود را به وضوح هرچه بیشتر به نمایش می گذارد که نقش کمونیستها در ایجاد، ارتقا و تعمق بخشیدن به تشکل های کارگری و سندیکاها نقشی غیر قابل انکار و منحصر به فرد است. هیچ گروه اجتماعی قادر نیست چنین نقشی ایفا کرده و جانشین کمونیستها شود نه از نظر اعتقادی و ایدئولوژیک و نه از نظر توان سازماندهی. خود توده ها و انبوه طبقه کارگر نیز به تنهایی از عهده این کار بر نمی آیند و علت آن حساسیت و سرکوب شدید حاکمیت های ضدخلقی است. آنها دریافته اند که توده های متشکل ضربه ناپذیرند ولی در شرایطی که توده ها پراکنده اند و متفرق، نه تنها جنبش آنها به خطا رفته و سرکوب شدنی است بلکه سازمانهای سیاسی، احزاب و از جمله حزب طبقه کارگر نیز ضربه پذیرتر شده و از این رو – همان طوری که مارکس می گوید - به هیچ وجه این امکان را ندارد که حتی تا سطح جنبش اتحادیه ای و سندیکالیستی نیز ارتقا یابد. همکاری و رهبری حزب طبقه کارگر الزامی است. درست به همین دلیل در سازماندهی اغلب مبارزات طبقه کارگر، نقش موثر کمونیستها مشهوداست هرمشکلی که اکنون برای طبقه کارگر به جای مانده اغلب ناشی از عدم حضور فعال کمونیست بوده است.

بهار ۱٣۶۵