پنهان در پشت خود (۵)
گفتگوی بهرام رحمانی با عباس سماکار در نقد کتاب «یک فنجان چای بی موقع»


• پنهان در پشت خود (۵) - گفتگوی بهرام رحمانی با عباس سماکار ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۹ اسفند ۱٣۹۴ -  ۱۹ مارس ۲۰۱۶



دادگاه دوم:عباس سماکار، کرامت دانشیان، منوچهر سلیمی، خسرو گلسرخی، طیفور بطحائی

اخبار روز- در یک فنجان چای بی موقع» چه رازی نهفته است که عباس سماکار یکی از بازماندگان گروه گلسرخی-دانشیان ضروری دیده با نوشتن کتاب «پنهان در پشت خود» به رمز گشایی از آن بپردازد. «یک فنجان چای بی موقع» را امیر فطانت نوشته است. چهره ای که سماکار او را «جاسوس» می خواند و خودش ارتباط با ساواک و همکاری برای دستگیری «گروه ۱۲» را رد نمی کند.
درباره «گروه ۱۲»، معروف به گروه گلسرخی- دانشیان تا به حال چندین کتاب، مقاله و گزارش نوشته شده و هریک از بازماندگان این گروه روایت خود را از آغازتا فرجام آن عرضه کرده اند. عباس سماکار یکی از این ۱۲ نفرکه به همراه سایرین دستگیر و در دادگاه نظامی به اعدام محکوم شده بود بعد از کتاب و مقالاتی که تا کنون در باره جزئیات ماجرا نوشته است این بار در گفتگو با بهرام رحمانی به نقد نوشته کسی پرداخته که می گوید ارتباط او با گروه نقشه ساواک بود. در ادامه گفتگو ونقد نوشته فطانت، اسنادی به «پنهان در پشت خود» ضمیمه شده اند که هریک به نوعی در ارتباط با گروه ۱۲ نفر می باشد. اخبار روز این کتاب را به صورت پاورقی منتشر می کند. قسمت پنجم کتاب «پنهان در پشت خود» را می خوانید.


                                                               ***      

واکنش احسان نراقی به شایعه زنده بودن خسرو گلسرخی!

این مطلب از طریق سایت اینترنتی به دست من رسیده است.
به دنبال اظهارات مریم اتحادیه مبنی بر زنده بودن خسرو گلسرخی و سناریو قهرمان سازی از وی توسط برادر همسرش ایرج گرگین، احسان نراقی طی گفتگو با سایت آینده از تکذیب زنده بودن گلسرخی امتناع کرد. به گزارش آینده، اخیرا گروهی موسوم به "پارس" ادعا کرد، به دنبال برنامه ریزی مشاورین شاه، فرح دیبا و ایرج گرگین، پس از تعیین مقداری مقرری برای گلسرخی، او را به جای اعدام به پاریس تبعید کردند و در همین رابطه در ماه جاری میلادی مریم اتحادیه در یکی از کافه های پاریس با خسرو گلسرخی ملاقاتی داشته است. در اطلاعیه این گروه آمده بود: « قهرمان ساختن از خسرو گلسرخی توسط برادر همسرش ایرج گرگین مزدور بیگانه (که اکنون مسئولیت بخش فارسی رادیوی بیگانه به نام رادیو آزادی، رادیو فردای سابق را دارد) انجام شد، موضوع قهرمان سازی گلسرخی از این قرار بود که دادگاه او به بطور علنی با تبلیغات علیه رژیم برگذارشد و در 29 بهمن 52 اعلام شد که گلسرخی توسط رژیم اعدام گشت. در صورتی که با برنامه ریزی های مشاورین شاه و مزدورانی چون فرح دیبا و ایرج گرگین، وی به پاریس تبعید شد و مقدار زیادی مقرری برایش تعیین گشت. در آخرین خبر (فوریه ۲۰۰۹) خسرو گلسرخی ملاقاتی با مریم اتحادیه در یکی از کافه های پاریس داشت. (نقل قول از اتحادیه) هم اکنون مریم اتحادیه برای دیدار از مادر بیمارش در ایران به سر می برد!» این ادعا در حالی مطرح می شود که قبری منسوب به خسرو گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا وجود دارد.در همین باره احسان نراقی که ضمن قرابت خانوادگی با فرح پهلوی در رژیم گذشته، مشاور نزدیک فرح پهلوی محسوب می شود، درباره ادعای خانم مریم اتحادیه مبنی بر حمایت فرح پهلوی در زنده بودن گلسرخی گفت: "من نمی توانم درباره مرگ گلسرخی اظهار نظر کنم".وی در ادامه ضمن عدم تکذیب خبر زنده بودن گلسرخی افزود: "باید از خانم اتحادیه بپرسید که چرا در این مرحله خبر زنده بودن گلسرخی را مطرح می کند و من نمی توانم این خبر را تکذیب کنم." لازم به ذکر است مریم اتحادیه از جمله اعضای گروه دوازده نفری بود که به رهبری خسرو گلسرخی و کرامت الله دانشیان قصد ربودن فرزند محمدرضا پهلوی در فستیوال فیلم کودک سال ۵۲ را به قصد آزادسازی زندانیان سیاسی داشتند که با نفوذ ساواک و لو رفتن طرح, همه اعضای گروه دستگیر شدند. هر چند که از این گروه بجز کرامت الله دانشیان و خسرو گلسرخی که اعدام شدند , سه تن به حبس ابد محکوم شدند (طیفور بطحایی, عباس سماکار و رضا علامه زاده) ولی مریم اتحادیه از جمله افرادی بود که با درخواست عفو از شاه و همسرش پس از سپری کردن زندان کوتاه مدتی آزاد شد. خسرو گلسرخی (زاده ۲ بهمن ۱۳۲۲ -مقتول ۲۹ بهمن ۱۳۵۲) شاعر و نویسنده مارکسیست ایرانی و از فعالان سیاسی چپگرا بود. خسرو گلسرخی در دوران حکومت محمدرضا پهلوی به همراه کرامت الله دانشیان محاکمه و اعدام شد. محاکمه و سخنرانی افشاگرانه او در این محاکمه همان زمان به طور ناقص از تلویزیون پخش شد و در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷، در سالگرد اعدام او و تنها چند روز پس از وقوع انقلاب، به طور کامل پخش شد و شهرت بسیاری یافت.

                                                            ***

اعتراض اسماعیل نوری علا به عباس سماکار

اسماعیل نوری علا مطلبی را در پاسخ به یکی از اعضای گروه سیاسی اش نوشته که در آن مطلب اشاره ای به نوشته من (عباس سماکار) در کتاب «من یک شورشی هستم» در باره همکاری شکوه میرزادگی با ساواک درج شده است. این مقاله در سایت اخبار روز به چاپ رسید. ایشان در این رابطه مطالبی را نسبت به من طرح کرد که درست نیست و من هم پاسخ وی را دادم. اما از آنجا که اسماعیل نوری علا پاسخ مستدلی در برابر پاسخ من نداشت، فورا مطلبش را از روی سایت اخبار روز و حتی از آرشیو این سایت برداشت و سایت اخبار روز هم پس از مدتی پاسخ مرا در هماهنگی با ایشان از روی آرشیو خود پاک کرد. اما من مطلب را در آرشیو خود داشتم و آن را در اینجا می آورم. البته در این یادآوری، تنها بخشی از مقاله اسماعیل نوری علا را آورده ام که به نوشته من در باره شکوه میرزادگی اشاره دارد و از آوردن بخش های دیگرکه مربوط به نوشته من نیست خودداری کرده ام

                                                                ***

گامی چند در احوالات کاشف «راز کلسرخ» - اسماعیل نوری علا

اخبار روز: سه شنبه ۲ دی ۱۳۹۳- ۲۲ دسامبر ۲۰۱۴

کمی بیش از یک پیش گفتار

٣. «روایت آقای عباس سماکار، یکی از افراد گروه، چنین است: "ماجرا از این قرار بود که دو سال قبل از آن، یعنی در سال پنجاه، خسرو گلسرخی و منوچهر مقدم و شکوه فرهنگ، در ارتباط با هم طرح اعدام (!) شاه رو می ریزند و، بعد از یک مدت شناسایی و سنجش امکانات شون، پی می برن که این طرح اصلاً عملی نیست و بی نتیجه ولش می کنند. بعد هم خسرو و منوچهر و یکی دو نفر دیگر در بهار سال پنجاه و دو دستگیر می شوند، یعنی دو ماه قبل از این که من و علامه زاده چنین طرحی رو شروع کنیم... اما شکوه فرهنگ پس از دستگیری، مثل ابراهیم فرهنگ و مریم اتحادیه و ایرج جمشیدی، فوراً تسلیم ساواک شد و حتی برای خوش خدمتی ماجرای طرح اعدام شاه رو در دو سال پیش از اون، که ساواک روحش هم خبر نداشت، لو داد و به این ترتیب پای خسرو گلسرخی و منوچهر مقدم رو به این پرونده گشودند... به همین دلیل هم طرح ترور شاه حتی غلیظ تر از طرح گروگانگیری در روزنامه ها اعلام شد و مرکز این نقشه ها جلوه داده شد و گلسرخی و مقدم را هم جزو اعضای ردیف دوم و سوم پرونده قرار دادند. یعنی من که قرار بود، به عنوان عامل اصلی، عملیات رو انجام بدم و شکوه فرهنگ و مریم اتحادیه که قرار بود مهناز پهلوی رو گروگان بگیرن، در ردیف بالاتر پرونده قرار گرفتند."» (به این ترتیب داستان مورد علاقه و اشارهء داورپناه کلاً از این منبع گرفته شده است.)
۴. «در لغت نامهء دهخدا هم آمده است که: "ماجرا از این قرار بود که در سال ۱٣۵۰، خسرو گلسرخی به همراه عاطفهٔ گرگین (همسرش) و شکوه‌ میرزادگی (یا شکوه فرهنگ) که هر سه برای روزنامهء یومیهء کیهان کار می‌کردند، بهمراه چند نفر دیگر، محفلی را شکل داده و سعی می‌کنند تا محمد رضا پهلوی را ترور کنند...»
این کل مستندات داورپناه است. لابد شاکری و داور پناه، که سخت مراقبند کسی تاریخ جعلی ننویسد، لااقل این نکته را هم «شنیده اند» که محقق به هنگام مراجعه به منابع اش برخی نکات را، مثلاً معتبر بودن راوی و منطقی بودن روابط را، می سنجد و بهر نقل قولی اکتفا نمی کند. در اینجا علاوه بر اینکه مراجعه به «فرهنگ دهخدا!»، بعنوان یک مرجع تاریخی، بسیار مضحک به نظر می رسد، این منبع تنها وجود «توطئهء اول» را گزارش کرده و در مورد «توطئهء دوم» و «لو رفتن توطئهء اول» ساکت است و لذا ذکر آن در این متن فقط برای گل آلود کردن آب و عوام فریبی است.
در مورد دو منبع دیگر هم نکته هایی چند مطرح است. نخست اینکه دیگر محاکمه شدگان، در خاطرات کتبی و شفاهی خود، سخن عباس سماکار را تصدیق نکرده اند. حتی کسانی که بر کتاب او نقد نوشته اند به این نکته صراحتاً اشاره دارند که او قصد قهرمان سازی از خود را داشته و در این مورد هر رطب و یابسی را سرهم کرده است. در عین حال او خود نیز برای آن چه که گفته منبعی را ارائه نداده و نمی گوید که از این مطالب (که ربطی به او نداشته) چگونه با خبر شده است. این آقا همچنین نمی گوید که وقتی شکوه میرزادگی نه او را می شناخت و نه علامه زاده و نه چند نفر دیگر را، و دانشیان را هم فقط یکبار بدون دانستن نام و نشان اش از طریق طیفور بطحائی ملاقات کرده بود چگونه می توانسته آن ها را لو بدهد، و اگر لو دهنده او نبوده سماکار نام چه کسانی را پنهان می کند؟! من، فعلاً در مورد این آقا به همین چند نکته اکتفا می کنم.
اما اگر در آن سال ها من نام عباس سماکار را نشنیده بودم و شکوه میرزادگی را جز چند دیدار عمومی از نزدیک نمی شناختم، مدت ها بود که با خسرو گلسرخی و عاطفهء گرگین آشنا بودم. در ایجا، بدون داخل شدن به تفصیل، بخصوص به احترام «دامون»، فرزند گرامی این دو تن که در آن دوره ها کودکی بیش نبود و نقشی در هیچ ماجرایی نداشته، تنها بر این نکته پای می فشارم که در آن زمان همهء ما می دانستیم که گلسرخی مدت ها است از عاطفه جدا شده و کراراً هم شنیدم که می گفت اصلاً نمی خواهد عاطفه را ببیند. من سخنان خانم گرگین را، که پس از اعدام گلسرخی به صورت قهرمانی زجر کشیده جلوه گر شده اند، مستند نمی بینم (چرا که برای سخن خود هیچ مرجع و دلیلی ارائه نمی دهد) و آن را در ردیف جعلیات خیالبافانه می گذارم. همچنین برای اطلاع بیشتر در مورد خسرو و عاطفه خواننده را مراجعه می دهم به سخنان ایرج گرگین، برادر عاطفه در ویدئوی مصاحبه با صدای امریکا که روی یوتیوب قابل دسترسی است.

عباس سماکار:
پاسخ به نوشته اسماعیل نوری علا

                                                 کمی کمتر از یک پیش گفتار


چندی پیش یکی از دوستانم مرا آگاه کرد که اسماعیل نوری علا مقاله ای به نام «کمی بیش از یک گفتار» در سایت «اخبار روز» منتشر کرده و در آن به من (عباس سماکار) اتهامی وارد آورده است.
البته گفتار اسماعیل نوری علا در پاسخ به مقاله شخص دیگری ست که اتهاماتی را به شکوه میرزادگی وارد کرده و در نوشته خود از کتاب خاطرات زندان من «من یک شورشی هستم» هم مطلبی را نقل کرده است.
مطلبی که من در مورد شکوه میزادگی در کتاب خاطرات زندانم نوشته ام به این مضمون است که؛ شکوه میرزادگی پس از دستگیری فورا خود را می بازد و بدون این که ساواک از موضوع فعالیت خسرو گلسرخی و منوچهر مقدم سلیمی در مورد طرح نافرجام ترور شاه اطلاعی داشته باشد سخن می گوید و به این ترتیب پای خسرو گلسرخی و منوچهر مقدم سلیمی را که شش ماه پیش از دستگیری ما در زندان بودند و طبعا نمی توانستند در فعالیت ما نقشی داشته باشند به این پرونده می کشد.
اسماعیل نوری علا، روایت مرا غیرمستند می خواند و واقعیت آن را ساخته و پرداخته ذهن من می داند که بدون هیچ دلیل و مدرکی عنوان شده است.
در پاسخ به این موضوع باید اشاره کنم که من در کتاب خاطراتم هرگز مطلبی خیالی ننوشته ام و در این مورد بخصوص هم دقیقا همینطور است.
اگر من در کتابم به دلایل و شواهد این موضوع اشاره نکرده ام، به این خاطر بوده که همکاری شکوه میرزادگی با ساواک روشنتر از آن بوده که نیازی به ذکر دلیل داشته باشد. سخنان وکیل شکوه میرزادگی در دادگاه با صراحت به همکاری شکوه با ساواک اشاره داشت و حتی اعلام کرد که موکلش مطالبی را برای ساواک شرح داده است که ساواک از آن مطلع نبوده است. در هیچ مورد دیگری وکلای ما در مورد موکلین خود چنین مطلبی را نگفتند و نمی توان ذکر این مطلب را نتیجه فشار ساواک به وکیل شکوه میزادگی دانست. بنابراین بعید است که ساواک خواسته باشد که فقط شکوه میرزادگی را با این حرف ها خراب کند. علاوه بر این شواهد دیگری هم در دست است که این مطلب را تائید می کند.
خسرو گلسرخی و منوچهر مقدم سلیمی پس از دستگیری با آنکه به خاطر داشتن یک اسلحه دست ساز به شدت شکنجه شده بودند، کلامی در باره طرح نافرجام ترور شاه توسط گروه خودشان نگقته بودند. اگر چنین بود طبعا ساواک در این مورد سر و صدا راه می انداخت و شکوه میرزادگی را هم که در این طرح با این دو همکاری داشت از مدت ها قبل دستگیر می کرد. (این را هم بگویم که عاطفه گرگین در این مورد با این گروه همکاری نداشت، و الی پای او را هم مانند خسرو گلسرخی و منوچهر مقدم سلیمی به پرونده ما می کشیدند). بنابراین، تنها کسی که غیر از خسرو گلسرخی و منوچهر مقدم سلیمی از موضوع طرح نافرجام خسرو گلسرخی و منوچهر مقدم سلیمی اطلاع داشته شکوه میرزادگی بوده که به محض دستگیری آن را برای ساواک شرح داده و موجب شده است ساواک این دو را نیز به پرونده ما وارد کند.
افزون بر این آیا علت ٨ ماه زندان کشیدن شکوه فقط ندامت در دادگاه بود و یا مسئله ای دیگر؟ چون کسان دیگری هم مانند ایرج جمشیدی و مریم اتحادیه نیز مانند شکوه به شدت هرچه بیشتر اظهارندامت کردند و با وجود آنکه نقش‌شان در این پرونده کمتر از شکوه بود بیشتر از او زندان کشیدند.
راستش من قبلا قصد نداشتم چندان روی موضوع همکاری شکوه به ساواک تکیه کنم. زیرا او را هم قربانی این دستگاه مخوف می‌دانستم و می دانم. ولی حالا که نوری علا از من سند می طلبد ناچارم این شواهد را بیاورم و امیدوارم ایشان از من سند کتبی امضاء شده توسط ساواک نخواهد. و همین جا بگویم که شواهد دیگری هم در دست دارم که همکاری شکوه با ساواک بعد از آزادی اش از زندان ادامه داشته که اگر خود شکوه بخواهد در این مورد نیز سخن خواهم گفت.
اسماعیل نوری علا در ضمن برای لوث کردن مطالب کتاب من، می گوید که دیگر کسانی که خاطراتشان را نوشته اند مطلب عباس سماکار در مورد شکوه را تصدیق نکرده اند.
در این مورد، مسئله این است که موضوع همکاری شکوه با ساواک آن قدر برای همه ما روشن بود که علامه زاده و طیفور بطحائی که خاطرات شان را نوشته-اند نیازی به تصدیق مطلب من ندیده اند و اگر من خلاف واقع گفته بودم مسلما هر دو آن ها سخن مرا رد می-کردند. در ضمن این دو در خاطرات شان کمتر به جزئیات مطلب پرونده پرداخته و بیشتر مسائل مورد مسائل دیگر سخن گفته اند.
اسماعیل نوری علا همچنین نوشته است؛ «حتی کسانی که در مورد کتاب او (عباس سماکار) نقد نوشته اند به این نکته صراحتا اشاره دارند که او قصد قهرمان سازی از خود را داشته و در این مورد هر رطب و یابسی را سرهم کرده است.»
پرسش من از ایشان این است که لطف کند و بگوید که چه کسانی چنین مطالبی را در مورد کتاب من «با صراحت» نوشته و کجا منتشر کرده اند؟ بخصوص تاکید می کنم که نشانی این مطالب را بدهد. افزون بر این اسماعیل نوری علا که از من سند می طلبد؛ لطفا بگوید استدلال این ناقدان خیالی در مورد این اتهامات چیست؟ خوب است اسماعیل نوری علا که این نقدهای (ناموجود) را خوانده و «صراحت» آن ها را تشخیص داه فراموش نکند و واقعا در این موارد سخن بگوید.
اسماعیل نوری علا در پایان نوشته که فعلا در همین حد در مورد عباس سماکار بسنده می کند. (البته چند خط پیشتر نوشته که هیچ مطلبی در مورد من نمی داند). من از او خواهش می کنم هرمطلب دیگری که در مورد من می-داند (با صراحت) بگوید تا همگان مطلع شوند. در ضمن از لحن کاملا توهین آمیز مقاله او به ویژه در ابتدای نوشته اش سخن نمی گویم. زیرا دیگران این نوع واکنش ها را خوب می شناسند.

                                                               ***
صفحه ۷ از کتاب بازخوانی تاریخ.
آخرین روزهای شاه به روایت اردشیر زاهدی

زمانی که در پاناما بودیم شاه با ناراحتی ضمن یادآوری علل بروز انقلاب قبول کرد که در برخورد با اغتشاشات روزهای آغازین نهضت تعلل و کوتاهی کرده و فریب هویدا را خورده است.   
اعلیحضرت تعریف کرد که چطور وقتی از نعمت‌الله نصیری (رئیس ساواک) پیرامون شورش‌های تبریز توضیح می‌خواسته، هویدا به کمک نصیری شتافته و برای آنکه بی‌کفایتی ساواک را توجیه کند گفته است شورشیان مشتی کمونیست و توده‌ای هستند که از آن طرف مرزها آمده‌اند!
این دو نفر مدتها این فکر را به مخیله شاه انداخته بودند که کمونیست‌‌ها (توده‌ای‌ها) در پشت این حوادث هستند! پس از وقوع تظاهرات و آشوب‌های تبریز شاه در یک مصاحبه اعلام کرد که باورش نمی‌شود تبریزی‌ها این کارها را کرده باشند و او معتقد است که این افراد همه از آن سوی مرز آمده بودند.
من به شاه عرض کردم: قربان! ترکیه هم‌پیمان ما در پیمان نظامی ناتو است و با ما قرارداد امنیتی دارد و اجازه نمی‌دهد حتی یک نفر به طور غیرقانونی از مرز آن کشور به ایران عبور کند. مرز اتحاد شوروی هم با وسایل راداری پیشرفته کنترل می‌شود و حتی یک کلاغ هم نمی‌تواند از آن طرف مرز بپرد و وارد ایران شود.
گفتن این حرف که شورشیان از آن طرف مرز آمده‌اند در شأن اعلیحضرت نیست، و باعث مضحکه ایران در دنیا می‌شود و جهانیان سئوال می‌کنند این چه مملکتی است که صدها هزار نفر می‌توانند از مرزهای آن به طور غیرقانونی عبور کنند؟
اعلیحضرت گزارش بلندبالایی را که توسط ساواک تهیه شده بود نشانم داد و من دیدم که ساواک ضمن اشاره به عضویت یک آذربایجانی در کادر رهبری اتحاد شوروی (پولیت بورو) نتیجه گرفته است که حیدر علی‌اف که اصالتاً متولد زنجان است اهداف ناسیونالیستی دارد و دنبال اتحاد دو آذربایجان می‌باشد و به همین خاطر آشوب‌های تبریز را دامن زده است.
خدمت شاه عرض کردم: «چطور تا قبل از انتشار نامه علیه (آیت‌الله) خمینی این مسائل نبود؟!»
معلوم بود که خود شاه هم به این حرفها اعتقاد ندارد اما دنبال خودفریبی است و نمی‌خواهد باور کند که پس از یک دوره نسبتاً طولانی آرامش و سکون مملکت به طرف ناامنی و سقوط پیش می‌‌رود. همه ساله به دستور اعلیحضرت بودجه هنگفتی در اختیار ساواک قرار می‌گرفت و ساواک هم برای آنکه نشان بدهد لایق دریافت این بودجه عظیم است داستان‌‌های عجیب و غریب جاسوسی درست می‌کرد و طی گزارشاتی به عرض شاه می‌رساند.
مثلاً گزارش می‌کردند که در فلان شب‌نشینی خصوصی در برلین صدراعظم آلمان از نزدیکی بیش از حد ایران به انگلستان انتقاد کرده و گفته نمی‌داند چرا شاه ایران فرصت‌های اقتصادی به آلمان نمی‌‌دهد.
یا متن گفتگوی رهبر حزب کارگر در جلسه خصوصی حزب را می‌آوردند و به شاه می‌دادند و متأسفانه اعلیحضرت سئوال نمی‌کردند که چگونه شما به این مطالب دست یافته‌اید؟
ساواک حتی یک بار مدعی شده بود که در دفتر نخست‌وزیر انگلستان شنود گذاشته است.
اعلیحضرت از این مطلب خوششان می‌آمد. اصولاً اعلیحضرت از جوانی به داستان‌های پلیسی و خصوصاً داستان‌های شرلوک هلمز و مایک هامر علاقه وافری داشتند و ساواک هم با اطلاع از این علاقه شاه برای ایشان داستان می‌ساخت. آنها گاهی اوقات هم برای نشان دادن کارایی ساواک عده‌ای را می‌گرفتند و متهم به کارهایی می‌‌کردند که اصلاً صحت نداشت. مثلاً یک گروه روشنفکری را که شب شعر برگزار می‌کرد و هر ماه در خانه یکی از شعرا و نویسندگان (بیشتر مطبوعاتی) دوره می‌گذاشت و تمایلات چپی داشت گرفتند و برای آن که کار خود را مهم جلوه بدهند اعلام کردند که این گروه قصد گروگانگیری و ربودن والاحضرت ولیعهد و سایر فرزندان شاه را داشته‌اند. دو نفر از اعضای این گروه بعداً اعدام شدند.

                                                                  ***
انتقال گزارش ساواک به... از سوی ریچارد هلمز سفیر پیشین آمریکا در زمان شاه به سازمان سیا


ازراست به چپ:عباس سماکار،کرامت دانشیان،منوچهرمقدم‌سلیمی،خسروگل‌سرخی،طیفوربطحایی

ویکی لیکس سندی از گزارش ریچارد هلمز، سفیر پیشین آمریکا در ایران در باره ی چهار روز محاکمه گروه ۱۲ نفری [خسرو گلسرخی و کرامت الله دانشیان] در دادگاه نظامی منتشر کرده است که بدون تفسیر به درج آن اقدام می نماید.

گزارش سفیر آمریکا هِلمز در ۱ ژانویه ۱۹۷۴(۲۰ دی۱۳۵۲)

پایان محاکمه ی توطئه گران علیه شاه

خلاصه: ۱۲ ژانویه پس از چهار روز محاکمه، دادگاه نظامی هر ۱۲ نفر به توطئه برای ربودن و ترور شاه و خانواده سلطنتی را محکوم کرد. هفت نفر به اعدام، دو نفر به پنج سال زندان و سه نفر به سه سال زندان محکوم شدند. در دفاعیه، متهمان که همه متعلق به طبقه روشنفکر ایران بودند، یکدیگر را متهم می کردند و ستایش از دست آوردهای انقلاب شاه و مردم و رفتار محبت آمیز نیروهای امنیتی و درخواست عفو ملوکانه مشهود بود. مانند دادگاههای قبلی، متهمین اجازه نیافتند که اعمال خویش را توجیه فلسفی کنند، ولی برخلاف بیشتر موردهای قبلی، دادستانی برای ایجار رابطه مستقیم بین توطئه گران و عراقی ها و کشورهای خارجی دشمن ایران کوششی نکرد.

پایان خلاصه

۱- بعد از دادگاه کوتاه ۴ روزه، دادگاه نظامی حکم محکومیت علیه ۱۲ نفر که متهم به ربودن و ترور شاه و خانواده سلطنتی بودند، صادر کرد.
احکام به این ترتیب اند:
۱- طیفور بطحایی، اعدام. ۲- خسرو گلسرخی، اعدام. ۳- منوچهر مقدم سلیمی، اعدام. ۴- کرامت الله دانشیان، اعدام. ۵- عباس علی سماکار، اعدام. ۶- محمد رضا علامه زاده، اعدام. ۷- رحمت الله جمشیدی، اعدام. ۸- مریم اتحادیه، ۵ سال. ۹- مرتضی سیاهپوش، ۵ سال. ۱۰- شکوه فرهنگ، سه سال. ۱۱- ابراهیم فرهنگ، سه سال. ۱۲- فرهاد قیصری، سه سال.
۲- دفاعیه متهمین این ویژگی را داشت که یکدیگر را به داشتن مسئولیت متهم می کردند اما طبق گزارشهای منتشر شده، هیچکدام نپذیرفتند که قصد صدمه زدن به شهبانو یا ولیعهد را داشته بودند.
خانم فرهنگ مدعی شد که کاملا با مقامات همکاری کرده بود و سعی شد همه مسئولیت را بر گلسرخی و سلیمی بگذارد که در زمان نطفه بستن توطئه در زندان بودند.
همه متهمین به غیر از گلسرخی و دانشیان که نپذیرفنند باور به مارکسیسم لنینیسم را رها کنند از عملیات و باورهای خود توبه کردند، تقاضای عفو از مقام سلطنت کردند و از پادشاه و دست آوردهای انقلاب شاه و مردم تحسین کردند. چنانکه اکنون دیگر مرسوم است. گردش جدید (در جریان محاکمه) ستایش متهمین از رفتار ملایم و از همدردی نیروهای امنیتی بود که از انان تصویر معلمانی وطن دوست ارائه شد، نه شکنجه گر.
۳- دادگاه، به رفتار پیشین خود باقی ماند و اجازه نداد که متهمان از دادگاه بعنوان تریبونی برای ابراز عقایدشان استفاده کنند و با همه اتهامات به عنوان اتهامات جنائی و نه سیاسی برخورد کرد.
دادستان با رفتاری اندکی متفاوت نسبت به شکل معمول، جز از طریق عبارات سر پوشیده ای چون «دشمن» و «شیطان هایی که اذهان را به بازی می گیرند» کوشش چندانی برای برقراری ارتباط میان متهمین و دشمنان خارجی ایران به عمل نیاورد.
اظهار نظر: دادگاه از این نظر جالب بود که اولین جریان ضد حکومتی بود که در آن همه ی متهمین متعلق به طبقه روشنفکری ایران بودند، بدان دلیل، کوتاهی غیرمنتظره ی جریان دادگاه ممکن است به این خاطر باشد که تمام این قضیه را با حداقل سروصدا و شرمساری برای دولت به پایان برسد. این امر ممکن است حائز اهمیت نیز باشد که دادگاه زمانی برگذار شد که شاه در خارج از کشور بود. هِلمز [سفیر و رئیس پیشین سیا] محرمانه
گزارش ۱۹ فوریه ۱۹۷۴ (۳۰ بهمن ۱۳۵۲) هِلمز

شاه مجازات سه نفر از پنج محکوم به اعدام را به حبس ابد تخفیف داد
خلاصه: اعلیحضرت پس از بازگشت از تعطیلات سوئیس، حکم اعدام سه نفر از پنج متهم به توطئه برای ترور شاه و اعضای خانواده سلطنتی، را به حبس ابد تبدیل کرد. دو متهم باقی مانده، محکوم به اعدام هستند. حکم شش نفر دیگر، بنا بر تلگراف پیشین همانطور باقی مانده است.
پایان خلاصه

در ۱۷ فوریه پس از بازگشت شاه از تعطیلات سالانه ی خود سن موریس، دادستان قاضی لانیان تصمیم شاه مبنی بر تخفیف حکم اعدام به حبس ابد برای طیفور بطحایی، عباسعلی سماکار و محمد رضا علامه زاده، متهمان به قصد ترور شاه، ملکه فرح و شاهزاده سیروس رضا را اعلام کرد. حکم اعدام خسرو گلسرخی (شاعر، منقد کتاب، و فامیل وزیر سابق کشاورزی و منابع طبیعی) و کرامت الله دانشیان (کارمند شرکت ساختمانی) پابرجا ماند.
اظهار نظر: شاه با تائید حکم اعدام گلسرخی و دانشیان، به روش معمول ایران دایر بر نابخشودگی تروریست های غیرنادم   متعهد ماند هر دو محکوم به اعدام حاضر نشدند باورهای مارکسیستی-لنینیستی خود را انکار کنند و در انتقاد از رژیم ایران، محکم ایستادند.
از سوی دیگر، آن سه تن که از رأفت شاه برخوردار شدند، از خطاهای خود اظهار ندامت کردند و خود را به پای بخشایش تاج و تخت انداختند.

هِلمز - استفاده رسمی محدود.
                                                                  ***
چتر وارونه
نوشته حسین شریعتمداری مدیر مسئول کیهان جمهوری اسلامی

ادامه دارد..

قسمت های 1، 2 ، 3 و 4 را اینجا بخوانید:

*پنهان در پشت خود(1) www.akhbar-rooz.com
*پنهان در پشت خود(2) www.akhbar-rooz.com
*پنهان در پشت خود(3) www.akhbar-rooz.com
*پنهان در پشت خود(4) www.akhbar-rooz.com

اخبار روز- جهت دسترسی خوانندگان به مقاله ی گامی چند در احوالات کاشف «راز کلسرخ»به قلم آقای نوری علا که در متن کتاب به انتشار آن در اخبار روز اشاه شده است: www.akhbar-rooz.com