راستی آن‌ها کجایند؟
«در ارتباط با پرسش ایمیلی یک کارگر مندرج در اخبار روز »


عظیم هاشمی


• مناسب است هر فرد که نظم موجود حاکم بر ایران را بر نمی تابد به فراخور دیدگاه خویش به بررسی چنین موضوعی بپردازد. نقد و بررسی هر موضوع از جمله همین پرسش می تواند در برگیرنده نقدی بخود نیز گردد. آنچه بنطرم رسیده این است که با نگاهی به گذشته می توان جایگاهی که اکنون هر کدام در آن قرار گرفته‌ایم را روشنتر بیان نمود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۹ اسفند ۱٣۹۴ -  ۱۹ مارس ۲۰۱۶


پیامی از داخل ایران ارسال شده بود و اخبار روز بر اساس احساس تعهد و مشی خود نتوانسته بود آنرا نادیده گیرد، در نتیجه بر اساس دیدگاهی که در این سایت عمل می‌کند در برابر آن پیام پرسشگرانه نوشته‌ای که در بر گیرنده واقعیاتی است منتشر نمود (1). بحث و بررسی مقاله منتشر شده ضرورتی ندارد چرا که هر خواننده‌ای بر اساس دیدگاهی که دارد می تواند آنرا مورد ارزیابی قرار بدهد و برخی از آن‌ها را می‌توان در کامنتهای ذیل همان نوشته مشاهده نمود. اما اینکه آن‌ها کجایند؟ موضوعی است مهم که نباید از آن غافل شویم. خصوصا در برهه کنونی که بسیاری از رنگین نامه‌های وابسته به جناحهای مختلف رژیم با رنگ پاشی های پسا صندوقها فریاد پیروزی سر داده اند تا در مرحله بعد نیز بتوانند سهمی بیشتر از آن خود سازند. در نتیجه مناسب است هر فرد که نظم موجود حاکم بر ایران را بر نمی تابد به فراخور دیدگاه خویش به بررسی چنین موضوعی بپردازد. نقد و بررسی هر موضوع از جمله همین پرسش می تواند در برگیرنده نقدی بخود نیز گردد. آنچه بنطرم رسیده این است که با نگاهی به گذشته می توان جایگاهی که اکنون هر کدام در آن قرار گرفته‌ایم را روشنتر بیان نمود. بر این اساس است که اجبارا گذشته آغازگر صحبت‌هایم شده است. بدون شک بسیاری بدرستی حامل چنین دیدگاهی می‌باشند که نقد و بررسی تمامی عملکردها و از همه مهمتر آن عملکردهایی که در گذشته رخ داده‌اند نمی‌توان پایان یافته تلقی نمود. چرا که در اینصورت انرا همچون معادله بسیار ساده ریاضی تلقی نموده ایم، حال آنکه از چنان گستره و پیچیدگی برخوردار است که همواره بازبینی آن‌ها می‌تواند نه تنها موجب آشکاری آنچه اتفاق افتاده گردد بلکه مهمتر، آن آموزه هایی است که موجب خواهد شد تا حرکت و عملکردهای فعلی و آینده کمتر دچار چنان نقصانها و اشتباهاتی گردد. واقعیت این است که چنانچه پیشروان کارگری و فعالین اجتماعی پاسخی واقعی یافته باشند که چگونه وسیعترین اعتراضات اجتماعی در سالهای 56- 57 به چنین سرنوشتی دچار گردید، راه رسیدن به فصول مشترک برای هماهنگی در امر مبارزه نیز هموارتر خواهد شد. با چنین هماهنگی بهتر می‌توان آن مبانی لازم برای کار مشترک را در دستور کاری خود گنجاند و در نتیجه چرخ دنده های مبارزات بر محوری مشترک قرار خواهد گرفت و تا حدودی می‌تواند از دامنه بحثهای فرسایشی بکاهد.
اگر چه تشکلات چپ که خود را پرچم دار مبارزه طبقاتی می‌دانستند در کوران مبارزه توانستند تاثیراتی مشخص بر روند حرکت رو بجلو بگذارند اما نقش و عملکردهای همین نیروها در آنچه اتفاق افتاد که منجر به تحکیم پایه‌های ضدانقلاب حاکم گردید آیا بدرستی مورد بررسی قرار گرفته یا بنحوی طفره رفتن در ارزیابی وجود داشته است؟ این موضوع می‌تواند نشانگر پتانسیلی باشد که در چنین نیروهایی وجود دارد. اما آنچه تعیین کننده می‌باشد نقش و عملکردهایی است که پیشروان کارگری و فعالین اجتماعی پیشاروی خود قرار داده‌اند. چنین عملکردهایی است که تأثیر بخشی مهمی دارد در تنظیم راهکارهای جریانات و تشکلات مختلف.

حال بر گردیم به موضوع طرح شده از جانب آن کارگر پرسشگر!
براستی آن‌ها کجایند؟
آنها همانجا هستند که تاکنون بوده‌اند! آن‌ها همانجا هستند که وقتی در 17 اسفند زنان بپا خاستند، علیه آن‌ها چاقو کشی کردند و یا در مسالمت جویانه ترین وجه گفتند در مبارزه ضدامپریالیستی نباید انحراف ایجاد کرد. آنها همانجا هستند! بالای دیوار سفارتها یا در کنار دیوار سفارت با کاسه ای از آن آش ضدامپریالیستی که درست کرده بودند، آن‌ها همانجا هستند! در پشت توپ و تانک و خمپاره علیه مردم کردستان، خوزستان و ترکمن صحرا و یا در سنگر تأیید رژیم و یا همان مکانی که نوشتند چنین کارهایی مربوط به یک جناح از رژیم است و یا در جایی که رژیم بتواند غنچه لبهای ساکت از سر رضایتشان را ببیند. آنها همانجا هستند! همانجایی که برنامه یورش وحشیانه به دانشجویان در اردیبهشت 59 طرح ریزی می‌شد و یا مشغول بند و بست با یک جناح و پشتیبانی از آن را مهمتر از مقاومت همه جانبه با کلیت نظام حاکم می‌دانستند. آنها همانجا هستند! در همان مکانی که برنامه ریزی علیه کارگران اصفهان و آبادان و تهران و سوزاندن کتافروشیها و بستن روزنامه‌ها را بعهده داشتند و یا همانجایی که مشغول تحلیهایی ناب! درباره اینکه چنین یورشهایی کارعده قلیلی است و نه شاهکاری از جانب رژیم. آن‌ها همانجا هستند! در خیابانها و محلات مختلف تحت رهبری زهرا خانمها و مهدی شلها و یا گوشه‌ای در حال نظاره‌گری، چرا که انرا پرده‌ای از سناریوی سرکوبگرانه رژیم نمی دانستند. آنها همانجا هستند! در حال کارزاری برای به میدان مین فرستادن نوجوانان و یا در حال تیتر زدن بر سرلوحه دفترشان مینی بر اینکه سپاه جنایتکاران به سلاح سنگین مسلح شوند. آن‌ها همانجا هستند! در تدارک حمله با نارنجک و قمه و چاقو علیه پیشروان کارگری، نیروهای مبارز و فعالین اجتماعی و یا در فاصله‌ای دور دست در حال نوشتن علیه این مبارزین و بزعم خود تربچه های پوک. آنهاجایی ایستاده‌اند تا بتوانند پیام دادستانی رژیم را تنظیم و منتشر نمایند یا در حال شنیدن چنین پیامی با گوش جان هستند تا توجیهی یابند برای نشنیدن صدای رگبار های پی درپی بر علیه پرشورترین کارگران و جوانان و نوجوانان در شکنجه گاهها و کشتارهای روزانه دهها نفره!
آن‌ها همین.... هستند!
کجا بودن این‌ها در سالهای اخیر هم اظهر من الشمس است. بطور نمونه وقتی فریاد “انرژی هسته ای را رها کن، فکری به حال ما کن“ طنین انداز شده بود آنها با گفتن «انرژی هسته ای آری بمب اتم نه » آیا در همان مختصات مکانی رژیم قرار نداشتند؟
وقتی کشتارها، یورشها، اعدامها و ترورهای رژیم نتوانست تأثیر چندانی بر تغییر مکانی این‌ها بگذارد آیا بی حقوقی تحمیل شده از جانب رژیم در آستانه سال جدید می تواند کمترین تأثیری در آن‌ها بر جای گذارد؟ و آیا موضوع دستمزدهای کارگران حتا اگر تا هفت برابر کمتر از خط فقر فرو ریزد برایشان مهم است یا هفت سین توأم با قرآن گذر کرده از هفت آسمان و شاید هم همراه با شرابی مانده از هفت نوروز قبل؟ و آیا جز این است که آن‌ها اکنون با انگشتان جوهری شده از صندوقها در حال نقاشی بر تخم مرغهایی می‌باشند تا تزیین بخش سفره هفت سینشان گردانند؟ البته چون خدا را خوش نمی‌آید که در این شب عیدی کوچکترین تلنگری به این جماعت وارد شود پس از محاسبه اینکه آیا دستمزد 810 هزارتومانی به انداره ای هست که کارگری بتواند فقط با نان و تخم مرغ شکم خود و خانواده اش را سیر نماید باید صرفنظر کرد!
بورژوازی، آزادیخواهان مبارز و یاران توده ها را تنها با ترور، اعدام و یا در زیر شکنجه های طاقت فرسا از بین نمی‌برد. او چند وجهی عمل می‌کند و یکی از وجوه آن تهی نمودن محتوایی افراد، جریانات و نیروهای مخالف می‌باشد. این مختص یک جامعه و یک دولت هم نیست بلکه چنین کارکردهایی را می‌توان در جوامع مختلف مشاهده نمود. اما شاید بتوان بار دیگر درس بزرگی از اقدامهای چند وجهی بورژوازی گرفت. چنین درسی همانا صحت موضوع بیان شده از جانب پیشروان کارگری است. صحت این موضوع که کارگران برای دفاع از منافع خود چاره‌ای بجز تشکل یابی مستقل مبارزاتی خویش ندارند.چنین تشکل یابی فقط با همراهی وهمگامی آن هم طبقه ایها و هم زنجیرانی میسر است که بتجربه دریافته اند نه تنها هیچ اشتراک منافعی با اقشار جناح های بورژوازی ندارند بلکه هر زمان اقشاری از بورژوازی در صفوف خود قرار داده اند دچار آسیبهای جدی شده اند. و به همان نسبتی که توانسته اند صفوف مبارزاتی مستقل خود را ایجاد نمایند جامعه به آن موقعیتی فرا رویانده اند که بسیاری از افراد و برخی جریانات غیرکارگری نیز اگرچه لنگ لنگان اما بدنبال صفوف مبارزاتی آن‌ها روان شده‌اند. در شرایط کنونی که طبقه کارگر هنوز نتوانسته است چنین موقعیتی ایجاد نماید، چگونه می‌توان انتظار تغییر در عملکردهای تاکنونی آن‌ها داشت؟ وجه دیگر چنین انتظاری می‌تواند این باشد که کارگران برای رهایی خود چشم امید به دیگران دارند و در چنین ذهنیتی بسر می‌برند که می‌توان پاهای مبارزاتی خود را با سر دیگران پیوند زد. واقعیات نشان داده است که کوچکترین انسجامی درمیان طبقه کارگر طی پروسه مبارزاتی بوجود آمده است. واقعیات گویای این نیز می‌باشد که چنین انسجامی از یک سوی می‌تواند منجر به درهم ریختگی صفوف بوژزوازی گردد و از جانب دیگر چنان تأثیری بر جامعه می گذارد که علاوه بر کارگران، اقشار دیگری نیز بسمت مبارزه سوق یابند. انسجام ایجاد شده منجر به این نیزخواهد شد تا افراد و جریانات مختلف واضح تر از گذشته جایگاه خود را مشخص نمایند و آنگاه دقیقاً می‌توان مشاهده کرد هر فرد و نیرویی کجا هست ودر حال انجام چه کاری می‌باشد. قدر مسلم تا آن هنگام ،هیچ پیشرو کارگری و فعال اجتماعی نمی‌تواند در انتظار بنشیند و با ایده اینکه چرا این‌ها غایب هستند یا در اعتراضات اجتماعی حضوری کمرنگ دارند نقش مشخص انقلابی خود را کم اهمیت تلقی نماید. اکنون که همه جریانات جبهه بورژوازی بسیج شده‌اند تا از اهمیت چنین نقشی بکاهند، آیا خود طبقه هم با نادیده گرفتن اهمیت خود در راستایی حرکت نمی‌کند که چنین نیروهایی طرح می کنند؟   
اگرچه رژیم حاکم بر ایران چنان انسداد سیاسی وحشتناکی بر جامعه مستولی نموده است که بسیاری از یاران و پامنبریهای قبلی را از گردونه قدرت خارج و اکنون حمایت بی چون و چرای گذشته آن‌ها را بهمراه ندارد اما بازهم حامی عملکردهای او هستند، در شرایط فعلی این حمایت اندکی هم چاشنی قید و شرط با خود دارد. چرا که می‌دانند حمایت بی قید و شرط امکان چانه زنی برای داشتن سهمی بیشتر در قدرت و ثروت را از آنان سلب خواهد نمود. چنین سهم خواهی در قدرت و افزایش ثروت، منحصر به آن پامنبریها و شرکای قبلی هم نیست بلکه طیف وسیعتری را شامل می‌شود. وسعت چنین طیفی بحدی است که بسیاری از آکادمسینها و متخصصین مختلف نیز در بر گرفته است. نگاهی گذرا به دستگیریها، تضییقات و فشارهای مختلفی که بر روزنامه نگاران، سینماگران، نویسندگان، حقوق دانان، پزشکان و.... وارد می‌شود و عدم یک اعتراض همه جانبه در همان حیطه مشخص نشاندهنده چه چیزی می‌تواند باشد؟ سرکوبگریهای رژیم علیه افرادی از میان اصناف و قشرهای اجتماعی غیرکارگری اگر چه ابعادی وسیع‌تر از گذشته بخود گرفته است اما وقتی بی‌تفاوتی از جانب هم صنفی هایشان و یا عکس العملهایی ناچیز وحداقلی دیده می شود، آیا می توان انتظار داشت که آنها پاسخ دهند کجا هستند تا چه رسد به اینکه انتظار کنشگری از آن‌ها داشته باشیم؟ عدم موضع گیری آن‌ها نه بخاطر ندانستن و نخواندن و حتا نه بخاطر مذهبی یا سکولار بودنشان است بلکه ریشه در جای دیگری دارد. بسیاری از این‌ها زمین موردنظر خود را یافته‌اند و در حال پرورش خویش در آن هستند. تنها مشکلی که دارند کمبود و یا دیر رسیدن آب بر ای ریشه هایشان است و همین موجب واکنشهای گاه گاهی آنها می شود.جای آن‌ها مشخص و انتظار جابجایی اشان انتظار بیهوده ای بیش نیست. بیهوده است چرا که ظرفیت انجام جابجایی خود ندارند. جابجایی این‌ها زمانی ممکن می‌گردد که اعتراضات اجتماعی سیل وار کل جامعه را در بر گیرد. چگونگی رخ دادن چنین اعتراض اجتماعی موضوعی است که انکارکنندگان یا وحشت کنندگان از آن نمی‌توانند هیچ پاسخی برای آن داشته باشند. پاسخ همانا از آن طبقه ای است که هیچ انگاشته شده ولی میخواهد همه چیز گردد. طبقه ای که همه جا هست و با همه زخمهای وارد شده بر پیکرش بازهم با تلاش و مبارزه خود همواره در صدد است موقعیتی خلق نماید که بتوان با صلابت به مبارزه علیه نظم موجود برخاست.
چنین تلاش و مبارزه‌ای در این 37 سال اخیر نیز علیرغم سرکوبگری های وحشیانه رژیم بانحاء مختلف و در عرصه های گوناگون در جریان بوده است. اما آیا بجز این بوده که همزمان با سرکوبگری های رژیم علیه مبارزات کارگری، این مبارزات مورد انکار، نادیده انگاشتن و یا کم اهمیتی آن از جانب شوالیه ها و قهرمانان قرار گرفته است؟ پس آیا وقتی چنین شوالیه ها و قهرمانانی فراخوان می‌دهند و چنین طلب می‌کنند که افرادی از میان کارگران به دنبالشان روان شوند آیا بهتر نیست بگوییم “ ای شوالیه ها و قهرمانان مانده دربرکه های لجن گرفته، آرام بخسبید و شر مرسانید چرا که ما را بخیر شما کاری نیست“!

(1)
نوشته مورد نظر را می‌توانید در لینک زیر مشاهده کنید
www.akhbar-rooz.com