درنگی بر دو رویکرد: - تقی روزبه
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۹ اسفند ۱٣۹۴ -
۱۹ مارس ۲۰۱۶
الف- احساس خطرخامنه ای از کجا سرچشمه می گیرد؟!
خامنه ای درسخنانی خطاب به مجمع نمایندگان طلاب مطالبی بر زبان رانده است که حاکی از نگرانی و احساس خطراو نسبت به اوضاع و روندتحولات است. نکات زیر در سخنان او برجسته است:
-اگر نظام اسلامی در قبال نظم منحط جهانی هویت خودش را از دست بدهد شکست خواهد خورد
- با اصل انقلاب گاه با صراحت و گاه غیرمستقیم مخالفت می شود که باید هوشیاربود
- باید به هرگونه تلاش برای انقلاب زدائی از حوزه حساس بود.
-اگر بخواهیم نظام اسلامی هم چنان اسلامی و انقلابی بماند بایدحوزه علمیه انقلابی بماند و گرنه نظام درخطرانحراف از انقلاب قرارخواهد گرفت
این احساس خطر را چگونه باید توضیح داد؟:
الف- حکومت اسلامی باردیگر برای پاسخ به بحران هائی که در آن غرق شده، برسردوراهی سرنوشت سازی قرارگرفته است: از یکسو همسازی با قدرت ها و نظم جهانی که به طوراجتناب ناپذیری با الزامات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و لاجرم سست و کم رنگ ترشدن هویت ایدئولوژیک –مذهبی-فرهنگی همراه است که مستقیما منجر به تضیف هسته اصلی قدرت نظام می گردد و یا باید پیه غرق شدن بیشتر در گرداب بحران های حائلی را به تن بمالد که معلوم نیست در انتها از آن جام سالم بدربرد. بطورکلی پارادایم اسلام سیاسی در فاز نهائی و انحطاتی خود قرارگرفته است و نظام در برابردو راهی یا تأکید بر وجه واپسگرایانه هویتی و خالص کردن صفوف خود قرار گرفته است که منجر به بحران آفرینی بیشتر و حک شدن مارک داعش یا طالبان بر پیشانی اش می گردد، و یا ناگزیراست که تن به سست شدن چفت و بست و رنگ و بوی هویت اسلام سیاسی و ناب خود بدهد. اما خامنه ای که خود درعین حال به نحوتناقض نمائی بیان دوگانگی نهفته در ذات نظام است، در عین حال با افزایش ضرورت و خطرانطباق بیشتر با مقتضیات زیست زمانه که او تحت عنوان نفوذ دائما به آن لعن و نفرین می فرستد، در عین حال برای حفظ پیله ای که حکومت اسلامی به دورخودش ننیده است اصرارداشته و مذبوحانه در حال دست و پنجه نرم کردن با شرایطی است که در آن محاط شده است: چنانکه در همین سخنانش دیده می شود، او یک ریز بر معادله اسلام + انقلاب=اسلامی سیاسی=حکومت اسلامی پافشاری می کند. با این همه این شرایط محاط شده در آن است که بیش ازهر زمانی معادله فوق را تهدید می کند. فی الواقع از یک جانب انتخاب هرکدام از دو گزینه به تنهائی موجب مرگ است و تلفیق آن ها و حفظ دوگانگی ها ،آنگونه که تاکنون بوده است، نیز با بهم خوردن کفته توازن دو طرف دشوارترشده و با هزینه بیشتری همراه است که کم رنگ شدن اسلام ناب و سست شدن و تحلیل رفتن اهرم های اقتداراصلی از نتایج آن است. البته آزمون اجباربه انتخاب بین دو راهی ها و با عبور از تندپیچ های تند، بارها در برابرحکومت اسلامی قرارگرفته است. و البته هربار، اصرار بر حفظ هویت و خلوص ایدئولوژیک و ایضاحفظ قدرت و منافع اقتصادی و سیاسی ویژه ولایت مطلقه، به بهائی سنگین تمام شده است و با جراحی و خونریزی در کالبدخود، و با سرکوب جامعه و نهادها و نیروهای مستقل از خود تمام شده است، گو این که حفظ یک پارچگی و حفظ انحصاری قدرت به بهای تحلیل رفتن هرچه بیشترپایگاه اجتماعی و منزوی شدن سراسرمنجرشده است. حالا یک باردیگر و در شرایطی کاملا تازه باردیگردر برابرگزینش سرنوشت سازی قرارگرفته است که نزدیک ۴۰ سال است از آن طفره رفته است: یا همسازی با نظم بین المللی و باید و نبایدهای آن، و یا حفظ تأکید برحفظ خلوص هویت و منافع اخص خویش که این بار بدلیل انباشت و همزمانی بحران های حل ناشده ، تشدیدهمزمان فشارهای داخلی و خارجی و درشرایط انزوای گسترده ای که دچارش شده است، با ریسک به مراتب بیشتری همراه است.
ب- اقتدارحکومت اسلامی علاوه بر بازوهای سخت افزاری و سرکوب چون سپاه و بسیح و ...مستظهر به بازوهای نرم افزازی و گفتمانی برای بسیج حامیان و جامعه نیز هست. پیوندحوزه و قدرت بواسطه حلقاتی چون مجلس شیوخ خبرگان و نهادجامعه مدرسین و برخی نهادی دینی دیگر نیز هست. با این همه این پیوند رفته رفته به دلیل مداخله و گرایش به زائده و دولتی کردن حوزه توسط نظام و تابعی کامل از لایت مطلقه، و بدلیل گسترش شکاف روزافزون بین جامعه و نظام و بازتاب آن در حوزه ها، و نیز ناکامی سیاست های دیکته شده توسط خامنه ای در طی سال های اخیر، سبب افزایش بی تفاوتی و نارضایتی در میان مراجع و طلاب شده است ( واکنش شماری از این مراجع در سلب صلاحیت حسن خمینی نمونه ای از آن به عملکردشورای نگهبان موردحمایت خامنه ای بود). گرچه به طنز شباهت دارد اما در طی سالهای اخیر بارها زعمای قدرت و از جمله محمدیزدی و یا صادق لاریجانی از سکولارشدن و دست کم بی تفاوتی و کم حساسی حوزه نسبت به نظام، شکوه و و شکایت کرده اند. چنانکه خامنه ای هم درهمین سخنان خود بطورضمنی به آن اشاره کرده و از ضرورت تشکیل گروه های فکری برای پاسخ به شبهات طلاب سخن گفته است. او در سخنانش می کوشد که به پیوندوجودی بین حوزه و نظام، که بدون آن نظام قابل دوام نیست تأکید ورزد. چرا که بزعم وی بدون نهادروحانیت هم چون حلقه اتصال جامعه با نظام و قدرت و به مثابه بازوی گفتمان سازحکومت اسلامی، امکان حفظ اقتدار و بقاء نظام اسلامی،ناممکن خواهد شد.
ج- در نمایش انتخاباتی اخیر بدلیل عدم مشارکت بخش وسیعی از مردم در آن، و نیز بدلیل وجود وجهی از اعتراض به دستگاه و مهره های دست اول رهبرنظام، توسط بخش بزرگی از شرکت کنندگان در نمایش انتخاباتی، از یکسو شاهدانزوای نمایان و گسترده هسته سفت نظام و کارگزاران دست اول او در جامعه بویژه در تهران بودیم، و از سوی دیگر تاحدمعینی شاهدتغییرتوازن قدرت درمیان جناح ها و فرادستی گفتمان اعدال بودیم. در چنین شرایطی رهبرنظام شکست تازه ای را متحمل می شود، سوای چندین شکست مهمی که در طی دوسه سال اخیرمتحمل شده است: تشدید بحران اقتصادی و اجتماعی و سیاسی که از قبل دولت احمدی نژاد بالاآورد و نهایتا منجربه آمدن تیم روحانی و رفسنجانی شد، نوشیدن جام زهربرجام از مهم ترین این ناکامی های "رهبرمعظم نظام" بودند. در چنین شرایطی که بقول علم الهدی، مردم با قیچی کردن اطرافیان و پروبال رهبرنظام از جمله محمدیزدی و مصباح یزدی و... که به مثابه نماد بازوی تشکیلاتی و ایدئولوژیک روحانیت دولتی عمل می کردند، همراه است و بطورکلی زره حفاظتی و دوگانه "دشمن و نظام" هم چون دو عنصراصلی دستگاه ایدئولوژیکی و گفتمانی رژیم شکاف برداشته است، خامنه ای بیش از پیش احساس خطرکرده است.
د- این احساس خطر با افزوده شدن دو عامل دیگر ضریب دوچندانی می یابد:
نخست در دستورقرارگرفتن برنامه موسوم به برجام دو که پاسخی به بحران همه جانبه ای است که نظام گریبانگیرآن است، که سرمایه گزاری ها خارجی وهم آغوشی با بازاز و ملزومات اقتصادی و سیاسی آن از یکسو و فرادستی گفتمان اعتدال از سوی دیگر نیست. و این به معنی تهدیدانحصارقدرت توسط حناح اصلی نظام است که خامنه ای و دیگرطیف های جناح اقتدارگرا به هیچ وجه حاضر به پذیرش آن نیستند و بهمین دلیل در تکاپوی مقابله و سازمان دادن یک ضدحمله هستند. در حالی که خامنه ای روحانیت را به حمایت فعال از نظام فرامی خواند رفسنجانی از این که روحانیت بدون مردم پرکاهی بیش نیست و از کنارزدن افراطی ها دم می زند. در چنین شرایطی خامنه ای خوب می داند که سخنان تند و تیز او و دستورالعمل های پی در پی اش در مورداقتصادمقاومتی، مقابله با خطرجدی نفوذدشمن و مراوده و نشست و برخاست بیش از حد با آن و اعوان و انصاردشمن در داخل حتی تا سطوح بالای مقامات دولتی که ممکن است خود هم متوجه نفوذی بودن خودشان نباشند!، و کوبیدن بر مصونیت فرهنگی (انقباض سیاسی و فرهنگی) در برابر سیاست درهای باز و شعارآشتی ملی حریف تا چه اندازه کارآست؟ عامل دوم هم بحران جانشینی است. بحرانی که خلاء ناشی از مرگ رهبر برای حکومت های تمامیت گرا و مطلقه را همواره با چالشی بزرگ و خطرزا مواجه می کند و لازم است که قبل از مرگ رهبر تکلیف آن پیشاپیش روشن شود، بویژه با توجه به آن که خوداین مسأله سخت محل منازعه و مناقشه جناح های قدرت است. در این برهه زمانی و برای تقویت موقعیت خویش و گزینش ضمنی رهبربعدی و نیز جلوگیری از پیشروی حریف و تقویت توان بسیج و جمع آوری نیرواست که خامنه ای تلاش تازه ای را برای دفع خطر به گفته او از نظام و آن چه که او انقلابی- اسلامی می نامدش که در اصل نامی دیگر است برای اقتدارمطلق، آغازکرده است.
ب- شبه اپوزیسیون و صحنه آرائی های کاذب!
در حالی که اصلاح طلبان چه در کردار و چه در گفتار به صراحت نشان داده اند که انگیزه و هدف اصلی آن ها، از مشارکت فعال در انتخابات نمایشی و مهندسی شده جناح حاکم، اثبات این حقیقت بوده است که آن ها بخشی جدانشدنی از پاره تن نظام هستند، چنانکه پیام محمدخاتمی پس از اعلام نتایج انتخابات، صراحتا به همین انگیزه و هدف دلالت دارد. چنین هدفی توضیح دهنده این است که چرا آن ها باین آسانی و بدون هرگونه قید و شرطی به شروظ و سازوکارهای تحمیلی و گزینشی جناح مسلط تمکین می کنند و چرا در شوهای کاملا نمایشی شرکت کرده و با همه توان خود به تنور انتخاباتی جناح حاکم که خود به دلیل دامنه انزوایش قادر به گرم کردن آن نیست، رونق می بخشند. آن ها فی الواقع و بدرستی خود را بخشی از پیکره و کیان نظامی می دانند که درهمه حال برایش فداکاری کرده اند و حتی برایش به زندان رفته و متحمل فشار شده اند. از سازماندهی نظام اطلاعاتی تا بازجوئی و شکنجه و اعدام و آرایش چهره نظام در مجامع جهانی و تا خدمت گزاری به عنوان دولت و نمایندگی مجلس و ... همه و همه در در کتاب خدماتشان حک شده است. چه باک اگر که حریف قدر خدمات آن ها را نداند و بر سرو صورتشان بکوبد، این رفسنجانی ها و خاتمی ها و موسوی ها هستند که خود را یاران واقعی خمینی و روح انقلاب اسلامی می دانند. از این رو رفتارشان برای مشارکت تحت هر شرایطی که حریف دیکته کند قابل درک است و عین سیاست ورزی، که آن را باید در چهارچوب منازعات و جناح بندی های درون یک نظام ضدمردمی و استبدادی صورت بندی کرد. اما در این میان شبه اپوزیسیونی وجود دارد که با ایفای نقش دوایر اقماری برای اصلاح طلبانی که خود نقش قمرگردان بدور جناح اصلی را بازی می کنند، با انواع توجیهات و لفاظی های توخالی در صددپنهان کردن حقیقت مناقشه بر صحنه رقابت هستند. آن ها با بهره گیری از رانت رسانه های کلان وابسته به قدرت های وقفه برآنند که بجای افکندن نور بر صنحه واقعی، و با ارائه میزانسن های کاذب از صحنه، چهره واقعی و پلیددشمنان آزادی و عدالت اجتماعی را پنهان نگهدارند.
یکی از مهم ترین این نوع توجیهات تئوریک آن است که مدعی اند جنبش های اجتماعی نیازمند متحدی در قدرت هستند، و با جهانی انگاشتن این ادعا، از آن در تبیین "مشارکت انتخاباتی" بهره جویند. با این همه جامعه دوقطبی شده و بخش بزرگی از مردم آن را تحریم می کنند. در حقیقت کنش تحریم همچون دقایقی از تاکتیک معطوف به مبارزه علیه کلیت نظام و در خدمت شکل گیری قطب مستقلی در برابرآن است. قطبی که تمامی هم و غم و مهندسی انتخاباتی و غیرانتخاباتی رژیم صرف ممانعت از شکل گیری آن است، و خامنه ای از آن به عنوان پروژه دشمن برای تقابل مردم و نظام نام می برد. کنش تحریم و مشارکت دو تاکتیک هم ارز و قیاس پذیر نیستند که با محاسبه هزینه و فایده و سود و زیان، یکی از آن ها را انتخاب کنیم. آن ها بیان دو کنش متفاوت از یک رویکرد نیستند، بلکه بیان دوسطح از مبارزه و رویکرد هستند: یکی معطوف است به درون نظام و جابجائی این یا آن جناح و این یا آن شخص درساختارهای نظام، حتی اگر وجهی از اعتراض به هسته اصلی قدرت از سوی بخشی از مشارکت کنندگان هم در آن وجودداشته باشد. چرا که از محدودیت ذاتی خود بدلیل زندانی بودن در چهارچوب نظام و ترجیح این یا آن جناح و این یا آن فرد در رنج است. این نوع برخورد سلبی درون سیستمی، در همان حال دارای وجه ایجابی است که به طوربی واسطه منجر به تقویت جناحی دیگر و از این طریق تقویت و مشروعیت بخشیدن به کلیت نظام دستخوش بحران می گردد، و بهمین دلیل ماهیتا پارادوکسال و سترون است. طرح معادله شرکت براساس "نه از حب علی بلکه از بغض معاویه" که به عنوان دلیل بخشی از شرکت کنندگان که امید و باوری هم به نظام ندارند، اما خروجی این رویکرد در بهترین حالت جزآفریدن شر تازه ای بنام "علی" و مسلط کردن کسی بر سرنوشتمان می گردد که بیان گر مطالبات واقعی امان نیست. در برابر آن، کنش دیگر با داشتن کاراکتر سلبی و اعتراضی معطوف است به کل سیستم اعم از این یا آن جناح. بهمین دلیل به عنوان نتیجه گیری گفته می شود، باید با کانونی کردن مبارزه حول استبدادمذهبی و اقتصاد و سیاسی آن و علیه قلب طپنده آن -ولایت مطلقه- اما درهمان حال با افشاءهم ذات پنداری کاذب با بخش دیگری از حاکمیت، در تلاش برای جلب عناصربینابینی و متزلزل به صفوف تحریم کنندگان و معترضین به کل نظام، با هدف شکل گیری یک جنبش توده ای نیرومند و پائین کشیدن استبدادحاکم همت گماشت. در اصل مضمون رویکردتحریم به معنای تشدیددامنه انزوائی است که نظام حاکم دچارآن شده و میوه چندین دهه مبارزه و زندان و شکنجه و اعدام و تجربه زیست با هیولای حکومت اسلامی است، که بطورطبیعی دستاوردبزرگی است برای پیشروی های بعدی. اما جوهرمشارکت بناگزیر و صرفنظر از این که شرکت کنندگان آن چه نیتی در سرداشته باشند در جهت معکوس، یاری رساندن به خروج رژیم از انزوا است. و این در حالی است که که برای تغییرنظام به تعمیق این انزوا نیازداریم و نه رونق بخشیدن به تنورانتخاباتی رژیم.
حضور رژیم استبدادی فقط در عرصه"انتخابات" و موسم انتخاباتی نیست که حضوردارد، بلکه درهمه دقایق زندگی حضوردارد و مبارزه علیه آن در تمامی یاخته ها و سطوح گوناگون جامعه جریان دارد. از همین رو دامنه مبارزه برای منزوی کردن مطلق آن و تنها گذاشتن تا لحظه فرخنده ای که هم چون درخت خشکیده و بی ریشه از خاک کنده شود، فرجامی که در انتظارهمه دیکتاتورها و دشمنان مردم و دموکراسی و عدالت اجتماعی است و با به انزوای مطلق کشاندن درهمه حوزه های زیست و زندگی پی گرفته می شود. تحریم نمایش انتخاباتی رژیم تنها دقایقی از این مبارزه گسترده و رو باوج را تشکیل می دهد.
دریغا که اکنون کسانی پیداشده اند در کسوت شبه اپوزیسیون که با بهره گیری از رانت رسانه های کلان خارج از کشور، و انکارمبارزه سرنوشت سازی که بین مدافعان دموکراسی و عدالت اجتماعی با دشمنان آن جریان دارد، و آماج قراردادن اخگرسوزان مقاومت و گل آلودکردن آب، بدنبال رویکردتعاملی و مشارکت جویانه با دشمنان دموکراسی هستند. دامنه شیفتگی چنان است که حتی اگر حریف تمامیت خواه بجای گشودن آغوش باز مشت و لگد نثارشان کند و عوامل نفوذی دشمن بنامد، و اگر رهبرنظام محبان آن ها را حبس خانگی نماید و نانجیب اشان بخواند، و گوشه چشمی به توبه آن ها نیافکند، هیچ گونه خللی برآن وارد نمی شود. باین ترتیب مناقشه فقط حول این یا آن تاکتیک نیست بلکه پیرامون گفتمانی است که اصل مقاومت و منزوی ساختن استبدادحاکم را نشانه گرفته است.
اگر استبدادحکومت اسلامی و نظم فقیهانه و مشرف برزندگی در همه حوزه های اجتماعی حضور دارد، مبارزه با آن نیز در میان کارگران، معلمان و... و زنان و دانشجویان و ... جاری است، پس مبارزه برای منزوی کردن و نهایتا درهم شکستن آن در همه سطوح و عرصه ها جریان دارد. باین ترتیب کنش تحریم در انتخابات، تنها فرازی از مبارزه عمومی جنبش ضداستبدادی محسوب می شود که در تمامی یاخته های جامعه برای رهائی از سیطره سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نظام جریان دارد. بهمین دلیل انرژی مبارزاتی رهاشده از آن می تواند و باید در راستای ارتقای این مبارزه در همه سطوح اجتماعی بسط و تداوم یابد.
|