در ستایش محمد رضا شجریان - اسماعیل خویی

نظرات دیگران
  
    از : بهمن توانا

عنوان : پرسش
اقای حسیبی ایا شما برادر خسرو حسیبی هستید؟ اگر اینطور است لازم است بگویم من برادر شما خسرو را نمیشناسم وندیده ام. شاید هم اصلا ایشان وجود خارجی ندارند، در نتیجه بنده شما را هم نمیشناسم. وعجب نعمتی است نشناختن ادم ناشناسی مثل شما. وشاکر اخبار روز باشید که من بدانم شما هم وجود دارید و متاسفانه در اثر عدم مراقبت از موتور زندگی ترمز بریده اید اگر توانسته اید در جایی متوقف شوید تا دیر نشده ببرید ترمزهاتان را نگاهی بکنند برای سلامتی خوتان خوبست. کاری هم به روشنفکر و هنرمند و شاعر ونویسنده و ادبب و دانشمند و غیر اینها نداشته باشید حیف شما نیست با دانش اسمانی و مدرن!سلام مرا به اخوی برسانید. راستی ببخشید اخوی را نمیشناسم. پس سلام بهر مصرف دیگری میخواهید برسانید
۷٣٨۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣۹۵       

    از : علیرضا قلاتی

عنوان : داریوش حسیبی
برادر گرامی و ارجمندم جنابِ حسیبی بر حقیر مثلِ روز روشن است
که شما انسانِ نیک نفس و آنچه میگویید از سرِ دلسوزیست
ولی عزیزِ دل نباید تر و خشک را جمله با هم سوزانید در بسیاری از
امور انسانها البته که باید اختلاف سلیقه داشته باشند و این حقِّ مسلمِ
ایشان است
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی این گروهی آن پسندند
ولی این اختلاف سلیقه ها نباید ما را از هویّت ملّی خود غافل سازد
و باعث گردد که قدرتِ تمایز میان سره و ناسره را از دست بدهیم
موفق و پیروز باشید.
۷٣٨۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹۵       

    از : علیرضا قلاتی

عنوان : من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت/سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
عجبا کارا! جماعتی که تا دیروز زیرِ منبرِ آقا ریش می جنبانیدند
امروز منوّرالفکرانه همچون وام خواهان دست بر کمر کلّه می جنبانند...
جماعتی آنقدر محسن نامجو ها و همای ها و مستان ها تا الی ماشالله
را چون گرز و بت بر سر ملت کوبیده اند که امروزه جرات این را نداریم
که از هویّت ملّیِ خود و ارکانِ حقیقی آن،آن هم در عالمِ هنرِ شعر تجلیل به عمل آوریم

آقایِ حسیبیِ گرامی شما نه اینکه اجازه بلکه صلاحیتِ آن را ندارید
که در بابِ ادبیات و بزرگانِ آن سخنی به میان آورید چه آنکه شما
به جز نام و اسم هیچ چیزِ دیگری از ادبیات و بزرگانِ آن نمی دانید

تمدنِ انسانی چه در قرنِ بیست و یکم و چه در هزاره هایِ بعد از آن هم
نمی تواند بارِ امانتِ همین یک سخنِ ابوسعید را به دوش بکشد
آنجا که نامِ بوسعید رود همه را وقت ها خوش شود
از آنکه از ابوسعیدی هیچ با ابوسعید نمانده...
از منیِّ خود برون آ ذوفنون
تا جهان را جمله گردی رهنمون
ای عجب صد عالم از ایشان عیان
بوسعیدی می نبینی در میان
در رَهِ تقلید چندی بی امان
روز و شب بر دین و کیشِ طوطیان
در رَهِ تحقیق مردِ کار شو
محرمِ خلوتگهِ اسرار شو.
تا کی گِردِ اسم گردی،گر مردِ طالبی
قدم در طلبِ مُسمی زن...
۷٣٨۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹۵       

    از : ملیحه ش

عنوان : شرمساری
واقعا برای ما باید باعث شرمساری باشد. اگر تجلیل و بزرگداشت و ستایش کردن یکی از یزرگترین شاعران میهن ما از یکی از بزرگترین فخرهای موسیقی ما، )بت پرستی( نام بگیرد. واقعا شرم و حیا چیز خوبی است. بیماری استاد شجریان مثل بمب در ایران منفجر شده و بسیاری از مردم ما که غم و شادی ی خود را در صدای این هنر مند برجسته یافته اند، از این خبر متاسفند. واقعا شرم آور است اگر تجلیل از یک هنرمند معترض و شریف و کم نظیر چون شجریان بت پرستی نام گیرد. این ها همه ناشی از آن سر بام افتادن و شیپور را از سر گشادش دمیدن است آقای حسیبی.
۷٣٨۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹۵       

    از : امیر ایرانی

عنوان : گپ گفتی با دوستان
اینکه گذشتگانی ؛ سدکننده ی روندگی به جلو اند؛می تواند درست باشد. اما بحث بر سر اینست: رد گذشتگانی ،که می شود؛ مقدمه ی پی ریزی گذشتگانی دگر که یا نبوده اند یا بودنی در حد همان گذشتگی خویش داشته اند که ممکن است؛بودنی فسیل بودنی بودند. این جدلی ست ؛ شاید! پایان ناپذیر.
۷٣٨۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹۵       

    از : داریوش حسیبی

عنوان : حکایت اندر ..حکایت
اقا جان ما در قرون سوم و پنجم هجری..نیستیم و بزرگان ادب ما فابوسیعد خرازها..حامد اسود ها..شیخ ابولحسنخرقانی ها وابو سهل تستری ها..نیستند !
ما در قرن بیستو یکم ،که گفته میشود نزدیک به اوج تمدن انسانی ! ست ،زندگی میکنیم.

ما میگویم چنانچه زندگانی ما ایرانیان ،این کاروان پریشان و حیران ۱۴ قرن گمگشته..که ریشه هایش از بن فاسد گشته است..بخواهد به روزی روزگاری به سامان برسد ، باید از اساس و بنیان دگرگون گردد.
باید هر انچه از ائین ۱۴ قرن در ما ریشه دوانده و ژن ایرانی را فاسد نموده است..از بیخ و بن دگرگون گردد.
روضه خوانی ها و تعزیه ها و بت سازی و بت پرستی ها و هزاران و هزاران نمونه های دیگر ائین مذهب جزیره عربستان ۱۴ قرن گذشته میبایست با ما وداع گوید.

ما میگویئم اقا جان بت سازی را ببوسیم و به کناری نهیمش..
میگوئیم هر انچه از این چندین قرن در جوهر ایرانی رخنه کرده است را پاک کنیم.همین.
ما نیز به اقای شجریان احترام میگذاریم و صدایش رو دوست داریم..جوانی ما با این موسیقی امیخته است..از بدبختیمان!! اما..دیگر بتش نمیدانیم .
۷٣۷٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣۹۵       

    از : حمید رضا منفرد

عنوان : بت سازی
با سلام مجدد به دوستان..

دوستان گرامی این که اقای حسینی گفته اند در مورد قهرمان سازی و بت سازی ،خب مگر بد است؟
ما ایرانیان در این مقوله چه زخم ها که دیده ایم..بت سازی و بت پرستی در تاریخ ما به وفور اتفاق افتاده است و مردم این کشور را بدبخت ساخته است..از اخوندی بی سواد و نادان چون خمینی چه بت ها ساختند و قهرمان پروری کردیم و کردند ..بعنوان مثال..
اقای شجریان خواننده خوبی ست و به موسیقی این مملکت بسیار خدمت ها کرده است ..دیگر به جایگاه بت نشاندنش..لزومی ندارد ..دارد؟
۷٣۷٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣۹۵       

    از : علیرضا قلاتی

عنوان : چنان عاشق کُشی شد کاندران شهر/نوایِ مطربان سوز و گداز است...
موسیقیِ اصیل و متعالیِ این مرز و بومِ کهن هیچ گاه از شعر و حکمت
آن جدا نبوده و در تمامی اعصار و قرون پا به پا و دوش به دوشِ حکمت و
شعر آن به حرکتِ خود ادامه داده،این که چرا موسیقیِ امروزه ی ما غم انگیز و
حزن آلودست را باید در ریشه هایِ تاریخی و فراز و نشیب های آن سرزمین جستجو
کرد.
حکایت در وصفِ حال
آورده اند که مادر جوحی رضی الله عنه چون فوت کردی بَلمه مردی طامع
نزدِ ایشان آمدی و او را بشارت دادی که مادرت اهلِ بهشت بود
جوحی گفت آخر از کجا؟!
گفتی از آن که بر رویِ سنگ به غسال می خندید!
جوحی آهی بزد و بگفت:او به گورِ پدرِ خود و تو می خندید
در آن مکان چه جایِ خندیدن بود...
خنده چو بی وقت گشاید گره
گریه از آن خنده ی بی وقت بِه
روزی که چادر قیرگون جهل و استبداد بر سر این سرزمین و
ملت شریف آن چاک شود و خورشید زرین آزادی بر دل و دیده ی
همگان پرتو افکند
باز خواهند آمد بزرگانی از قبیل فرهنگ فر ها مشکاتیان ها
که با نغمه هایِ طرب انگیز با دست افشانی های خود
خاک این مرز و بوم گرامی و شریف را پای کوب کنند...
و در آخر
ای عزیزی که قلات را قرات نام برده ای
زنهارا که در آن نام به دیده ی خُردی منگری
که حقیر که کهترینِ ایشانم اینم،تا بزرگان چه باشند...
از قلات عرفان برفت ای دوستان
تا چو سعدی گُل بیارد بوستان
همچو سعدی میسزد اعجاز را
تا به فخر آرد هم او شیراز را
بر تن عرفان مرگ را آسوده گیر
چون بُوَد کاری تو آن را بوده گیر
گر بمیری تا قیامت مانده ای
زین سخن کِش فرقِ خلق افشانده ای...
۷٣۷۷۹ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹۵       

    از : علیرضا قلاتی

عنوان : زهی خیال باطل...
المنته لله که با نظرات عزیزان شمّه ای با کلیدِ این قفلِ
قرنها زنگ زده آشنا شدیم.
با این استدلال ها و نقطه نظرات ارجمند و البته کارشناسانه و کارساز
توقع مدارید که نلسون ماندلا یا ماهاتما گاندی بر ما به جای احمدی نژاد
حکومت کند...
اُستُنِ این عالم ای جان غفلت است
هوشیاری این جهان را آفت است

چون ندیدم غیرِ غم در سرگذشت
ای خُنُک عمری که در غفلت گذشت

صد ز منصوران به دار آویختیم
بس که ما در ریگ روغن ریختیم...
۷٣۷۵٨ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹۵       

    از : منیر یهیوی

عنوان : خیام
هیچ شاعری به قدر خیام در زندگی حال نکرده است و خوش ،نبوده.
خیام و اندوه؟؟
باده و گلستان و یار خال بر لب...شراب سرخ رنگ همچون لب معشوق...
خیام و اندوه؟؟
۷٣۷۵۰ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹۵       

    از : داریوش حسیبی

عنوان : جواب
و اما در جواب "قراتی " که همان شاعر و شاگرد استاد پرست است!
اولا که اقای خوئی بنده از داشتن برادر محروم بوده ام..برادری ندارم .

ثانیا از قبیله اخوند هم نیستم که هر کس و ناکسی را ""برادر "" خطاب کنم.
ثالثآ کاشف به عمل امد که شما از این دست حکایات در کیسه و خورجین اشعار خود..کم ندارید..شما گویا علاقه وافری به حکایات و اشعار قرن های گذشته دارید..خب ، این هم سلیقه ئی ست اقا!

شما و دوستانتان : دست اند کاران همین سایت هائی که با انها کار میکنید..هوای شما را دارند!
کراوات را بردند..عمامه جایش نشاندند..هیچ تغیری نه در ملت و نه در امور این ملت ،رخ داده است.همانی که بود..امروز هم هست.
جامعه فرهنگی ایرانیان بیمار است..سالهاست که بیمار است...اگر ما و امور زندگانی ما درست و بر طبق معیار های طبیعی و اخلاقی بود که..امروز چنین روزگار تباهی نمیداشتیم اقا!
اقایان اخبار روز به احتمال قوی درج نمیکنید ، حداقل میتوانید این یادداشت را به نویسنده حکایت بفرستید که خود میدانید کیست!

شما مقاله های بسیار بیشتر از محدوده انتخاب شده در اساس نامه خود را ...به کرات درج نموده اید..پارتی بازی..رفیق بازی..اشنا و هم شهری و .و..و..و غیره فرض کنید ما هم مانند شاعر ایران زمین !! نویسنده حکایت،اشنا هستیم که البته جکی ست!
۷٣۷۴٨ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹۵       

    از : امیر ایرانی

عنوان : ستایش از صدا و صاحب هوشمند آن
در یکی از نظرات در پای سروده، آورده شده:« به هر ایرانی چه در خارج وچه در این خراب شده میپرسی در باره موسیقی، می گوید: ای بابا .......» " وچه در این خراب شده" خود گویای پیامی است که گوینده در پی چیست. بگذریم. ::::::: چه نکاتی از سروده جناب خویی ارجمند دریافت می شود؟۱) تجلیل وستایش از یک نوع صدا که از حنجره شخصی بنام "محمدرضا شجریان "صیقل داده شده خارج می شود.که دلایل تجلیل وستایش هم می تواند ناشی از این باشد: که این صدا توان هماهنگ شدن با دستگاه هایی که معرف موسیقی یک سرزمین هستند را دارد واین صدا جنبه هویتی برای یک سرزمین یافته است حال! این صدا چه غم افزا باشد چه شادی ساز. که این نوع تجلیل و ستایش می تواند ستایش و تجلیلی بدون در نظر گیرنده صاحب صدا معنی یاید. ۲) اما وقتی از این صدا ستایش شده ،شنیده می شود:الف)شور و هیجان تحولخواهی و بیدادگری های درون کشور را و ب) یاد می آوری:اندوه خیام را از دست فلسفه و فلسفه سازان غم ساز و غم خواه و افشاگریی های چه رندانه و چه آشکارحافظ را و رسواکنندگی اورا که رسواکننده ی؛ شادخواران و اندوه سازان و اندوه گزاران زمان خود بوده ، که آن شاد خوران و اندوه گزاران و اندوه سازان تجربه دار زمان گذشته با یک پرتاب چند قرنی مجدداً به سر زمین ایران باز گشته اند ج) حس می کنی : نوستالوژی هایی را. قطعاً! در پی صاحب صدا خواهی رفت ! و از هوشمندی و توانائی و فهم او ستایش و تجلیلی بعمل خواهی آورد. این کاریست که تیز بینانی همانند خویی بزرگ انجام خواهند داد.
۷٣۷۴۶ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹۵       

    از : معصومه افشار نیا

عنوان : شعر اقای خویی
با سلام به دوستان...

دگر گونی و تغیر در هر روند و مقوله ئی صادق است.هر چیزی در جهان زمان خود را طی میکند ،بهتر یا پیشرفته تر یا بد تر و کامل تر و یا بر عکس..به هر حال دستخوش تغیرات و دگرگونی طبیعی خود میشود...
این حرکت و روند طبیعی، شامل تمام ذرات هستی ست.
با چنین روند طبیعی موسیقی هم میبایست دستخوش چنین روند و پیشرفتی گردد.ایا ما میخواهیم که فرزندان ما ،نوه های ما و اینده گان همین موسیقی ئی که ما با انها گریستیم و کمتر شاد بودیم..را نیز گوش دهند؟

تا چه زمانی باید به ناله ها و زجه های دردناک اما خالص و و دلنشین "از زاویه ما " نسل گذشته..گوش فرا داد؟
به هر ایرانی چه در خارج و چه در این خراب شده میپرسی در باره موسیقی..میگوید:
ای بابا تا زخمه های عبادی..تار شهناز...و صدای خوانساری و یا شجریان بگوش میرسد..اشگ خود جاری میگردد بی قالب فکری..

نسل ما گذشته گان این موسیقی اصیل..گر چه با ان بزرگ شدیم ،فقط و فقط نا امیدی..قبول سرنوشت ، امید واهی..درویش صفتی..عدم حرکت و پویائی..اشعار غم انگیز و دردناک..که در مجموع منفی ست..نصیب مان شده است..اما اقای اسماعیل خوئی هم مانند همه ازادند و حق دارند برای دوست خود و یا کسی دیگر شعر بگویند و تحسین اشان کنند.
۷٣۷۲٣ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣۹۵       

    از : حمید رضا منفرد

عنوان : موسیقی ما
با سلام به اخبار روز..و بقیه هموطنان..

اقای شجریان مورد احترام همه موسیقی دوستان هستند این شکی نیست..اما وقتی تاثیر این هنر را بر ما ایرانیان و روزگار پریشان امروزمان و کشورمان ، بررسی کنیم ایا جز خمودگی ،غم زدگی و نا امیدی و هر چه تاثیرات منفی ست در ما ،چیز دیگری مشاهده میشود؟
ایا ما امروزه روز به اهرم هائی که شهامت ، امید ،شادی ،شجاعت ،از همه مهمتر افکار و شهامت بهبودی در حالمان و اینده گان را در ما بیدار کند، نیاز بیشتری نداریم؟
و در کل این در سرشت ما ایرانیان است که قهرمان سازی کنیم و اگر هموطنی در رشته ئی موفق بود و مردم دوست..با عنواین مختلف ..زیاده از حد ، شاید مورد ستایش قرار میگیرد..خب اقای شجریان صدایش بسیار و هنر ش بی همتا..خب..کارگری که در معدن باسیر کهکیلویه..بفرض مثال ۱۲ ساعت مردگی دارد بجای زندگی..پس که او را ستایش میکند؟
شادروان پروین اعتصامی و یا پدر بزرگوارش اشعار بیاد ماندنی در مورد زحمت کشان ایران سروده اند که بعد از یک قرن..هنوز تازگی دارد!

کلا دوستان ما ایرانیان در هر مقوله ئی زیاده از حد ..غور میکنیم و مدح و ستایش بجا میاوریم..
۷٣۷۲۲ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣۹۵       

    از : داریوش حسیبی

عنوان : تبریک
اقایان محترم اخبار روز

به دفعات مکرر ،نقطه نظراتی را که در راستای عقاید سیاسی شما نبوده است را...درج نکرده اید.
و این را خود شما " بخوبی و درستی " میدانید.
و اما در باره این یکی...خب این هم روشی ست! که اعتراض من و نوشته شما ، بنفع شما از اب در امد..شما با درج این دو فرستاده ،قبلآ حق را بخود داده اید ،مبارک باد هم این پیروزی و و هم عید نوروز..تبریک.

اما تصور نمیکنم در اساس نامه مطبوعات خارج از کشور قید شده باشد که :
"فعالیت مطبوعات در ایام مذهبی یا فرهنگی و ملی میتواند از چهار چوب قوانین مطبوعات ، بر کنار باشد!

به هر حال ما ایرانیان بخوبی از جوهر خویش اگاهیم..کما بیش!
۷٣۷۱۶ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣۹۵       

    از : علیرضا قلاتی

عنوان : خَریّت بر خردمندان روا نیست/ که مزدِ خَر چرانی خَر دوانیست...
جناب برادر حسیبی گویا شما به کُل سوراخ دعا را گم کرده اید
به قیاسِ کدام عقل سیّد علی را با شجریان،و عالمِ هنر را با استبداد
و عالم شعر را با نوحه مقایسه کرده اید؟!
حکایت
شویِ آن لکّاته را بر پایِ دار
می ببردندی به میدان زار و زار
بوالعجب جایی که شیری پُر خروش
آید از تشویشِ جانش همچو موش
می بگفتی آن ضعیفه خوش به شو
کای عزیزِ دل رُبایِ خوبِرو
چون شوی در خانه با من بر به بر
بر سرِ رَه یک طَبَق حلوا بخر
آهی از دل برکشید آن شو به زن
کآتش افتادی از آن آهش به خَن
می بگفتش گر کنی صبر اندکی
خوش خوری بر تربتم آن بی شکی
ای که آری در میانِ گفت و گوی
صد کلوخِ خُشک اندر آبِ جوی
هر حریفی مردِ آن شبگیر نیست
هر مُلوچی مرغِ آن انجیر نیست
نزدِ عقلِ رستمان آلتون بُدی
خود گمان کردی که افلاطون بُدی
ناسزاوار اندر اینجا ای حرون
از چه باشی همچو جوکی رهنمون
در میان فوجِ تاجِ نرکیان
مایه ها را خایه کردی ای فُلان
گر نباشد مرد را اندیشه خام
می نگردد ایچ گِردِ اقتحام
وصفِ او حیف است با زندانیان
باید اندر مجمع روحانیان
لحنِ داوودی میاور بر کَران
هان مگو بر خر حدیث از زعفران
شمّ دباغان به عنبر بار نیست
خُنفسا را راحت از عطّار نیست
بویِ مُشک از پوست پیرا ای فلان
اندر آنجا تا توانی کن نهان...
۷٣۷۰۹ - تاریخ انتشار : ۷ فروردين ۱٣۹۵       

    از : اخبار روز

عنوان : نظر
کاربر گرامی آقای داریوش حسیبی، درج نظر اولین تان فقط یک روز دیرتر از نگارش آن توسط شما، اتفاق افتاد. لطفا بگذارید به حساب ایامِ نوروز. ما هم کس و کاری داریم و دید و بازدیدی. ببخشید.
۷٣۷۰۲ - تاریخ انتشار : ۷ فروردين ۱٣۹۵       

    از : داریوش حسیبی

عنوان : شما هم که..بله
اقایان شما هم که بله؟
این دمکراسی و ازادی مطبوعات و ازادی درج نظرات و اله و بله ..پس ..اینها یعنی کششششک؟

شما هم که با این دفترو دستک کلاسیک !! وارتون و صفحه اول سایت..با ان عظمتی که در اسکلت متفکرانه "فیلسوف یونان" راه گم کرده است...هم بله!

دلبخواهی کارکردن ،به سلیقه خود رفتن ، دیگران ،، دیگرانی که مانند شما فکر نمیکنند را به هیچ گرفتن و..و ..هزاران کجروی های قبیله "پارسی" که شما حضرات پیشروان و روشن به اصطلاح فکرانش هستید..قرنهاست که ما مردمان این خطه را در تار ذلت و عقب افتاده گی مدفون ساخته است.اینکه :
سلیقه و نظرات مخالف ما ..جائی برای نمایاندن نخواهند داشت..در مطبوعات دوره مشروطه جای خود را باز کرد تا به امروز..مرحوم تقی رفعت ها را در مقایسه با گرداننده گان امروز مطبوعات!!!جکی است.

شما اقایان جوانانی بودید در سالهای ۵۷ که معلمانی چون نگهدارها..خلیق ها..کیانوری ها..کشتگر ها و خاوری ها ..غیره شما را تربیت کرده اند. بیش از این ها هم انتظار نباید داشت از شما..که مخالفان را بر نتابید و نظراتشان را درج ننمائید..همینید و همینیم که هستیم :
حقارت و ذلت بین المللی "ایرانیان" عقب افتادگی دردناک تاریخی مان..بیچاره اینده گان این اب و خاک!
۷٣۶۹٣ - تاریخ انتشار : ۷ فروردين ۱٣۹۵       

    از : داریوش حسیبی

عنوان : قهرمان پرستی
اقای خوئی..یکی از رشته های ذلت و عقب ماندگی ملت ما ،قهرمان سازی و شخصیت پرستی ها بوده و هست.کسی را که صدای خوبی..دست خوب..هنر خوب و زیبائی دارد ،چنان با القاب و عنواین هزار رنگ و هزار معنا به چهار میخش میکشیم که ان بیچاره باورش میشود که ..خداست!!

ان مداحی که برای اخوند سد علی اشعار میسراید و با اشگ و ناله میخواند..مگر با اشعار شما در باره یک خواننده ..فرقی دارد پدر جان؟؟

بعد از این همه بدبختی و ذلت..حقارت تاریخی و جهانی هنوز به بیماری های خود پی نبرده ایم و نمیدانیم کلید این قفل قرنها زنگ زده ،در کجاست؟
مگر موسیقی اصیل ما جز همان روضه خوانی های بالای منبری..گریه و زاری و غم و اندوه و بدبختی..چیز دیگری هم داشته است و دارد؟
ایا جز این است که پویائی را از این ملت گرفته است؟جفای یار و شراب ..گل و بلبل و سنبل..دیگر هیچ..
۷٣۶٨۴ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۵