کامو ما را به قیام می خواند


جینا جارلس بو - مترجم: رباب محب


• در مقاله « قیام انسان » سعی کاموبر فهمیدن نقش دولت در مسائل زمان  و قرنی است که از تئوری های توتالیتر، نازیسم و کمونیسم  و کشتار های دسته جمعی میلیون ها انسان شکل گرفته است. او بخشی از مقاله را به « قیام متافیزیک »، نیچه و نهیلیسم و قیام نویسندگان اختصاص داده است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۶ آذر ۱٣٨۵ -  ۱۷ دسامبر ۲۰۰۶


 
سال1951 در یکروز پائیزی آلبرت کامو در رستوران کوچکی نشسته بود و ناهارش را با یکی از دوستان نویسنده اش می خورد. گفته می شود آنروز او  باگفتن جمله "بگذار دستت را همین حالا بفشارم. تا چند روز دیگر کسی از ما باقی نیست"  با دوستش خدا حافظی کرده است.
 
گوئی که اواز پتانسیل سرشار مقاله « قیام انسان » که چند روزبعد به چاپ می رسید با خبر بود و از قبل می دانست که  مقاله اش روشنفکران را منفجر خواهد کرد. جین گرینر( 1930) -  معلم مورد علاقه کامو -  دبیرفلسفه دبیرستان الجر-  پیامد های مقاله را به او گوشزد کرده بود. او پس از خواندن نسخه دستنویس « قیام انسان » به کاموگفت: " دشمنان زیادی پیدا خواهی کرد".  اما گوئی که او از پیش به عمرجاودانه  « آزادی اندیشه »  آگاه بود که  از نوشتن و چاپ  مقاله اش دست برنداشت. پس از انتشار مقاله فوق صحت گفته ی ِ جین گرینر به اثبات رسید وکاموشدیدأ هدف تیرانتقادات قرار گرفت.   مقاله هجوی سیاسی و ضد کمونیسم تلقی شد. عمده ی حملات از جانب چپ های فرانسوی بر او وارد آمد ، اما سوررئالیست ها نیز به سرگردگی آندره برتون  ساکت ننشستند و او را به باد انتقاد گرفتند. یکی دیگر از عواقب چاپ  مقاله« قیام انسان » بحث و جدل های ژان پل سارتر با کامو بود که تضعیف دوستی آندو را به دنبال داشت.  بزودی کامو از جامعه ادبی و روشنفکری آن روز طرد شد اما او هرگز از نوشتن مقاله اش اظهار پشیمانی نکرد. برعکس روزی  این مقاله را به عنوان یکی از بهترین کارهایش معرفی کرد.
 
با وجودیکه رومان های « بیگانه » ، « طاعون »  و « سقوط»  خوانندگان بیشماری را به خود جلب کرده بود اما در واقع این  دو مقاله فلسفی  « افسانه سیفوس » (ترجمه به سوئدی 1942 و 1947) و « قیام انسان »  بود که نام کامو را بر سر زبانها انداخت .
 
بهار امسال  دو کتاب در باره زندگی و آثارو عکس های کامو-  برنده جایزه ادبی نوبل -  پس از چهل سال از تاریخی که این آثار برای اولین بار به سوئدی برگردانده شد ،  نام کامورا دوباره زنده کرد. کتاب اول « کامو . قیام انسان ، گالیمارد» در 127 صفحه ،  نوشته پییر  - لوئی ری نویسنده و پرفسور دانشگاه سربن و رومان شناس ِ  داستان نویسان1800 - 1900 و دومین « کامو یا وعده زندگی  ، مِنگِس » 175 صفحه نوشته نویسنده و روزنامه نگار دانیل رون دوا می باشد.  هر دو کتاب  از پیچیدگی های  شخصیت و شجاعت و علاقه  کامو به طرح مسائل سیاسی ِ مطرح روزگار و جنگ الجزایر -  از  داستان نویس ، فیلسوف کارگردان تأتر و روزنامه نگاری سخن می گویند که هنوز در یاد ها زنده است. کامو روزنامه نگاری باهوش  و مخالف سرسخت روزگار ِ پس از جنگ فرانسه بود. او روشنفکری بودکه از " خم شدن  درمقابل قوانین خشک کمونیسم " سر باز می زد. طبق گفته دانیل رون دوا با وجودیکه کامو از سنین ده یازده سالگی با مرض سل دست و پنجه نرم می کرد، لحظه ای از بکاری گیری نیروی خلاقیتش باز نماند.
 دانیل رون دوا و پییر  - لوئی ری از زوایای مختلفی به کامو پرداخته اند ، اما می توان گفت که این دو کتاب مکمل هم هستند: یکی به ساختار نوشتاری و بُعدِ اجتماعی ، سیاسی ، تاریخی آثارکامو  می پردازد و دیگری بر محور « قیام » و رابطه آن با ذلت و خواری تکیه می کند. به نظر کامو ، چه پای صحبت از عارضه ای انسانی (مثل ِ خودکامگی) باشد یا پدیده ای فراسوی عالم ادراک (سرنوشتی که پرومته یا سیفوس را در هم می شکند) به هر حال این ذلت و شور بختی انسان است که او را به " شورش و قیام "  برمی انگیزد.  پیر لوئی این خصیصه ی ِ انسانی -  یعنی برخاستن و قیام کردن-  را دررومان " طاعون " باز  می یابد. در این کتاب " ارزش آدمی وابسته به مبارزه او با بدی است". پایه و اساس مبارزه با بدی  نیز همانا " خوشبینی ِ مایه گرفته از نیروی خارق العاده انسان برای برخاستن و قیام کردن " است.
 
در مقاله « قیام انسان » سعی کاموبر فهمیدن نقش دولت در مسائل زمان  و قرنی است که از تئوری های توتالیتر، نازیسم و کمونیسم  و کشتار های دسته جمعی میلیون ها انسان شکل گرفته است. او بخشی از مقاله را به « قیام متافیزیک »، نیچه و نهیلیسم و قیام نویسندگان اختصاص داده است. او نویسندگان فوق  را به باد انتقاد گرفته و می گوید که انگار اینانند که متخصص « قیامند». اینان به جای برخاستن علیه ظلم یعنی  واقعیت ، از کنار آن می لغزندو می گذرند. کامو در بخش «قیام های تاریخی» انواع قیام را ،  از تاریخ اعدام لودویگ شانزدهم به سال 1789 تا توتالیتاریسم 1900 مورد بررسی قرار می دهد. او اینجا نازیسم و کمونیسم  را هموزن و همترازو تلقی کرده و می نویسد : " انسانی که می خواهد  از خود خدا  بسازد ، مالک زندگی و مرگ دیگران شده است. او لاشه حیوان و انسان ِ زیر دست می آفریند. اما او - خود-  نه خدا ، که غلام و زیردستی بد بخت و مردنی است . واز طرف دیگر هدف منطقی و عقلانی انقلاب تحقق بخشیدن ِانسان کامل مارکس است. اما منطق تاریخ می گوید  که  چنین اطاعت و پذیرفتن بی چون و چرا  باعث می شود که انقلاب بیش از بیش در تضاد با خواسته و آمال آدمی قرار گرفته و در نهایت انسان  خود به ابزار جنایت مبدل گردد ".  البته کامو میان اهداف نازیسم و کمونیسم روسی تفاوت قائل می شود، اما با این وجود معتقد است  که هر دو جنبش از یک و همان منبع سرچشمه می گیرند. در این مقاله کامو به طرح تفاوت « قیام یا شورش » و « انقلاب » می پردازد. به نظر او « قیام » هم تأیید است و ُ هم تکذیب.  انسان ِ در حال قیام انسانی است که در مقابل پدیده ها و عارضه ها بی تفاوت نیست و چون بر می خیزد ناگهان  به توانائی ها و ارزش خود پی می برد و خواهان ِ احترام به او و ارزش هایش می شود .  ارزش ها به خودی خود به « قیام » منجر نمی شوند، اما هنگام « قیام » هر حرکت  - خود -  به نوعی ارزش مبدل شده و دارای بار قضاوت می شود . رنج های انسانی ، تجارب تلخ فردی  به « قیام جمعی » مبدل می گردد: " بر می خیزم ، پس هستم".   به معنای دیگر« قیام » در آزمون های روزانه بشری از همان پرنسیبی سرچشمه می گیرد که
Cogito ergo sum
" فکر می کنم ، پس هستم"  نزد ِ  دکارت .
 
انقلاب 1900 تاریخ نهیلیسم را تدوین می کند. پیروی از نهیلیسم باعث بازگشت « انقلاب » به ریشه اش یعنی « قیام »  می شود. برخلاف «قیام» « انقلاب » برای رسیدن و مورد قبول افتادن ،  از درون ِ نهیلیسمی مطلق حرکت کرده و خود را به تحمل ِ انواع و اقسام رنج ها و فلاکت ها محکوم می کند و بدین ترتیب به فراسوی زمان پرتاب می شود. در حالی که « قیام »  خلاق است و در هنر و ادبیات می تواند به اوج خود  برسد.
 
برای بهتر فهمیدن مخالفت روشنفکران فرانسوی معاصرِ کامو با او و با نظرات سیاسی اش و مقاله « قیام انسان» بایستی از دو زاویه به کامو و آثارش نگریست،  پیشینه و خصوصیات فردی کامو از یکطرف و خود ِ مقاله در رابطه های زمانی اش از طرف دیگر:  کامو به توصیه جین گرنیر در کشورش الجزایر به عضویت حزب کمونیست در آمد، اما دو سال بعد به دلیل ایجاد تشنج درون حزب از حزب  اخراج شد. در آنزمان او هنوز به ترورهای روسی و خودکامگی کمونیسم روسی پی نبرده بود. کمونیسم "  چشمه آب حیات " بود وُ حلال مشکلات.  بسیاری از نویسندگان به آن روی آورده بودند. اما این چشمه به گفته دانیل رون دوا از خون لبریز شد و بخش عظیمی از اروپا را زیر نفوذ خود ، یعنی نفوذ دولتمردان جنایتکارآورد  و در نتیچه تاریخ ادبیات فرانسه به « تاریخ دروغ » مبدل گشت. در این میان تنها تعداد معدودی از نویسندگان،  از جمله گاید ، مارلرو ، موریس و به تدریج آلبرت کامو شهامت کرده و از اختناق ِ جمعی ِ پایه ریخته بر دروغ  فاصله گرفتند. آرتور کاستلر (1905 – 1983) نویسنده لهستانی که در سال 1940 به پاریس رفت ، یکی از نویسندگانی است که  برای همیشه با کمونیسم خداحافظی کرد.او درپاریس با اگزیستانسیالیست ها و سارتر رابطه داشت و از کسانی بود که بر کاموو نگاهش بر کمونیسم تأثیر گذاشته است.
امروز شاید درک این امر که اگزیستانسیالیست های بزرگی چون ژان پل سارتر و سیمون دوبوار و همچنین بسیاری از دیگر نویسندگان ِ آنروز-  با وجود سیل اخباراردوگاه گولاگ به فرانسه که تا سال 1940 ادامه داشت  ،  به خود اجازه گم شدن در اتوپیای کمونیسم داده بودند ، دشوار است. دانیل رون دوا می نویسد که فرانسه تنها کشوری نبود که و سعت تخریب و ویرانی ها را نمی دید، بلکه سراسر اروپا از درک  و دیدن خرابی ها عاجز بود. تراژدی پشت تراژدی  روی می داد.  به زودی اردوگا ه های  روسی قدم علم می کردند و آمال و آروز های انسان برای ساختن دنیائی بهتر کم رنگ و کم رنگترمی شد. اروپا زنگ های خطرو اخبار رسیده  را نادید ه می گرفت و اینجاست که دلیل ِ طرد شدن کامو و مقاله « قیام انسان» که سخن از جنایات کمونیسم می گوید،  روشن می شود.  و همانطور که دانیل رون دوا می نویسد : " کامو از نادیده گرفتن حقایق و تاریخ سر باز زد و تنوانست برای خدمت به آن بر چشم هایش چشم بند ببندد".
 
تقاضای ِ کامواز دیگران دیدن تاریخ است. او هم معاصرانش و هم نسل های بعد را مورد خطاب قرار داده است. در این رابطه شاید  بتوان بیو گرافی نوشته شده توسط  پییر – اوئی ری  که بسیار عجولانه فرموله شده است اینگونه تفسیر کرد: نویسنده اظهار می کند که پس از فروریختن دیوار برلین کامو بیش از بیش از ما "  فاصله " می گیرد. اما آیا کاموئی که پنجاه و پنج سال ِ پیش با نوشتن « قیام انسان »  به پرستش و تقدیر چنین تاریخی  خط بطلان کشید ،می تواند از ما فاصله بگیرد و دور شود ؟
 توتالیتاریسم 1900 ریشه در گذشته دارد و در وجدان جمعی ما به گونه ای  نقش بسته است که ما را به دانستن چگونگی ِ شکل گرفتن چنین تاریخی ترعیب می کند. ما از راه تاریخ نگاری ،سراغ ِ  شاهدان عینی رفتن و  نوشتن ، خاطره نگاری ،  فیلمسازی و جمع آوری اسناد می خواهیم به تصویری از خود برسیم : چگونه این همه اتفاق افتاد؟
 
وکامو همچنان نزد ماست. صدایش به شدت ما را می لرزاند و به ما انتقاد ازخود ودیدن حرکات بلهوسانه و متغیر تاریخی  را  گوشزد می کند.
استکهلم دسامبر دوهزار وشش
 
 
 
توضیحات :
-  مطلب بالا به تاریخ  پنجم دسامبر  دو هزارو شش   در روزنامه  سونسکا داگ بلادت  ( اس و د)  به چاپ رسِده است صفحه ده  بخش فرهنگی.
- جینا جارلزبو فیلسوف و دکترادبیات فرانسه
Albert Camus (1913-1960) آلبرت کامو   -
- « قیام انسان » دوبار در سال های 1951 و 1953  به زبان سوئدی ترجمه شده است.
L´homme révolté
عنوان فرانسوی مقاله است.
- « افسانه سیفوس »
Lemythe de Sisyfos
- « بیگانه » ، « طاعون »  و « سقوط»  به ترتیب با عنوان های  زیر به زبان سوئدی ترجمه شده است :
” Främling ” 1942 , 1946 ” Pesten” 1947 , 1948 ” Fallet ” 1956 , 1957.  ” Lé tranger ” , ” La peste ” , ” La chute”
عنوان های فرانسوی این کتاب هاست.
  -  « کامو . قیام انسان ، گالیمرد»
Camus. L´homme révolté, Gallimard of Pierre , Louis Rey
-  « کامو یا وعده زندگی  ، مِنگِس »
Camus ou les promesses de lavie of Daniel Rondeau
 
اسامی :
Albert Camus – Jeana Jarlsbo -  Jean Grenier – Alger – André Breton – Jean Paul Sartre  Descartes – Gide- Malraux – Mauriac – Arthur Koestler –