درباره ی کتاب «اسم شب، سیاهکل»


ف. تابان


• و غرض از این همه، چند ماه دیگر، چهلمین سالگرد جان باختن حمید اشرف و یارانش در هشت تیر ماه ۵۵ است. چه خوب بود اگر هواداران جنبش فدایی از هر گروه و سازمانی، همراه با همه ی کسانی که برای وجود و حضور یک چپ رزمنده و معتقد به آرمان های سوسیالیستی مبارزه می کنند، می توانستند، خاطره ی او را همان طور بزرگ دارند، که خود او بزرگ بود! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٨ فروردين ۱٣۹۵ -  ۲۷ مارس ۲۰۱۶


کتاب را آقای انوش صالحی نوشته و به تازگی منتشر شده است. خواندن آن بر من تاثیر عمیقی گذاشت. به جز فصل های اولیه که به اوضاع اجتماعی سال های بعد از کودتا تا فعالیت های جبهه ی ملی دوم و ماجراهای خرداد ۴۲ می انجامد، فصل های بعدی کتاب، زمینه های شکل گیری جنبش مسلحانه در ایران را به خوبی توضیح داده است و فصل انتهایی که اوج مبارزه ی دستگاه امنیتی شاه با چریک های آینده برای تولد و یا نابودی زود هنگام این جنبش است، بخش درخشان کتاب را تشکیل می دهد.

فکر می کنم کسانی که به جنبش فدایی و تاریخ چپ در ایران علاقمند هستند حتی آن ها که با تاریخچه ی این جنبش آشنایند، خوب است این کتاب را بخوانند، زیرا تصویر روشن و جامعی که به شرایط شکل گیری جنبش مسلحانه در ایران منجر شد به دست می دهد. کتاب نشان می دهد، شکل گیری این جنبش حاصل تصمیم چند نفر نبوده است و به سان یک موج، کسانی که دل در گرو مبارزه علیه استبداد و دیکتاتوری داشته اند و گروه گروه به مارکسیسم گرایش پیدا می کردند، را در بر گرفته است.
کتاب زمینه های این گرایش را بررسی می کند و نشان می دهد در شرایطی که گروه های سیاسی یک به یک طعمه ی ساواک می شدند و یاس و ناامیدی پیرو متلاشی شدن این گروه ها در صفوف فعالان سیاسی دامنه می گرفت، چطور ایده ی مبارزه ی مسلحانه به مثابه پاسخی به شرایط خفقان و دیکتاتوری – با توجه به زمینه های بین الملی آن – به مثابه راه حلی برای حضور در عرصه ی سیاست در بین این فعالان مطرح شده است.

دی و بهمن ۴۹، یعنی زمانی که بر اثر یک اتفاق، حاصل کار چند ساله، بار دیگر در معرض خطر و نابودی قرار گرفت و ساواک با آگاه شدن از حادثه ای که در شرف وقوع بود به بازداشت های دسته جمعی و گسترده ی فعالین دو گروه «جزنی – ضیا ظریفی» و «پویان – احمد زاده – مفتاحی» دست زد، روزهای پردلهره و سرنوشت سازی برای این جنبش رقم خورد. در مسابقه ی نابرابری که بین ساواک و دستگاه امنیتی از یک سو برای خفه کردن جریان مسلحانه پیش از شروع هر اقدامی، و فعالین جنبش مسلحانه که یک باره حاصل تلاش های خود را در معرض نابودی و شکست دیگری می دیدند در گرفت، سرانجام این جنبش مسلحانه بود که توانست بر دستگاه امنیتی پیش دستی کرده و حضور خود را اعلام کند. شاید اگر فقط چند روز در این کار تاخیر می شد، ساواک که تا سیاهکل رسیده بود، موفق می شد جنبش چریکی آینده را قبل از تولد، در نطفه خفه کند.

در این کتاب به نام های بسیاری از فعالین سیاسی که این مبارزه بر دوش آن ها بنا شد اشاره شده و شرح فعالیت های آن ها مورد بررسی قرار گرفته است. به جز بیژن جزنی که سازنده ی گروه سیاهکل بود و مدت ها قبل از آن به زندان افتاد، اما چند نام دیگر برجستگی دارد. غفور حسن پور که بعد از بیژن از «هیچ» تشکیلات را دوباره ساخت، علی اکبر صفایی فراهانی که گروه جنگل را پنج ماه در کوه ها فرماندهی و سرانجام به پاسگاه سیاهکل رساند، و بالاخره حمید اشرف. حمید اشرف دوست داشتنی که بدون او، نه این جنبش پا می گرفت و نه دوام می آورد.

شخصیت های بزرگ دیگری نیز در این کتاب مطرح شده و فعالیت هایشان مورد توجه قرار گرفته است. از جمله امیرپرویز پویان، مسعود احمد زاده، عباس مفتاحی، که پای دوم این جنبش را ساختند و بیشتر بعد از حادثه ی سیاهکل اهمیت فعالیت هایشان آشکار شد. کتاب نشان می دهد، بدون پشتیانی این گروه از گروه جزنی، سیاهکل شاید نمی توانست متولد شود.

سرنوشت جنبش های چریکی، دست کم در سال های آغازین آن ها، چه قدر به هم شبیه بوده است. من چند ماه پیش از این، کتاب «سانتیاگو، یک روز اکتبر» را خوانده بودم که به شرح فعالیت های سازمان میر در قبل و بعد از کودتای شیلی اختصاص دارد و توسط خانم کارمن کاستیلو نوشته شده. کارمن کاستیلو، همسر «میگوئل انریکوئز» رهبر جنبش چریکی میر بود. و چه شخصیت و سرنوشت مشابهی داشتند میگوئل انریکوئز و حمید اشرف. من وقتی آن کتاب را می خواندم در میگوئل انریکوئز، در هزاران کیلومتر دورتر از وطن خودم، همواره شخصیت و چهره ی حمید اشرف را می دیدم. خواندن این کتاب را هم به علاقمندان تاریخ چپ توصیه می کنم. ما کوشیدیم در اخبار روز کتاب «سانتیاگو، یک روز اکتبر» را به صورت پاورقی منتشر کنیم. اما ناشران آن به دلیل کاملا قابل قبولی موافقت نکردند. آن کتاب هم تازه منتشر شده بود و به هر حال کتاب باید به فروش برود.

و غرض از این همه؛ چند ماه دیگر، چهلمین سالگرد جان باختن حمید اشرف و یارانش در هشت تیر ماه ۵۵ است. چه خوب بود اگر هواداران جنبش فدایی از هر گروه و سازمانی، همراه با همه ی کسانی که برای وجود و حضور یک چپ رزمنده و معتقد به آرمان های سوسیالیستی مبارزه می کنند، می توانستند، خاطره ی او را همان طور بزرگ دارند، که خود او بزرگ بود!