از آن ترانه سرامان، ترانه ای مانده ست
غزل


اسماعیل خویی


• از آن ترانه سرامان، ترانه ای مانده ست:
برای خوشدلی ی ما بهانه ای مانده ست.

چو مُرد حافظ، از این اش رسد چه سود کز او
ترانه های خوشِ جاودانه ای مانده ست. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۶ فروردين ۱٣۹۵ -  ۴ آوريل ۲۰۱۶


از آن ترانه سرامان، ترانه ای مانده ست:
برای خوشدلی ی ما بهانه ای مانده ست.
چو مُرد حافظ ، از این اش رسد چه سود کز او
ترانه های خوشِ جاودانه ای مانده ست.
شناس ارجِ چُنویی به زندگی: که،چو رفت،
یکی ست نام، گر از او نشانه ای مانده ست.
ز خشمِ مردُمِ ما شد زبانِ من گویا:
چو آتشی که از آن تک زبانه ای مانده ست.
به شیخ بنگر و ضحّاک را به جای آور:
چو راستی که به شکلِ فسانه ای مانده ست.
همین که گاهگهی محفلی می آراییم
نشان دهد که سرورِ شبانه ای مانده ست.
ز خشکسال توانی هنوز نیز رهید:
که، در کویرِ تو، رودِ روانه ای مانده ست.
مباد آن که سپاری امیدِ خود بر باد:
ز خرمنِ تو به جا تا که دانه ای مانده ست.
و دور نیست که مرغِ پریده باز آید:
که بر درخت هنوز آشیانه ای مانده ست.
نهالِ کاشته را آب ده به مهر و شکیب:
هنوز، تا به بر آید، زمانه ای مانده ست.
به گنجِ گُم شده خواهی رسید،جویا باش:
که اینک آنک از آن رهنشانه ای مانده ست.

سی ویکم تیرماه۱٣۹٣،
بیدرکجای لندن