کوتاه در باره فدرالیسم
رعد و برق در آسمان بی ابر
ایرج فرزاد
•
اعلام “اداره” سه کانتون مذکور بصورت یک سیستم فدرالی، انگار ریختن آب در لانه مورچگان بود. فُرم و شکل و ظاهر؛ و بکار بردن کلمه فدرالیسم، بدون اینکه کمترین ارتباطی به سیاست و قدرت سیاسی، داشته باشد، در یک دایره انزوا با هیجان و مُشت های گره کرده، به بحث و جدل گذاشته شد. نتایج و عواقب آن نشست، اما، در مصوبات آن صراحت دارد: “سیستم فدرالی دموکراتیک، تمامیت ارضی سوریه را تضمین می کند”
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۹ فروردين ۱٣۹۵ -
۷ آوريل ۲۰۱۶
روزهای ۱۶ و ۱۷ مارس نهادهای رهبری کانتونیهای سه منطقه: جزیره، عفرین و کوبانی بدنبال جلسات دو روزه اعلام کردند که از آن پس اداره آن سه کانتون بصورت یک سیستم فدرالیستی اداره خواهد شد. نشست، یک رهبری ۳۰ نفره از نمایندگان اقلیتهای مختلف را انتخاب کرد.
اعلام “اداره” سه کانتون مذکور بصورت یک سیستم فدرالی، انگار ریختن آب در لانه مورچگان بود. فُرم و شکل و ظاهر؛ و بکار بردن کلمه فدرالیسم، بدون اینکه کمترین ارتباطی به سیاست و قدرت سیاسی، داشته باشد، در یک دایره انزوا با هیجان و مُشت های گره کرده، به بحث و جدل گذاشته شد. نتایج و عواقب آن نشست، اما، در مصوبات آن صراحت دارد: “سیستم فدرالی دموکراتیک، تمامیت ارضی سوریه را تضمین می کند”. در جهان سیاستمداران غرب و دولتهای منطقه، همین رویکرد، کافی بود، تا به دلیل بی اهمیت بودن خودِ نشست و مصوبه آن و کنار کشیدن آگاهانه و یا خودفریبانه شرکت کنندگان از سیاست و قدرت سیاسی، دست کم تا جاٸی که به مساله “کُرد”ها در “روژاوا” برمیگردد، کوچکترین حساسیت و عکس العمل نشان ندهند و؛ بر عکس با یک سکوت تحقیر آمیز از کنار آن رد شوند. با اینحال فُرم و جنبه صوری و غیر سیاسی مساله، از دو زاویه چپ و راست، با رویگردانی از تعریف محتوای سیاسی “فدرالیسم” در اوضاع و احوال کنونی حاکم بر جهان و منطقه، به جنگ کلیشه ها و مقوله پردازیها تبدیل شد.
آقای بهرام خراسانی کاربرد فدرالیسم را در شرایط مشخص کنونی، به مساله تغییر جغرافیای سیاسی و بر سر کار آوردن دولتها ربط داده است. ایشان چنین نوشته است:
“قدرت سیاسی نه برپایه مویه گری پدید میآید و نه برپایه هرچه بیشتر شهید دادن. بلکه این توازن قوای سیاسی و انبوه شرایط پیرامونی است که دولتها را سر کار میآورد یا واژگون میسازد.”
(بهرام خراسانی، سوریه و تشنگان فدرالیسم قومی در آن ، ۱۷ مارس ۲۰۱۶- اخبار روز)
اگر حقیقتا طرح فدرالیسم در نشست “رمیلان”، پوشش یک تصمیم برای بر سر کار آوردن یک دولت جدید و یا اعلام یک نقشه برای تغییر جغرافیای سیاسی بود، آنوقت ممکن بود با رویکرد آقای خراسانی وارد یک جدل سیاسی- نظری شد. اما او در همان نوشته خویش نشان داده است که علیرغم تصریح کنفرانس مذکور بر ”تضمین تمامیت ارضی سوریه”، از وارد شدن به این جدل به نظر من مُعتبر. که آیا مبنای تشکیل هر دولت جدید، بر هویت قومی و ملی و اتنیکی است یا خیر، خود را کنار کشیده است. از این جهت است که ایشان با بُهت و حیرت به یک تناقض که در ذهن خود او شکل گرفته است، نگاه میکند:
“چگونه میتوان هم مرزهای ملی در خاورمیانه را از میان برداشت، و هم به تمامیت ارضی سوریه آسیب نزد؟” (همانجا)
این تناقض در مصوبات کنفرانس مذکور وجود خارجی ندارد. چرا که، مصوبات منحصرا اشاره به “اداره” سه کانتون کوبانی، عفرین و جزیره بر اساس شیوه “فدرالیسم دموکراتیک” دارد و نه هیچ تصمیم دیگر نه در حال و نه برای آینده در مورد تشکیل “دولت” و یا “تغییر جغرافیای سیاسی”. از این نظر، فقط یک نکته در رویکرد آقای خراسانی، موجب نگرانی اوست: خطر “فدرالیسم قومی”. اینجا دیگر، آقای خراسانی به معنی سیاسی فدرالیسم قومی و اینکه در چه شرایط و اوضاع و احوالی به معنی واقعی مُضر و خطرناک بود، کاری ندارد. این عبارت برای او به یک کلیشه تبدیل شده است.
من، برای نشان دادن تفاوت خویش در تعبیر از “فدرالیسم قومی”، کاربرد و ارزش مصرف آن را در زمان و مکان و شرایط سیاسی و اجتماعی مطرح شدن آن قرار میدهم:
فدرالیسم مبتنی بر قومیت و ملیت و هویت اتنیکی در شرایط بکلی متفاوت، مورد انتقاد قرار گرفت. در پس فروپاشی دیوار برلین و بویژه در جریان جنگهای داخلی در یوگوسلاوی سابق، برای شتاب دادن به تجزیه و فروپاشی کشورهای قلمرو اردوگاه سابق “شرق” و “پیمان ورشو”، تشکیل ارتش های “آزادیبخش” برای پاکسازی های قومی، در دستور بود. دنیای دمکراسی، سرانجام در سال ۱۹۹۹ آخرین سنگرهای تحت قیادت “دیکتاتوری” بلوک شوروی سابق را فتح کرد و سایه “مخوف” پیمان ورشو را با پرده برداری از سیمای “متمدنانه” ناتو در بمباران بی ملاحظه بلگراد به نمایش گذاشت و بجای آن پیوستن “آزادانه” یکی پس از دیگری کشورهای “رها” شده به اروپای واحد را پیش پای آنها گذاشت. چند سال پیش تر، در جریان جنگ خلیج، مقدمات جنگ “آزاد سازی” در منطقه و در راستای منفعت “کُردها” و دیگر اقلیت های قومی و مذهبی نیز کلید خورده بود. احزاب قدیم و جدید ناسیونالیسم و قوم پرستی کُرد، در پس بمباران بغداد در سال ۱۹۹۱ و قتل عام و مُثله کردن سربازان در حال عقب نشینی ارتش عراق از جبهه کویت، تحت فرماندهی عملیات توفان صحرا، ژنرال شوارتسکف، مژده حاکمیت بر اقلیم کردستان عراق و حکومت “خود کُرد” ها را کشف و رویت کردند. در آن ایام نفرت انگیز، آزادیخواهان و سوسیالیستها در لیست سیاه و ترور و تعقیب قرار گرفتند، و برعکس حفاری برای کشف رسوبات ناسیونالیستی و هویت قومی و آرمانهای جنبش ملی در درون سازمان مدعی سوسیالیسم، به عنوان پروسه “عاقل” و “اجتماعی” شدن به دوست و دشمن اعلام شد. بخشی از این چپ مدعی سوسیالیسم و ترقی خواهی، که بهیچوجه راضی نبود با نزدیک شدن احزاب عشایری کردستان عراق به قدرت محلی، مرز خود را با قوم پرستی ترسیم کند تا مبادا در آن فتح و ظفر، بگویند که “هزیمت” کرده است، یکی از قربانیان و تلفات دست و پا چُلفت عروج خونین نظم نوین بود.
اما، پس از بمباران بلگراد و “پیروزی” غرب و ناتو در تجزیه یوگوسلاوی پیشین به دولتهای “دمکراتیک” صرب، کروات، مقدونی و کوسوو و… گردانهای ارتش آزادیبخش دست ساز و مدافع قوم و پاکسازیهای قومی، یکی پس از دیگری توسط خود آن دولتهای جدید و با توصیه و دخالت مستقیم ناتو، خلع سلاح و مرخص شدند. تاریخ مصرف فدرالیسم قومی منقضی شد. خارج از همان ارزش مصرف در راستای فروپاشاندن “امپراتوری” بلوک شرق، نه دولتهای غربی و نه دولتهاٸی که در پی عملیات “رهاٸیبخش” آشکار و نهان ناتو، در دنیای “دمکراسی و حقوق بشر” در آغوش گرفته شدند، نه آن وقت و نه بعدها، فدرالیسم قومی را، به عنوان یک مبنای جدید تشکیل دولت و تغییر جغرافیای سیاسی، نپذیرفتند و به رسمیت نشناختند.
چپ و نیروهاٸی که با زمینه مباحث مربوط به فدرالیسم آشنا بودند، متاسفانه، در تصویر معکوس از همان رویکرد آقای خراسانی در باره “فدرالیسم قومی”، از مفاهیم سیاسی و تاریخی یک دگم ساختند و به جای یک جدل زنده مربوط به اوضاع فعلی، آنها هم به کلیشه پردازی روی آوردند.
کلیشه سازی و مقوله پردازی از یک بحث عمیق و سیاسی و مسٸولانه و “مربوط” در مورد فدرالیسم قومی و کاربرد و ارزش مصرف آن در اوضاعی که من به آن اشاره کردم، انگار مرهمی بر درد و مصیبت بی تاثیری و “نا مربوطی” به دنیای سیاست واقعی است. سوار کردن و مونتاژ یک بحث دقیق و همه جانبه و بموقع، بر تصمیمات کنفرانس رمیلان، که اساسا بخاطر نادیده گرفتن بخشی از نیروهای سیاسی کردستان سوریه در مذاکرات پیرامون سرنوشت سیاسی سوریه توسط دولتها، تشکیل شد، کاریکاتور سازی است.
به نظر من، به دلایل مختلف که باید جداگانه مورد بررسی قرار بگیرند، فدرالیسم و فدرالیسم قومی، حتی به عنوان ایستگاههاٸی در مسیر شکستن دیوار شبه بلوک اسلام سیاسی با محوریت جمهوری اسلامی، بایگانی شده است و یا دستکم، در اوضاع فعلی، در رده های آخر سناریوهای مختلف دواٸر رژیم چینچ، ذخیره شده اند.
۵ اوریل ۲۰۱۶
iraj.farzad@gmail.com
|