حمله پلیس به تجمع‌کنندگان مقابل سفارت افغانستان


• پلیس تهران به بهانه نداشتن مجوز برگزاری گردهمایی، به تجمع‌کنندگان در مقابل سفارت افغانستان حمله کرد و پس از ضرب و شتم تعدادی از شرکت‌کنندگان را بازداشت کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٣۱ فروردين ۱٣۹۵ -  ۱۹ آوريل ۲۰۱۶



پلیس تهران به بهانه نداشتن مجوز برگزاری گردهمایی، به تجمع‌کنندگان در مقابل سفارت افغانستان حمله کرد و پس از ضرب و شتم تعدادی از شرکت‌کنندگان را بازداشت کرد.

به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، تعدادی از شهروندان ایرانی و همچنین برخی از شهروندان افغانستانی مقیم ایران، طی اطلاعیه‌ای در شبکه‌های اجتماعی خواستار گردهمایی در مقابل سفارت افغانستان راس ساعت ۱۹ شامگاه دوشنبه ۳۰ فروردین‌ماه ۱۳۹۵، به نشانه اعلام همبستگی و همدردی با «ستایش قریشی» کودک شش ساله افغان که اخیرا توسط کودک ۱۷ ساله ایرانی در ورامین به قتل رسیده بود، شدند.
شاهدان عینی و گزارش‌های داخلی حاکی از “برخورد خشن و توهین‌آمیز و فضای امنیتی شدید” در اطراف سفارت افغانستان است.
گفته شده “پلیس برخی از شهروندان ایرانی و افغانستانی حاضر در تجمع را بازداشت کرده و برخی را مورد ضرب و شتم شدید قرار داده‌ و در حوالی ایستگاه مترو نیز برای متفرق کردن تجمع‌کنندگان از گاز اشک‌آور استفاده شده است.”
شاهدان عینی گفته‌اند که “ماموران امنیتی از تجمع‌کنندگان فیلم‌برداری کرده‌اند.”
همچنین گزارش شده “نیروهای پلیس، شهروندان افغانستانی مقیم ایران که در محل حاضر بوده‌اند را به اخراج از ایران تهدید کرده‌اند.”
گزارش شده که تجمع‌کنندگان می‌خواسته‌اند با روشن کردن شمع و نثار شاخه‌های گل در مقابل سفارت افغانستان، یاد «ستایش قریشی» ۶ ساله را گرامی بدارند.
انتشار خبر تجاوز و قتل این دختر خردسال، واکنش‌های گسترده‌ای را در شبکه‌های اجتماعی و در سطح جامعه مدنی ایران و افغانستان ایجاد کرده است.
رسانه‌ها گزارش داده‌اند که این کودک شش ساله افغانستانی روز ۲۲ فروردین ناپدید و یک روز پس از آن، پیکر بیجانش در خانه یکی از همسایگان پیدا شد.
پلیس از بازداشت و اعتراف به قتل پسر ۱۷ ساله ایرانی همسایه این خانواده افغانستانی خبر داده است.
در ادامه روایت «شهرزاد همتی» و «ژیلا بنی‌یعقوب» دو شهروند ایرانی و شاهد عینی از برخورد نیروهای پلیس تهران با تجمع‌کنندگان در مقابل سفارت افغانستان که در صفحات فیس‌بوکی آنان منتشر شده است را می‌خوانید.

روایت شهرزاد همتی روزنامه‌نگار؛
قرارمان جلوی سفارت افغانستان بود تا برای ستایش شمع روشن کنیم. پوستر به دست راس ساعت ۱۹ جلوی خیابان پاکستان بودم. خبر می‌رسید که تجمع را پراکنده می‌کنند، اما باورکردنی نبود. باور کردنی نیست که برای بالا رفتن از دیوار سفارت‌ها و آبروریزی بین‌المللی کسی کاری نمی‌کند و تماشا می‌کنند، اما برای ابراز همدردی ساده مردم را با توهین متفرق می‌کنند. پوسترها را در کیفم گذاشتم و از ماشین پیاده شدم، دوربین «آن‌ها» روی صورتم زوم کرد، و کسی با صدایی نامهربان گفت که گم بشوم. آرام‌آرام به سمت متروی مصلی رفتم. «آن‌ها» می‌گفتند برای این افغانی‌های متجاوز! شمع روشن می‌کنید؟ این همه جنایت می‌کنند چرا صدایتان درنمی‌آید؟ افغانستانی‌ها هم آمده بودند… یکی از آن‌ها به نیروی امنیتی گفت آمده‌ام جلوی سفارت کشورم تا اعتراض کنم و «آن‌ها» گفتند برو به خانه‌ات و اعتراض کن… گفتند آمده‌اید تا مثل ماجرای عربستان غوغای دیگری به پا کنید…
ساعت ۸ شب با ایرانی‌ها و افغانستانی جلوی داخل پارک کوچک کنار خیابان میرعماد، روبروی در اصلی متروی مصلی شمع روشن کردیم و عکس گرفتیم. دوباره آمدند و متفرقمان کردند، دوباره توهین کردند و وقتی می‌دیدند ما ایرانی هستیم آرام‌تر می‌شدند. با یکی از «آن‌ها» حرف زدم… گفتم دلشان شکسته بگذارید همدردی کنیم… گفت این‌ها خطرناکند، این همه بچه‌های ما را کشته‌اند… گفتم در استرالیا وقتی یک ایرانی در کمپ پناهنده‌ها کشته می‌شود معترض می‌شوید، اما در شهر خودتان این فاجعه‌بار آمده بگذارید همدردی کنیم تا جلوی فاجعه‌های بعدی را بگیریم… «آن‌ها» گفتند برو دختر جان. مجرم را گرفته‌اند و از این افغانی‌ها دفاع نکن…
این عکس حکایت همدردی ما با افغانستانی‌هاست. افغانستانی‌ها و ایرانی‌ها کنار هم و پنهانی عکس یادگاری گرفتند و به هم تسلیت گفتند، آرزو کردند این اتفاق شوم راهی شود برای همبستگی. افغانستانی‌ها هم می‌دانستند این ماجرا ربطی به ملیت ندارد و خشونت در حاشیه شهرها موج می‌زند.

پ.ن: من صدای تیر و گاز اشک‌آور نشنیدم. اما فحش خوردم و توهین شدم. دوستانم می‌گفتند اما انگار در حوالی مترو گاز اشک‌آور زده‌اند… «آن‌ها» ما را متفرق کردند اما زورشان به کسانی که از دیوار سفارت‌ها بالا می‌روند نرسید…


روایت ژیلا بنی‌یعقوب روزنامه‌نگار؛
ساعت از هفت گذشته بود که به خیابان بهشتی حوالی خیابان پاکستان رسیدیم، می‌خواستیم جلو سفارت افغانستان به یاد ستایش شش ساله شمعی روشن کنیم. حضور پرشمار نیروهای پلیس ویژه هر سو دیده می‌شد، خیابان پاکستان را پلیس‌ها کاملاً مسدود کرده بودند و فضا کاملا امنیتی بود، اجازه ندادند وارد خیابان پاکستان که سفارت افغانستان در آن قرار دارد بشویم. پلیس‌ها با لحن خشن و تند با مردم حرف می‌زدند و آن‌ها را از محل دور می‌کردند. هم ایرانی‌ها آمده بودند هم مهاجران افغانستان. به پلیس‌ها می‌گفتند فقط می‌خواهیم شمعی روشن کنیم. پلیس‌ها می‌گفتند که مجوز ندارید. جواب می‌دادند: شمع روشن کردن و گل گذاشتن جلوی سفارت که مجوز نمی‌خواهد. پلیس‌ها و نیروهای لباس شخصی اما گوش شان به این حرف‌ها بدهکار نبود، داد می‌زدند که متفرق شوید. کمی بعد می‌گفتند زودتر بروید! اگر نروید بازداشتتان می‌کنیم… و اغلب پراکنده می‌شدند و چند نفری که می‌ماندند فریاد گم شو….. گم شو پلیس را می‌شنیدند، دیدم که چند نفر بازداشت شدند و به ماشین‌های ون هدایت شدند.
پلیس‌ها مردم را در خیابان و پیاده‌رو هل می‌دادند تا متفرق شوند، به ایرانی‌ها می‌گفتند که مگر شما ایرانی نیستید، شما چرا به خاطر افغان‌ها آمده‌اید؟ شما مگر نمی‌دانید که افغان‌ها چقدر اینجا جرم و جنایت کرده‌اند، چرا از آن‌ها دفاع می‌کنید؟ نزدیک مترو چند زن جوان ایرانی با پلیس‌ها جروبحث می‌کردند و می‌گفتند این برخورد شما کاملاً نژادپرستانه است، به‌جای همدردی با آن‌ها، این حرف‌ها را می‌زنید. پلیس‌ها گفتند: می‌خواهید همین حالا بازداشتتان کنیم و سوار ماشین کنیم؟
امروز بارها دیدم که ایرانی‌ها در برابر پلیس‌ها به دفاع از افغان‌ها برخواستند و به آن‌ها گفتند: ما شرمساریم از شما. ببخشید ما را.
چند دختر جوان هم به چند جوان افغانستانی می‌گفتند: تو رو خدا شما زودتر بروید اگر بازداشت شوید، ممکن است کارت اقامت‌تان را باطل کنند.
پلیس‌ها و لباس شخصی‌ها هم با ایرانی هم برخوردهای خشن و توهین‌آمیز داشتند و هم با افغان‌ها اما قابل کتمان نیست که با افغان‌ها برخورد توهین‌آمیزتر و خشن‌تری داشتند. بارها مردمی را که پراکنده نمی‌شدند مورد ضرب و شتم قرار دادند و در این باره تفاوتی بین ایرانی‌ها و افغان‌ها نبود و هر دو کتک خوردند.
نگذاشتند که مردم کنار دیوار سفارت افغانستان به یاد ستایش شش‌ساله شمعی روشن کنند و گلی بگذارند، گروه‌های کوچکی از مردم به پارک و گوشه و کنار خیابان عباس‌آباد (بهشتی) پناه بردند و شمع‌هایی روشن کردند، در همان حال کسانی مراقب بودند که پلیس نبیندشان و تا سروکله پلیس پیدا می‌شد فریاد می‌زدند: فرار کنید! اومدند…