تاثیر بی نتیجه ی برگزاری انتخابات عمومی - ن. نوری
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۷ ارديبهشت ۱٣۹۵ -
۲۶ آوريل ۲۰۱۶
بدون تردید آمیزش جنسی (sex) بمعنای عشق نمیباشد و برگزاری انتخابات عمومی نیز بمثابهی دمکراسی بشمار نمی رود. اما هیچ کس نمیتواند اسرار عشق را بدون فهم جذابیت طبیعی جنسی و آمیزش دریابد و نیز کسی پیدا نمیشود که دمکراسی را بدون برگزاری انتخابات عمومی درک کند. دمکراسی برای مهار و کنترل احساسات سیاسی بازیگران صحنهی سیاسی است و فراتر از بازی های سیاسی میباشد. به سخنی دیگر همانطور که آمیزش جنسی شهوت و احساسات شدید انسان را مهار و آرام میکند، دمکراسی نیز عاملی است جهت تسکین خشم و غضب و افراطگرائی در امور سیاسی. حال اگر آمیزش جنسی به عشق و زندگی تبدیل نگردد و دمکراسی به برگزاری نمایشی انتخابات عمومی کاهش یابد، اولی را در عرف اجتماعی زنّا (adultery) و شهوت رانی (sensuality) میگویند و دومی را در عرف سیاسی تقلّب (cheating) و فریب دادن مردم. بدیهی است که در این شرایط حاصل آمیزش جنسی خارج از عرف و قوانین اجتماعی فرزندی نامشروع است که باعث اضطراب و آشفتگی فرد و بالطبع جامعه میگردد و نتیجهی برگزاری انتخابات عمومی متقلبانه و مدیریت شده نیز جامعه را خواه ناخواه به فساد، تباهی و هرج و مرج میکشاند.(1)
فرض بر این است که دمکراسی انگیزه های اجتماعی افراد را نه تنها به دخالت کردن در تعیین سرنوشت خویش بالا ببرد بلکه اصولا عاملی باشد جهت تبدیل شهروندان غیر فعال (passive) به شهروندان فعال (active) و پرجنب و جوش در جامعه. همچنین دمکراسی از مردم میخواهد تا دولتمردانی که در یک انتخاب عمومی سالم و عادلانه انتخاب شده اند نه تنها بر اساس آنچه آنان در گذشته انجام داده اند بلکه مهمتر بر اساس آنچه که آنان در زمان برگزاری انتخابات به مردم وعده داده اند، قضاوت کنند. از این نظر انتخابات بمثابهی ابزاری جهت تامین خواست و مطالبات مشترک مردم محسوب می گردد و تحریم آن درواقع بمعنای این است که مردم پذیرفته اند که در زمان حال زندگی کنند و آینده را به بوتهی فراموشی سپارند. بعبارت دیگر مردم با رفتن بسوی صندوق های رای و انتخاب نمایندگان و هیات حاکمه به امید تغییر شرایط و وضعیت موجود به وضعیت مطلوب در واقع درهای جامعه را بسوی آینده می گشایند. الکسیس توکویل (Alexis de Tocqueville ) اولین کسی بود که اظهار داشت: " دمکراسی زبان واقعی گفتمان بحران های اجتماعی است." او ضمن نشان دادن شور و هیجاناتی که در هنگام رعایت اصول و معیارهای دمکراسی از جمله برگزاری انتخابات عمومی در جامعه ایجاد میشود، مینویسد که: " در هنگام فرا رسیدن انتخابات عمومی، مردم ضمن اینکه بتمامی به جوش و خروش و تب و تاب میافتند تا نامزد های انتخابی خود را برگزینند، در همان حال نیز توطئه ها و دسیسه چینی ها برای مقابله و ایجاد اضطراب و آشفتگی افزایش می یابد ..... اما به محض مشخص شدن نتایج انتخابات، جامعه ای که مانند یک رودخانه طغیان کرده بود به ناگاه آرام میگیرد و انجام امور کشور به بستر طبیعی خود بازمیگردد. (2) دیوید رانسیمن (David Runcimen ) استاد تئوری های سیاسی در دانشگاه کمبریج لندن در این مورد معتقد است که: " توکویل در هنگان سیر و سیاحت در سرزمین آمریکا دریافت که در فضای دمکراتیک، آرامش زندگی که چیزی جزء همنشینی و همکاری و نظم نمیباشد جایگزین بحران های (اجتماعی) شده است. (3) به سخنی دیگر دمکراسی ناهنجاری ها و بحرانهای اجتماعی را به هنجار تبدیل میکند و بر معضلات و مصیبت هائی که جامعه دچار آن شده است فائق می آید. اِعمال سیاست های دمکراتیک در جامعه در واقع درمان عمومی دردها و کابوس های وحشتناکی مانند جنگ، درهم پاشیدگی جمعیتی (demographics)، بحرانهای اقتصادی، فجایع محیط زیست، فساد و ... است که رای دهندگان همواره با آنها روبرو میباشند. دمکراسی به رای دهندگان توانائی و قدرت می بخشد تا از وقوع چنین مسائلی ویرانگر و خانمان برانداز ممانعت بعمل آوردند. بنابراین زمانیکه انتخابات عمومی در کشوری برگزار میگردد و نمایندگان واقعی مردم اداره مملکت را در دست میگیرند انتظار میرود که صلح و آرامش در آن کشور سایه افکند و مشکلات و مصائب به آهستگی از میان برداشته شود. بنابراین اگر چنین است این پرسش مطرح میگردد که چرا در کشورهای دمکراتیک و غیر دمکراتیک که انتخابات عمومی در آنجا برگزار میشود اعتراضات خیابانی و تجمع در میادین توسط تودهی مردم روبه افزایش گذاشته شده است؟ آیا به جزء این است که انتخابات عمومی که میباید نقطهی عطفی در جهت تغییر و حل بحرانهای اجتماعی باشد به صورت یک نمایشنامهی تکراری در صحنهی سیاسی جوامع تبدیل شده است؟ در این شرایط طبیعی است که شهروندان از یکدیگر بپرسند که چرا آنها باید خود، داوطلبانه بازیگران صحنهی نمایش انتخاباتی دولت ها باشند و به پای صندوق های رای روند؟
امروزه در بعضی از کشورهای اروپائی برگزاری انتخابات عمومی به دلیل عدم استقبال شهروندان دچار بحران دمکراسی شده است. برای مثال چرا باید شهروندان یونانی و یا پرتغالی در حالیکه از معضل پیوستن کشورشان به سیستم پولی اروپا (Euro) باخبر هستند به پای صندوق های رای روند و به کسانی که تفاوتی با نمایندگان قبلی ندارند، رای دهند؟ بنابراین تعجبی ندارد که انتخابات عمومی اثر و توانمندی خود را نه تنها در حل بحران های اجتماعی از دست داده است بلکه امید و اعتماد مردم را در بهبود وضعیت اجتماعی و سیاسی به حداقل رسانده است.
بی تردید در آینده در این کشورها اعم از دمکراتیک و یا غیر دمکراتیک انتخابات عمومی برگزار خواهد شد و عده ای از مردم به استقبال آن خواهند رفت. اما باید اذعان نمود که انتخابات عمومی دیگر نه تنها قدرت و توانائی بسیج شهروندان منفعل را ندارد بلکه اصولا در حل بحرانهای اجتماعی و تسکین دردهای اجتماعی ناتوان است. کاهش بیسابقهی رای دهندگان در کشورهای دمکراتیک و غیر دمکراتیک از سوئی و اعتراضات گستردهی مردم و فوران خشم آنان از سوئی دیگر نشانگر شکست اِعمال سیاست های نظام های سیاسی در صحنهی داخلی و بین المللی است. بر کسی پوشیده نیست که انتخابات در نظام های سیاسیِ اغلب کشورها به موضوع ثانوی تبدیل گشته است. اما معضل موضوع انتخابات فقط به این مورد ختم نمیگردد بلکه اصولا وقتی افرادی از سوی شهروندان جهت تصدی وظیفهی خطیر نمایندگی در مجلس و یا ریاست جمهوری انتخاب میشوند، وعده هائی که به مردم داده اند را فراموش می نمایند و خود را در کلاف پیچیده و سردرگم حفظ قدرت گرفتار میکنند در واقع سلب اعتماد عمومی مردم از انتخابات عمومی را فراهم میکنند. در نتیجه مشاهده میگردد که دولت های کشورهای دمکراتیک برای تشکیل کابینهی خود از اکثریت آراء برخوردار نمیباشند و نیز کابینهی دولت های غیر دمکراتیک را افراد فاسد تشکیل داده اند. برای مثال، در سال 2012 از مجموع 34 کشورعضو سازمان همکاری های اقتصادی و توسعه (OECD) که اعضای آن به اصول دمکراتیک و اقتصاد آزاد متعهد میباشند مشاهده میگردد که فقط دولت های 4 کشور است که با رای اکثریت نسبی مردم انتخاب شده اند. درصد رضایت خاطر مردم نسبت به فرانسیس اولاند (François Hollande) رئیس جمهور سوسیالیست کنونی فرانسه که در ماه می سال 2012 نیکولای سرکوزی (Nicolas Sarkozy) را شکست داد بدلیل شانه خالی کردن از انجام وعده های انتخاباتی روز به روز کاهش یافته است. بنابراین عصیان شب (Nuit debouit) مردم در 30 شهر فرانسه و تصرف خیابان ها و تجمع در میدان ها علیه دولت سوسیالستی بی دلیل نمیباشد. پییر روزانوالو (Pierre Rosanvallon) استاد تاریخ سیاسی معاصر فرانسوی دراین مورد معتقد است که " اعتماد و اطمینان مردم به دولتمردان نشسته بر مسند قدرت بکلی از میان رفته است زیرا آنان فقط افرادی را انتخاب کرده اند که از سابقهی بدی نسبت به رقبای بدتر از خود برخوردار بودند. (انتخاب بین بد و بدتر/ Lesser of two evils principle) . این افراد فرصت طلبانی اند که از انتخابات عمومی ناسالم میوه چیدند. آنها غیر ممکن است که در یک برگزاری انتخابات واقعی برگزیده شوند." (4)
عارض دیگری که گریبانگیر برگزاری انتخابات عمومی شده است ناکارآمدی و ناتوانائی نتیجهی انتخابات در متقاعد نمودن و یا خلع سلاح کردن مخالفین است. به سخنی دیگر انتخابات مانند یک جنگ تمام عیار میان رقبای انتخاباتی است. در این مبارزه که یک طرف به پیروزی میرسد برنامه های خود را برای ادارهی کشور به بازندگان (حداقل در اولین دورهی انتخابات) تحمیل میکند و بازندگان که مصمم اند که در انتخابات بعدی شکست خود را جبران کنند و قدرت سیاسی را بدست آورند قاعدتا میبایست از برنامه های دولت جدید نه تنها انتقاد بعمل آورند و خرده گیرند بلکه برنامه های بهتری را ارائه دهند. اما مشاهده میگردد که چیزی در چنته ندارند تا در مخالفت جدی با برنامه های دولت جدید عرضه کنند، زیرا عملکرد و سابقهی "بدتری" که از خود بجای گذاشته اند خیال دولت جدید را از عملکرد بد خود راحت کرده است.(5) اما با این وجود معضل انتخابات بد نیز حل نگشته است، زیرا دولت بد جدید که با آرای حداقل به قدرت رسیده است مجبور میگردد برای تشکیل دولت و پیش برد اهداف خود با احزاب و افراد دیگر "زد و بند" (to conspire) نماید. در نتیجه انتخابات اهمیت خود را بیش از پیش از دست میدهد و در واقع این دولتمردان و یا سیاست مداران میباشند که در پشت درهای بسته و با لابی (lobby) با صاحبان قدرت برای شهروندان تصمیم گیری کنند. برای مثال، بیشتر امور سیاسی، اقتصادی و حتی فرهنگی کشورهای دمکراتیک بوسیلهی صندوق بین المللی پول (IMF)، اتحادیه اروپا (EU)، سرمایه داران کلان و بازار اوراق قرضه (Band Market) تعیین و به مرحلهی اجرا گذاشته میشود. در این میان رای دهندگان هنگامیکه نمیتوانند صاحبان قدرت را بدون اینکه آسیب بخود رسانند، مجازات کنند، انگشت اتهام خود را بسوی مهاجران و پناهندگان که خود قربانی بازار جهانی میباشند نشانه میروند. وضعیتی که ما امروز در کشورهای دمکراتیک غرب شاهد آن هستیم. (6)
جان کلام آنست که عموم مردم به برگزاری انتخابات عمومی بمثابهی ابزاری جهت دستیابی به خواسته ها و مطالبات خود و یا تغییر وضعیت اسفبار موجود به وضیعت مطلوب باور ندارند و در نتیجه ضمن بی اعتمادی از دولتمردان و سیاستمداران به نافرمانی مدنی در تصرف خیابان ها و تجمع در میادین روی می آورند تا بدین طریق نارضایتی خود را از عملکرد نظام سیاسی خود ابراز دارند.
ن. نوری زاده
Nourizadeh.n@gmail.com
پیوست ها:
1- عملکرد دولت خامنه ای- احمدی نژاد در دو دورهی انتخاباتی سال 1384و 1388 مثال بارز اوج فساد و تباهی این دولت است که در تاریخ سیاسی معاصر ایران بی نظیر بوده است.
2- Alexis de Tocqueville, Democracy in America, trans. And Harvey C. M ansfield and Delba Winthrop (Chicago: University of Chicago Press, 2000), 345. I owe my knowledge of this Tocquevillian insight to David Runcimen, The Confidence Trap: A History of Democracy in Crisis from World War I to the Present (Princeton: Princeton University Press, 20130.
3- David Runcimen, Confidence Trap,23
4- Pierre Rosanvallon, Counter- Democracy: Politics in an Age of Distrust, trans. Arthur Goldhammer (Cambridge: Cambridge University Press, 20080,176
5- مثال بارز در این مورد دولت های احمدی نژاد و روحانی در ایران میباشد.
6- https://www.fidh.org/en/issues/migrants-rights/migrants-deported-to-turkey-the-eu-hits-rock-bottom
|