•
مسیرِ خانه به بُن بستِ تنگی ختم میشد
و نانِ من بر سفرهی نیم خالی
مزّهی سردی میداد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۹ ارديبهشت ۱٣۹۵ -
۲٨ آوريل ۲۰۱۶
نان من از خیابانهای تاریک میآمد
سیاهیهای وهمانگیز،
درختانِ خفته،
شاخههای بیحرکت،
و اشباحِ ناشناس
که به کوچههای ظلمانی میخزیدند
هراسناک، شتابزده
رهگذران رو بَر میگرداندند
درها بسته بود
و ساکنانِ دلگرفته
دعوت به درون نمیکردند
نانوایِ سر سنگین
نان را در سکوت
بر پیشخوان میانداخت
بی نیم نگاهی به من
و بار دیگر چشم میدوخت
بر سرخیِ شعله
نانِ من از کوچههای تاریک میآمد
ظلماتی که هراسها را بارز میساخت
و تنهاییها را ملموستر
آسمانِ غبار آلوده
تصوّری بود دلگیر
از ستارگانِ دور از دسترس
تاریخهای از دست رفته،
و حافظههای مرده
مسیرِ خانه به بُن بستِ تنگی ختم میشد
و نانِ من بر سفرهی نیم خالی
مزّهی سردی میداد
کُهنگی،
تنهایی،
فرداهای مجهول،
و فرو فتادنهای ناگزیر
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۱۴ آوریل ۲۰۱۶
|