"ایکسبازی"
اپیزود هشتم


علی عبدالرضایی


• - دیگه داشتم دیوونه می شدم، مرسی که زنگ زدی، خیلی باهات تماس گرفتم، حتی چند بار اومدم دمِ خونه ت
- دست بردار لیلی، دوباره شروع نکن!
- می شه بگی چه گناهی ازم سر زده؟ چرا خودتو ازم مخفی می کنی؟
- من واسه این حرفا زنگ نزدم، اتفاق مهمی افتاده ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۲ ارديبهشت ۱٣۹۵ -  ۱ می ۲۰۱۶


 
-الو! لیلی!
- علی! تویی!؟
- آره عزیزم، خوبی!؟
- دیگه داشتم دیوونه می شدم، مرسی که زنگ زدی، خیلی باهات تماس گرفتم، حتی چند بار اومدم دمِ خونه ت
- دست بردار لیلی، دوباره شروع نکن!
- می شه بگی چه گناهی ازم سر زده؟ چرا خودتو ازم مخفی می کنی؟
- من واسه این حرفا زنگ نزدم، اتفاق مهمی افتاده
- چی شده؟
- مایکل همه چی رو فهمیده، واسه راوی ایمیل فرستاده
- غیرممکنه!
- حالا که ممکن شده!
- کانالم توی تلگرام رو می خونه و قسمت به قسمت رمانِ آنلاینم رو دنبال می کنه
- چی نوشته بهت!؟
- خیلی چیزا
- مثلن !؟
- شاکیه که چرا نقش یه آدمِ منفعل رو بهش دادم و اینکه لارا عاشقِ آریا شده و ...
- یعنی فهمیده آریا تویی!؟
- این رو ننوشته ولی وقتی که رمان رو می خونه اسمم رو می دونه عکسهام رو دیده و فهمیده خودم رو آریا جا زدم
- غیرممکنه، تو با گریم خیلی تغییر می کنی، اگه حرف نزنی حتی من هم نمی تونم بشناسمت
- راستی مایکل واقعن فکر می کنه که تو دوست دوران کودکی ش هستی و بلغارستان به دنیا اومدی و خلاصه لارای واقعی ش هستی. چه آوردی سرِ این بدبخت! خیلی عاشقته!
- برام مهم نیست علی! من فقط تو رو می خوام!
- باز که داری از آب گِل آلود ماهی می گیری! دس از سرِ من یکی بردار!
- تو از وقتی که این زنیکه کیمیا سر و کله ش پیدا شده از این رو به اون رو شدی
- کیمیا دیگه کیه!؟ تو هم که قات زدی، این فقط یه شخصیت توی رُمانه الاغ!
- پس اون زنه که اون شب بردیمش کازینو کی بود؟
- یکی از این آدمهایی که می خوان نویسنده بشن، اسم واقعی ش کیمیا نیست، از بس که از من بد شنیده واسه اینکه تابلو نشه اسمش رو دروغ گفته
- پس دوسش نداری؟
- دوست!؟ من کی رو دارم؟
- یعنی چی!؟
- یعنی اینکه به تو چه!
- اگه عاشقش نیستی پس چرا با همه قطع رابطه کردی؟
- حوصله ندارم لیلی! تنها چیزی که الان برام مهمه اینه که رمان رو تموم کنم، به ناشر قول دادم تا دو ماه دیگه تحویلش بدم، حق تالیفش رو هم پیشاپیش گرفتم و باختم
- تو دیوونه ای علی!
- دیوونه اگه نبودم تو رو واردِ بازی نمی کردم
- مگه من چه کردم؟
- دوست ندارم مایکل از این بیشتر درباره رابطه ی ما بدونه
- خیالت جمع! اون مطمئنه که من لارام، تازه اگه حالش خوب بشه می رسه به لیلیان!
- ببین لیلی! درسته که ما مدتی با هم زندگی کردیم ...
- زندگی نکردیم علی، تو شوهرِ منی!
- خفه!
- مگه دروغ می گم!؟
- البته که دروغ می گی، انگار خودتم باورت شده! اون فقط یه بازی بود خره، کار ما از این حرفا گذشته، دارم خودمو جمع و جور می کنم که کتابهام منتشر بشه، حوصله ی احدی رو هم ندارم
- خب دیگه، وقتی از ما بهتران خانواده آدم بشه همینه! توبه می کنه!
- خلاصه یه کاری کن مایکل بی خیال سایت اخبار شه، نمی خوام از این بیشتر بو ببره
- یعنی چکار کنم؟
- تو که نذاشتی اون بدبخت حتی موبایل داشته باشه، کاری نداره، اینترنت خونه ت رو یه مدت قطع کن
- باشه! ولی من دوست دارم ادامه رمانت رو بخونم
- تو که آیفون داری، توی اون بخون
- اوکی! ولی قول بده دیگه از اون زنیکه توی رمانت تعریف نکنی

اپیزودِ هفتم:

www.akhbar-rooz.com